- عضویت
- 4/2/23
- ارسال ها
- 457
- امتیاز واکنش
- 4,395
- امتیاز
- 153
- سن
- 19
- محل سکونت
- یه جای دور...
- زمان حضور
- 53 روز 21 ساعت 44 دقیقه
خییلی خنده داره، یا شایدم گریه ۲۲ تیر ۱۴۰۱ بود، اولین بار که عضو نبودم و وارد سایت شدم داستان های ترسناک تالار ماورا رو خوندم، دلم لرزید یکم. با خودم گفتم کسی که قلب ضعیفی داره اینا رو بخونه واقعا چی میکشه و اصن دلیل بودنشون چیه اینجا
تا اینکه برگشتم برم یکم رمان بخونم و وارد بخش تالار آموزش نویسندگی شدم، یکم از آموزشها بهره بردم. با خودم گفتم،، خب چه عیبی داره یکم به این خونوادهای که همش ما رو مسخره می کنن نشون بدم چه استعدادی دارم حداقل تو نویسندگی. عضو شدم رمان بنویسم تا حداقل یبارم شده ببینن چه کارایی میتونم انجام بدم. واسه همین شروع به نوشتن رمان کردم، حداقل اگه بتونم تا قبل دانشگاه رفتن تمومش کنم خیالم راحت میشه
چیزی که این سایت داره حداقل آدماییه که گذشتهی سختی داشتن و برای متحول کردن و نشون دادن استعداداشون عضو شدن، برای نشون دادن تواناییهاشون با تنها قلمی که دستشون دارن میتونن چیا بکشن یا بنویسن.
مدیراهم خیلی خوبن، خوش اخلاق و کلی وقت میذارن برا شاگرداشون و کسایی که ناظر رمانشون شدن. فقط هر از گاهی خیلی مغرور میشن انگار یکم
و موندگار شدنمم به همین دلیل بود، که یکم از تجربههاشون بهره ببرم و حداقل از این تنهایی لعنتی تو این چهاردیواری پوسیده یکم در بیام
کسایی که خیلی خوشی ها ازشون به یاد دارم حداقل و همیشه برام مهم بودن و خاطرات خوبی باهم داشتیم: YeGaNeH , SelmA , YaSnA_NHT๛
جالبه که پسرای اینجا خیلی کمن امیدوارم کسیو از قلم ننداخته باشم
[ صندلی داغ اختصاصی کاربران | برای رمان 98 عزیز ]
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com