مشاعره با اشعار فاضل نظری

SAEEDEH.T · 20/7/20

mahaflaki گفت:
رود راهی شد به دریا، کوه با اندوه گفت
می‌روی اما بدان دریا ز من پایین‌تر است

تو اگر یوسف خود را نشناسی عجب است
ای که بینا شده چشم تو ز یک پیراهن

SAEEDEH.T · 20/7/20

mahaflaki گفت:
نفرین گل سرخ بر این شرم که نگذاشت
یک‌بار به پیراهن تو بـ*ـو*سه بکارم

مرا به لفظ کهن عیب می‌کنند و رواست
که سـ*ـینه‌سوخته از «می» حذر نخواهد کرد

mahaflaki · 20/7/20

SAEEDEH گفت:
مرا به لفظ کهن عیب می‌کنند و رواست
که سـ*ـینه‌سوخته از «می» حذر نخواهد کرد

در سـ*ـینه‌ام آویخته دستی قفسی را
تا حبس نفس‌های خودم را بشمارم

SAEEDEH.T · 20/7/20

mahaflaki گفت:
در سـ*ـینه‌ام آویخته دستی قفسی را
تا حبس نفس‌های خودم را بشمارم

من و تو پنجره‌های قطار در سفریم
سفر مرا به تو نزدیک‌تر نخواهد کرد

mahaflaki · 20/7/20

SAEEDEH گفت:
من و تو پنجره‌های قطار در سفریم
سفر مرا به تو نزدیک‌تر نخواهد کرد

در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم

Saghár✿ · 20/7/20

موج عشق تو اگر شعله به دل‌ها بکشد
رود را از جگر کوه به دریا بکشد

mahaflaki · 20/7/20

Saghar گفت:
موج عشق تو اگر شعله به دل‌ها بکشد
رود را از جگر کوه به دریا بکشد

دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند
بلکه چون برده مرا هم بفروشند، نشد

Saghár✿ · 20/7/20

mahaflaki گفت:
دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند
بلکه چون برده مرا هم بفروشند، نشد

در گذر از عاشقان رسید به فالم
دست مرا خواند و گریه کرد به حالم

mahaflaki · 20/7/20

Saghar گفت:
در گذر از عاشقان رسید به فالم
دست مرا خواند و گریه کرد به حالم

ما چنان آیینه‌ها بودیم، رو در رو ولی
امشب این آیینه از آن آینه غمگین‌تر است

Saghár✿ · 20/7/20

mahaflaki گفت:
ما چنان آیینه‌ها بودیم، رو در رو ولی
امشب این آیینه از آن آینه غمگین‌تر است

تو بگو من به تو مشتاق‌ترم یا تو به من؟
زنده‌ام بی تو همین قدر که دارم نفسی

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی