در حال تایپ - رمان رویین دل | fatim808 کاربر انجمن رمان 98 | صفحه 7 | رمان ۹۸

فاطمه بیابانی · 2020-07-14

انجمن رمان نویسی سایت دانلود رمان "پارت شصتم" یه مرد کچل با کت و شلواراز در اتاق با ترس اومد بیرون و سریع از پله دویید و رفت. در اتاقمو بستمو نفس حبس شدمو بیرون فرستادم، دودقیقه دیر تر جنبیده بودم دیده بودنما... چادرم رو در اوردم و پریدم تو دستشویی، دست و صورتم رو شستم و از تو چمدون تونیک و شلواری برداشتم و پوشیدم اومدم بخوابم که گفتم اول برم پیش خاتون اعلام حضور کنم، ازش بپرسم چجوری میخواد انتقام بگیره؟! شالم رو سر کردم و از اتاق زدم بیرون. تقه ای به در اتاق خاتون زدم و وارد شدم. -سلام به خاتون گل و گلاب، حالت چطوره؟ -سلام دخترم، خوبم تو چطوری؟ انگار نه انگار دو دقیقه پیش داشت سر اون بدبخت داد و بیداد میکرد، ااای مار خوش خط و خال... -منم خوبم... یکم من من کردمو گفتم -خاتون جونــــم؟! -بگو ببینم چی میخوای؟ -اممم، کی قراره کارمون رو شروع کنیم؟ -هفته دیگه. -اها، چجوری؟ -هفته ی دیگه یه محموله رو قراره خارج کنم توهم باهام میای. -بله فهمیدم. باید هر چه زود تر به تیرداد خبر میدادم. -خاتون من از دیشب تا حالا درست نخوابیدم با اجازه من برم استراحت کنم. -برو دخترم راستی چرا انقدر زود اومدی؟ انتظار نداشتم الان ببینمت. -واسه شرکت مشکلی پیش اومد ماهم برگشتیم. -اها، خب میتونی بری. از اتاق اومدم بیرون ادای خاتون در اوردم"انتظار نداشتم ببیمنت" ادم چقدر میتونه به خوب بودن تظاهر کنه اخه... اره جون خودت انتظار نداشتی منو ببینی... رفتم تو اتاقم و به تیرداد پیام دادم. -سلام اقایی خوبی؟ به دقیقه نکشید که جوابمو داد -سلام به خانم خودم خوبم تو چطوری؟ -منم خوبم، خواستم بگم خاتون هفته دیگه میخواد کار شرو شروع کنه به منم گفت قراره باهاش برم. -اها که اینطور. -مثل اینکه فهمیده جاسوس تو باندش هست امروز یه مرده ای اینجابود بهش گفت اون قدر بزنتشون و شکنجه بده شون تا اعتراف کنن. -تو خودتو ناراحت نکن عزیز دلم. -باوشه، تیردادی من برم دیگه کاری نداری بامن. -نه خانمم مواظب خودت باش. داشتم پس میفتادم، اون اریوی مغرور و چه به حرفای احساسی. گوشی تو دستم لزید نگاهی به گوشی کردم یه پیام از تیرداد اومده بود -کوه؛ با نخستین سنگ ها آغاز می شود انسان؛ با نخستین درد … من؛ با نخستین نگاه تو آغاز شدم … لبخندی زدمو براش نوشتم -شیراز در شب چشمانت غزل میخواند؛ من در شب چشمانت حافظ میشوم.