خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,274
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
اینجا رو پارسال یکی از دوستام معرفی کرد. [ خودش اینجا رو معرفی کرد ولی در حال حاضر خودش اینجا نیست:chatterbox: ].
من عضو شدم اما نیاز به تایید اکانتم توسط مدیریت بود. فکر می‌کردم مشکل از گوشی منه/:
خلاصه انقد مولتی اکانت زدم و اومدم و رفتم تا اکانتم تایید شد بالاخره :neutral: :l3b:
مدیرا و کاربراش رو دوست دارم^^
اینجا یه آرامشی داره ک جاهای دیگه نداره:tobedb:
امیدوارم روزی برسه که رمان ۹۸ بهترین انجمن رمان نویسی ایران بشه.
همین

-ZAℍЯმ-


[ صندلی داغ اختصاصی کاربران | برای رمان 98 عزیز ]

 
  • تشکر
  • جذاب
  • خنده
Reactions: paeez81، * رهــــــا *، Ghazaleh.A و 12 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,692
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 12 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
~ به نام خدا ~
انقدر احساساتم رقیق و شاعرانه ست که اصلا اشک جمع شد تو چشمام یه لحظه !
دو سال پیش ، اواخر تیر بود که سارا (Nirvana ) به من پیام داد که علی رو یادته ؟ انجمن زده ! میای ؟
ما صد تا علی می شناختیم ولی طبق یه قرار نانوشته هر علی ای که می گفتیم ، منظورمون همین علی ادمین ! ~ ĄŁÎ ~ ! اینجا بود !
اولین بار که من ایشونو ندیدم ( الان دارم یه بار دیگه این متن رو می خونم دیدم رو ندیدم نوشتم دلم نیومد درستش کنم چون خودم خندیدم بهش :)) ) ، تو سایت دیگه ای بود. رنک مدیر فنی یا ارشد بود به گمانم ؛ یه نیلی خ خوبی بود. خ خوشم از رنکشون میومد ولی از خودشون نه ! چراشم بخاطر سیاوش خسرو بود ( نمی خواستم توضیح بدم ببخشید گنگه ! )
. خب اونجا اصلا یه قانون بود هر کی یهوو میومد و مدیر ارشد به بالا می شد ، همه می ریختن تو پروفش/: من هیچ وقت چنین حرکتی نکردم ولی یادم نمیاد چی شد که بر خوردم به پروف مهندس و جدی جدی بحث شوخی رو باز کردم !
اینکه من نویسنده ام و رنک مدیریت می خوام ؛ نه که علاقه ای به مدیریت داشته باشم ، فقط می خوام اسمم آبی بشه ! :)) ( من 15 سالم بود اون موقع ! فانتزیم بود دیگ ) ایشونم همینجور ک الان می بینید به شدت شوخ طبع هستن و من رو چند روزی مسخره کردن که یعنی چی ابی بشم و ... خودت برو تو فتوشاپ ابی کن ولی من با سماجت مونده بودم که خودش ابی کنه ... و آبی کردن و اون شد اولین صحبت ما ! توی اون پیام من خیلیا تشکر زدن ولی فقط دو سه نفر پیام دادن که یکیش حامد Hamed.NM بود ، یکی انیتا ( اون موقع انیتا اونجا ناظر رمان بود و خودش ابی بود ) و یکی به گمانم نیکس ! که بعدها همینا هم عضو اینجا شدیم و فعالیت کردیم :)) [ برای خودم همیشه این قضیه خ جالب بود ] !
و یکی دو هفته بعد شاید ، من با رامتین و فکر می کنم آنیتا ( یه دختری بود که حدسم میگ 85 درصد انیتا بود ) توی چت روم حرف می زدیم این که قرار بود من برم رمان نادرست نویس شم و چنل بزنیم و بیان ادمین چنلم شن ! :| هنوز موندم که چطور جرات کردم چنین شوخی مزخرفی رو تو چت روم اون سایت به اون بزرگی و شلوغی و حساسی انجام بدیم ! و وسط بحث بود که دیدم مهندس من رو از چت روم کیک دون کرد . تازه متوجه شدم بجز من و انیتا و رامتین ، ادمای دیگه ای هم تو چت روم هستند و این شوخیا رو می خونند و از قضا شاید جدی هم برداشت می کنند ( انگار دیروز بود بخدا ! .. بعد همین کیک دون شدن ، یه شخصی به اسم فک کنم ارش ، تو پی وی به من پیام داد تو ک رمان نویسی ، میشه واسه من بنویسی ؟ من خ علاقه مندم به این سبک نوشتن ... اگه نوشتی کجا برم بخونم وای خدایا نصیب گرگ بیابون نشه اون روز ) . تا که دیدم ایشون منو کیک دون کرده ، دود از سرم بلند شده بود؛ حس فوق مزخرفی بهم دست داد ... دیگه با خودم گفتم نه میرم پروفش نه خودمو افتابی میکنم و نه دیگ صحبت می کنم.
و واقعا هم اینطور شد.
تا اینکه بعد 6 یا 8 ماه فک کنم ( واقعا تاریخا یادم نمیان ) ؛ با دعوت سارا عضو اینجا شدم. من ممبر 72 بودم و این یعنی 70 نفر عضو سایت بود ولی انلاینا شاید 10 به زور 15 ! خلوت ... کلا یه ادمین بود ، دو تا مدیر ارشد ک یکیشون همون موقع هم انلاین نمی شد ، یه مدیر عکس و یه مدیر فرهنگ و مذهب و یه مدیر تاریخ !
ماهایی که به دعوت سارا اومدیم ، در واقع گروهی که انلاین بودیم ، دوستای حامد بودیم. فرد مشترک بین همه مون اون بود . خودمون با خودمون خوش می گذروندیم.
من این موقع سایت دیگه ای هم فعالیت می کردم ولی اونجا رو ول کردم اومدم اینجا. خیلی برام بکر بود. نود درصد تالار ها و ساب ها خالی از ارسالی و تاپیک ، همه چیز دست نخورده بود و این یعنی می تونستم هر جور که دلم می خواد اینجا رو نظم بدم و تاپیک بزنم و ... اون زمان فقط به همین خاطر موندم. ( علاقه وافری به تاپیک زدن و علاقه وافرتری به اینکه اولین نفری باشم که یه تاپیک رو می زنه داشتم و دارم هنوز ... ؛ در سایت ها هیچ کاری رو اندازه این کار دوست نداشته و ندارم )
تو سایت های دیگم همیشه ادمای قدیمی برام خ ارزشمند و محترم بودن . همش به این فکر می کردم بعدها منم ممبر قدیمی اینجا محسوب خواهم شد و این حس خوبی بهم می داد .
همه شروع کردیم به فعالیت ... بیشتر از فروم ، حالت دورهمی دوستانه داشت. ( پ.ن: با اینکه خلوت بود ولی هر کی به هر کی نبود ! حتی همون موقع هم همه چیز قانون داشت و زیر نظر خود مهندس و انیتا بود! )
یهو به خودم اومدم دیدم دارم وقتمو صرفا برای این فروم می ذارم و فعالیت می کنم. ولی اون تایم هم حتی ، علی رغم همون 15 نفر ، ولی خیلی تنها بودیم. خودم و آنیتا رو می گم. شده بود تا 4 صبح تو یه پی وی سه نفره با مهندس ، در مورد اینکه چی کنیم چی نکنیم بحث می کردیم یا من و انیتا تو پی وی خودمون در مورد تاپیکا و .... !
پیج به پیج می گشتیم برای تبلیغ سایت ، کانال ها و گپ های مختلف که حتی شده 10 نفر جدید بیاریم تو سایت ! اون موقع انقدم همه ادما پراکنده نبودن. فوقش تو 2 انجمن بودن همه ما می تونستیم اون سایتی باشیم که بقیه رو می کشونه اینجا ولی هیچ وقت ! هیچ وقت این کارو نکردیم.
الان هر کی سایت می زنه به دو روز نشده می ره سایت های دیگه ممبر دزدی می کنه ، یا تبلیغ ، خیلی از مدیرای ارشد به بالای سایت ها شدن بن شده های سایت های دیگه و یا خیلی چیزای دیگه ( منظورم به هیچ شخص خاصی نیست من اصلا قاطی ِ این حواشی ها نیستم . ) ولی علی گفته بود نه از هیچ سایت دیگه ای ممبر نمیاریم. من و آنیتا تو سایت های دیگه ای که بودیم کم دوست و رفیق نداشتیم ولی هیچ کدومو نکشوندیم اینجا ( من حتی رامتین رو هم نیاوردم خودش اومد !! ) . هنوزم که هنوزه ممبر های اون سایت ها هستیم و بخاطر تبلیغ کردن رمان98 بن نشدیم .. شرایط خیلی سختی بود و از همه بدتر دست تنها بودیم !
گاهی وقتا که به اون روزا فکر می کنم ، حجم کثیری از امید رو توی خودم می بینم. حس می کنم دیگ هیچ وقت بعد اون روزها ، امیدوار به اینده نبودم. این که مطمئن بودم بالاخره اینجا رونق می گیره . هنوز اون روزی که توی پی وی با انیتا حرف می زدم رو یادمه ... تو کانال ها هم خیلی دنبال طراح جلد گشته بودم ولی هیچ کدوم اونجور که ما می خواستیم طرح نمی زدن ( حتی یه سری طرح ها رو که برای انیتا فرستادم تو ذهنمه هنووز :)) ) می گفتم " طراح جلد نداریم ! چی کار کنیم ؟ " و اونم هیچ کسی رو از اطرافیانش نمی شناخت که طراحی کار کرده باشه ( اگه الان باشه ، بولدترین راه حل اینه خب می ریم فلان طراح فلان سایت رو میاریم ! ) ... که یهو ( خدایی شاید کمتر از 10 ساعت بعد اوج خشم و ناامیدی ما ) دیدیم اخرین ممبر عضو شده Empire ! انقد دوتایی مون ذوق کرده بودیم که انگار چی شده ... چون اون طراحی بلد بود و می تونستیم بخش طراحی رو بهش بسپاریم .!
اینجا باید از سدنا بهزاد عزیز هم تشکر کرد اختصاصی. خودش عضو سایتمون نبود ولی خیلی تو این قضیه طراحی جلد و طراحی قالب بهمون کمک کرد .
یا روزی که یه پیج با 99 کا ممبر تبلیغ سایت ما رو گذاشت ... چه حس و حالی داشت یا یه کانال رمان تبلیغ ها و فراخوان ها و رمان هامونو قبول کرد بذاره تو چنلش !
همینجا باید صمیمانه از هیلدا مونلایت Hilda عزیز و اسما عزیز، مدیرانی که خ همکاری کردند؛ تشکر خ ویژه کرد .
به پیج ادم هایی رفتم که خودم حتی باورم نمیشه الان از کجا پیداشون کردم ، خیلیا که الان واقعا چنین ریسکی نمی کنم و اون موقع کله شقی می کردم و بهشون می گفتم بیاین اینجا ... خیلیا ولی هیچ وقت ، هیچ ممبری از سایت دیگه ای نبودن ! :)) بجز شیما که ممبر سایت قصه سرا بود ( این سایت خ وقته بسته شده همون موقع هم خ سایت خلوت و برهوتی شده بود ) !
از اتفاقات سر رنک ها و دسترسی ها و ... اصلا یاد نمی کنم. چون متنفرم از اون روزها ... که واقعا با نامردی تمام ( دوست داشتم کلمه دیگه ایو به کار ببرم ! ) می گفتن من ادمیم که برای رنگ و رنک داره تلاش می کنه در حالی که من با 800 ارسالی کاربر عادی سایت بودم :)) و بزرگترین دغدغه ام اوردن ادما بود به اینجا و نه رنگ و رنک و دسترسی ! [ بیشتر از این نگفتم که وارد مسائل خاک خورده انجمن نشم چون قرار نیست همه چیز گفته بشه ... اگه یه خط بیشتر می گفتم ، بحث جدیدی باز می شد به اسم ناراحتی های بسیارم تو سایت ... تازه اونجور میشد دل نوشته نه صحبت با سایت98 ]
خیلیا اومدن و رفتن...
ولی من از زاویه دید خودم ؛ می گم که هیچ کس مث من و آنیتا ( خودم رو هم خط می زنم که نگید از خودش تعریف می کنه .. واقعا بحث تعریف نیست فقط مرور خاطره ) برای سایت تلاش نکرد .. دو تا نوجوون 16 ساله ( الان خب 13 ساله هم داریم مدیر کل سایته ولی من دارم در مورد اون موقعی حرف می زنم که فقط 20 به بالاها چنین کارایی برای سایت ها می کردن و ارشد و معاون می شدن و ... ) که دو تایی با کلی امید خالصانه برای سایت تلاش کردیم.. حتی با همون بچگی و خامی خودمون.
در کنار ما ، کسی هم بود به اسم سارا ! سارا (Nirvana) از ما هم کوچیک تر بود .. سارا هم واقعا از اون ادمایی بود که خیلی خیلی زیاد برای سایت تلاش کرد . حتی من و انیتا بعدش بازنشست شدیم ولی سارا همچنان موند و بود .. !
بعد ماها خیلیای دیگم برای سایت تلاش کردند .. مث ستاره که همیشه فعال بود اینجا حتی وقتی مهندس چند ماه بی خبر گذاشته بود رفته بود .. یا شیما که الان معاون سایته و الی آخر ... ولی این ادما حداقلش این بود که تنها نبودن :)) دیگه وقتی شیما و ستاره بودن لااقل تالارها و بخش ها پر شده بودن و بخش کتاب اماده شده بود.
اگه الان برگردم به عقب می دونم چه کارهایی باید بکنم .. و خ راحت تر کار می کنم ولی خب اون کارا تو اون سن با اون بی تجربگی ما ها عالی بود حتما.
این جا برام خ نوستالژیه .... نمی گم ارزشمند ترینه چون بارها شده اینجا یکی دو ماه پشت هم انلاین نشدم یا رمانامو ننوشتم و.. ولی دوستش دارم .
امیدوارم اونم منو دوست داشته باشه و روزی به جایی که جداً حقشه برسه ...
به همون میزان که اینجا خندیدم و خوشحال شدم ، به همون میزان هم عصبانی شدم یا ناراحت شدم .. ولی ترکیب این دو تاست ، که باعث می شه هنوزم منو به اینجا بکشونه !
*********

پ.ن1: این متن رو فقط برای دل خودم نوشتم. نه قصدم تیکه پرونی و کوچیک کردن سایت های دیگه ست نه ادم های اون سایت ها ! هرگز چنین قصدی ندارم. کما اینکه تا الانم هر چی تاپیک زدم عاری از چنین بندو بساط هایی بوده ... هر فرومی در جای خودش بهترینه و این پست سکوی پرتاب من نیست و قصد جانب داری از اینجا رو ندارم به هیچ وجه.
پ.ن2: خیلیا اینجا بودن و هستن که برای سایت تلاش کردن ؛ من هرگز منکر زحمات اون اشخاص نیستم. یا نمی خوام بگم ما خوب بودیم شما ها چی کردین برای سایت مگه و ... یا قصد مطرح کردن خودمو نداشتم. فقط و فقط و فقط یه یاد آوری و خاطره نویسی مختصر و با سانسور بسیار .
پ.ن3: خییلی طولانی شد می دونم ولی بازم به شرح اون روزها نرسید ! :))
ramtin : رامتین
^moon shadow^ : آنیتا
The unborn : ستاره
فروغ ارکانی ( از اون ها که تو اون روزها بود ! )
شیما : !Shîma!
تیرماه99 [ چند روز دیگه، می شم کاربری که 2 ساله عضو اینجاست ]


[ صندلی داغ اختصاصی کاربران | برای رمان 98 عزیز ]

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عجیب
Reactions: santaclaus، Silaaaaaaa، Ghazaleh.A و 16 نفر دیگر

niloofar.H

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/3/20
ارسال ها
1,078
امتیاز واکنش
13,972
امتیاز
323
زمان حضور
37 روز 16 ساعت 10 دقیقه
بگید چی شد اینجا عضو شدید ؛ یه بار داشتم یه رمان می خوندم آخرش آدرس اینجا رو گذاشته بود منم برای اینکه بدونم اصلا چی هست عضو شدم.
چرا اینجا موندگار شدید ؛ اوایل به مدت دو سه ماه کلا نمی یومدم ولی بعدش همین طوری یکدفعه ای وارد شدم و از محیطشو آدمایی که داخلش هستن خوشم اومد.
اینجا چی داره که جاهای دیگه نداره ؛جای دیگه ای تا حالا نبودم که بخوام مقایسه کنم.
نظرتون راجع به مدیرا ، رنک دارا و ...بعضیاشون اوایل یکم ترسناک بودن ولی به مرور دیگه اینطوری نبودن و الان با چند تاییشون جور شدم.
و کلا هر " آنچه دل تنگت می خواهد بگو؛ چیز خاصی به جز تشکر از تمام عوامل به ذهنم نمیرسه.
ممنون از وحیده و مانا جان بابت دعوتشون. :rose:


[ صندلی داغ اختصاصی کاربران | برای رمان 98 عزیز ]

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: elnaź вαnσσ، حنانه سادات میرباقری، Natasha و 7 نفر دیگر

Sh@bnam

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  100000000
  
عضویت
3/7/20
ارسال ها
687
امتیاز واکنش
38,137
امتیاز
348
سن
19
محل سکونت
کنار مـ*ـاچ‌خانومِ اژدرخان
زمان حضور
263 روز 18 ساعت 20 دقیقه
توی 6 جمله میگم:pensive:
1.سه ماه پیش عقد کرد:disrelieved:
2.شرو کردم زندگیمو نوشتن
3.جمعه عروسیش بود:sob:
4.عضو شدم
5.چون زیاد نیستم و برای انتشار رمانم وقت کم دارم
6.مدیرا هم عالی هستن
moh@mad


[ صندلی داغ اختصاصی کاربران | برای رمان 98 عزیز ]

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: elnaź вαnσσ، حنانه سادات میرباقری، Natasha و 7 نفر دیگر

-ZAℍЯმ-

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,853
امتیاز واکنش
43,923
امتیاز
483
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 15 ساعت 11 دقیقه
خب اهم اهم :smileb:

با عرض سلام خدمت دوستای گل رمان :coolym:۹۸

راستش من یه روزی علاف و بیکار داشتم چرخ میزدم برا خودم بلکه رمانی پیدا کنم برم سروقتش :aiwan_light_on_the_quiet2:که علی آقا ! ~ ĄŁÎ ~ ! بهم اینجارو معرفی کردن

منم که دیدم یه سایت دیگه رمان پیدا کردم سه سوت عضو شدم رمان جدید بخونم:aiwan_light_sun_bespectacled: که یهو ب خودم اومدم دیدم ای دل غافل

موندگار شدم بدجور:aiwan_light_popcorm2:

کلی دوست پیدا کرده بودم که نمیشد ازشون دل کند:aiwan_light_party:

قول داده بودم همه جوره باشم و جانزنم^^

هم به خاطر قولم هم به خاطر دوستام موندگار شدم^^

این شد که شدم عضوی از خانواده رمان۹۸

و الانم خیلی راضیم بابت بودنم و تشکر میکنم از مدیریت سایت که دعوتم کردن:flowerb:

با وجود تمام پیشنهاد هایی که بارها بهم شده و میشه اما

محیط گرم و صمیمی اینجارو با هیجا عوض نمیکنم:talkb:

امیدوارم همیشه پابرجا باشین موفق بشین و بمونین:aiwan_light_girl_pinkglassesf::aiwan_light_heart:

تشکر از SAEEDEH.T عزیزم^-^





شبگرد تنها
نویسنده -کوچک


[ صندلی داغ اختصاصی کاربران | برای رمان 98 عزیز ]

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: elnaź вαnσσ، حنانه سادات میرباقری، Natasha و 13 نفر دیگر

شبگرد تنها

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/3/20
ارسال ها
5
امتیاز واکنش
2,137
امتیاز
203
سن
27
زمان حضور
32 روز 43 دقیقه
از من همش مربوط به نصفس.
اون اومد گفت بیا ی جا پیدا کردم برا چت منم اومدم.
حالا بماند چقدر مشکلات داشتیم تا بفهمم چی به چیه.
کسی رو نمیشناسم تا نظر بدم.
تا -ZAℍЯმ- هست منم به احتمال زیاد هستم.
نصفههههههههه


[ صندلی داغ اختصاصی کاربران | برای رمان 98 عزیز ]

 
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: elnaź вαnσσ، حنانه سادات میرباقری، TiNAX007 و 9 نفر دیگر

Jãs.I

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/20
ارسال ها
391
امتیاز واکنش
7,526
امتیاز
263
سن
24
محل سکونت
City of Smoke and Ash☁️
زمان حضور
60 روز 20 ساعت 41 دقیقه

من تجربه‌ی چندان خوبی از حضور تو اولین انجمنی که عضوش بودم، نداشتم و دور انجمن و این چیزا رو خط کشیده بودم. اما یه روز یکی از دوستام، به دعوت اون یکی دوستش ( :] ) اینجا عضو شد و من هم به دنبال دوست گرامی، عضو شدم و رفیق گرمابه گلستانم [@الف_ گاف] رو هم دنبال خودم آوردم؛ ولی دومین اصل کاری نیومد که نیومد. :d
[ شروع دومینو واری داشت همه چیز. ]
عضویتم همراه با بی‌حوصلگی و بدبینی بود.
بد موقع هم عضو شده بودم و خلاصه همه چیز رو اون‌موقع با یه جمله میشد توصیف کرد
یک سری دوستان از همون جای قبلی، رسم رفاقت و وفاداری رو به جا آوردن و پشت بوته‌های پروفایلم دوربین به دست می‌نشستن و زاغ سیاه من رو چوب میزدن!
[یادش بخیر!]
این حجم از پی‌گیری و پافشاری‌شون واقعا قابل بود! باید از ! ~ ĄŁÎ ~ ! تقاضا می‌کردم مدالی براشون در نظر بگیرن؛ وگرنه در حقشون اجحاف میشه! :d
اینجا به نظر بهتر میاد؛ جو تا حدودی آروم و خوبه. هر وقت آنلاین میشم، استرس ندارم و کارای تلنبار شده روی سرم آوار نمی‌شن.
دشمنی هم ندارم. [این بهترین قسمتشه! : ) ]
خبری از زیرآب زنی نیست.
خلاصه همه چی آرومه، من چقدر خوش‌حالم و اینا...

***
پ‌ن: نمی‌خوام بگم که کجا خوبه، کجا بده.
به نظرم هر جایی خوبی‌ها و البته کاستی‌های خودش رو داره.
اینجا تونستم در حد خودم فعالیت مؤثری داشته باشم.[حداقل از دید خودم که این‌طوره.]
مدت کمی این‌جا عضو هستم، اما حضورم به مراتب پررنگ‌تر و بهتر از جای قبلی بوده.
خوش‌حالم که دوستام روشنک.ا ، نگار 1373 ، SheRviN DoKhT
، الف_ گاف اینجا هستن.


پ‌ن ۲: کسي رو برای تگ کردن ندارم... چون داستان ِ اونایی رو که باید، می‌دونم.

تیرماه ۹۹
Nobody


[ صندلی داغ اختصاصی کاربران | برای رمان 98 عزیز ]

 
  • تشکر
  • خنده
  • عالی
Reactions: elnaź вαnσσ، حنانه سادات میرباقری، SAEEDEH.T و 9 نفر دیگر

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,896
امتیاز واکنش
17,969
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
من از روزی که هنوز انجمنی زده نشده بود و تو مرحله‌ی تئوری بود همراه انجمن بودم :)
دقیق یادم نیست ولی تقریبا اسفند 96 بود که از فاطمه و علی در مورد ایده‌ی انجمن شنیدم و قرار شد سه تایی این کارو انجام بدیم. علی کارای فنی رو انجام بده و بقیه‌اش با من و فاطمه باشه که تو بهترین انجمن اون زمان مدیر کتاب بودیم و تجربه کسب کرده بودیم. از عید دیگه تمام چتای ما و فکر و ذکرمون فقط شده بود انجمن:aiwan_light_gamer1: و به حدی سر هر مسئله‌ی کوچیک بحث می‌کردیم و روش فکر می‌کردیم که خیلی وقتا کلافه می‌شدم و حتی پشیمون که چرا دیگه مثل قبل نیستیم و حرفی جز انجمن بینمون نیست...:aiwan_light_gamer3: ولی از ‌لحظه‌ای که به طور رسمی انجمن زده شد؛ از رقابت بین من و فاطمه برای عضو دوم بودن بعد از علی و حرص خوردن من به خاطر آزمون من ربات نیستم ثبت نام :))... از همون لحظه اینجا برام شد دلیل حال خوب. (حالا نگم سر اسمش که آخرشم علی کار خودشو کرد چقدر حرص خوردم ها :/)
روزای اول هیچی هنوز آماده نبود و هر سه رنگمون قرمز بود و همین شد دلیل بسی کنایه و طعنه شنیدن از جایی که قبلا بودم:aiwan_light_aggressive: وقتی رنگا درست شد قرار شد بدون پارتی از رنک نویسنده شروع کنم (صداتونو در نیارید که نویسنده با دسترسی در حد معاون بودم :l3b: ) بالا آوردن انجمن از اول خیلی سخت بود و خیلی جاها ناامیدکننده؛ اما هیچ‌وقت نه کاربر دزدی کردیم و نه عقب کشیدیم. بعد نبود فاطمه اومدن مهدیه
SheRviN DoKhT واسه من که دست تنها بودم یه انرژی دوباره بود. تو انجمن قبلی همیشه وسط دوستیمون کلکل بود و هیچ‌وقت معلوم نبود دوستیم یا دشمن:shyb: ولی اینجا...خیلی شبا تا صبح بحث می‌کردیم برای پیشرفت انجمن و جذب کاربر. مهارت و استعداد علی و خلاقیتش دلیل خوبی بود که به ما اطمینان بده تلاشمون الکی نیست و حتما موفق می‌شیم. کلی به در و دیوار زدیم تا وقتی که تنها چیزی که موند سایت اصلی بود و عدم مهارت ما:deadb: اینجا بود شیما عضو شد:smug: و با اندک آشنایی از قبل باب دوستی ما باز شد. مهدیه بازنشسته شد و خیلی زودتر از تصورم شیما شد دوست صمیمی من. اولا از علی دوری می‌کرد و حتی زیاد خوشش نمی‌اومد و من رابط بودم ولی کم کم رسید به مرحله‌ای که صبح پا می‌شدم می‌دیدم تو گروه سه نفرمون 300 تا پیام جمع شده که باید بخونم. ( بماند 60 درصد حرفاشونو که در مورد کدزنی و اصطلاحات بود نمی‌فهمیدم:sigb:) من که دیگه وقتی حس کردم بچم پا گرفته کشیدم کنار و کارمو سبک کردم:smileb: ولی علی و شیما هنوزم دارن از جون مایه می‌ذارن واسه پیشرفت انجمن. و انصافا هرچقدر بگم از اینکه چقدر پشت صحنه برای انجمن زحمت کشیده می‌شه کمه بازم:sighb:
دلیل موندگار شدنم هم... انصافا شما بودی بعد این همه شب بیداری و خون دل خوردن می‌رفتی؟ :/
با اینکه خیلی اتفاق‌ها افتاد ولی چون از زمانی که تعداد کاربر عدد ۳ رو نشون می‌داد تا الان که ۴۷53 کاربره بودم، مثل یه حس مادرانه با دیدن پیشرفت انجمن و تک تک کاربرهامون به این خانواده افتخار می‌کنم. حس خوبی بهم می‌ده و مثل یه خونه و خانواده‌ی دومه برام.
اساس اولیه‌ی این انجمن وقتی زده شد دوستی بود و من فکر می‌کنم چیزی که اینجا داره و بقیه‌ی جاها احتمالا نه اینه که دوستی و حس خوب متقابل پایه‌ی همه چیزه. اینجا غرور بین کاربر قرمز و سیاهش دیوار نمی‌کشه و همه باهم دوستن.


از ته دلم امیدوارم رمان98 همیشه همین اندازه پر از حس دوستی و انرژی مثبت بمونه و هیچ‌وقت عشقی که تا الان پاش ریخته شده قربانی جاه‌طلبی و غرور کسی نشه.
و امیدوارم واژه‌ی خانواده تبدیل به یه شعار نشه و مثل اعضای واقعی خانواده حتی تو بحث و سختی ها پشت همدیگه و انجمن باشیم تا هر روز بیشتر از روز قبل بدرخشه.

دوست زیاده و امیدوارم ناراحت نشن که تگ نمی‌کنم چون تک تکشون عزیزن و ممکنه کسی جا بمونه ولی کسایی رو تگ می‌کنم که چه در گذشته و چه الان باعث می‌شدن زمانی که پای انجمنم با لبخند بگذره و برام خاطره ساختن:
gandom
The unborn
! ~ ĄŁÎ ~ !

فروغ ارکانی


[ صندلی داغ اختصاصی کاربران | برای رمان 98 عزیز ]

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Silaaaaaaa، elnaź вαnσσ و 11 نفر دیگر

MacTavish

مدیـر بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  100000000
  
عضویت
16/8/19
ارسال ها
3,662
امتیاز واکنش
13,896
امتیاز
348
زمان حضور
79 روز 12 ساعت 50 دقیقه
هی میخوام یه متن بلند بسازم رمان نویس بودم نویسنده بودم ولی لعنتی هیچکدومش نبودم حتی رمان خون هم نبودم -_
داشتم ول میچرخیدم ثبت نام کردم تمام :/
Tasa


[ صندلی داغ اختصاصی کاربران | برای رمان 98 عزیز ]

 
  • قهقهه
  • تشکر
  • خنده
Reactions: Elaheh_A، Ghazaleh.A، elnaź вαnσσ و 13 نفر دیگر

.Mahdieh

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/18
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
9,861
امتیاز
263
سن
24
محل سکونت
⇇کره ی خاکی⇉
زمان حضور
7 روز 16 ساعت 26 دقیقه
بگید چی شد اینجا عضو شدید:دلیل خاصی نداره، یه دفعه سرچ کردم انجمن رمان نویـسی اینا رو بالا آورد، اومدم ثبت نام کردم و موندگار شدم.
چرا اینجا موندگار شدید:چون از فضاش خوشم اومد.
اینجا چی داره که جاهای دیگه نداره:وجود ستاره عزیزم The unborn واقعا من رو به بودن توی اینجا دلگرم کرد، و البته شیما !Shîma! که ازم خواست فعالیت کنم و رمانمم اینجا بذارم و منم از این درخواست استقبال کردم و (لیانای من) رو اینجا گذاشتم واسه همینم پایبند شدم، می تونم بگم انجمنی که مدیرانش با اخلاق خیلی خوب رفتار کنن با کاربرها، مطمئنا هرکس میاد نمی خواد دیگه بیرون بره ازش!
نظرتون راجع به مدیرا ، رنک دارا و ...:چیز خاصی مد نظرم نیست، همه در جایگاه خودشون خوبن امیدوارم بتونن با تسلط بر رنک و عنوانشون مسئولیت هایی که بر عهده شونه به خوبی انجام بدن.


[ صندلی داغ اختصاصی کاربران | برای رمان 98 عزیز ]

 
  • تشکر
Reactions: elnaź вαnσσ، حنانه سادات میرباقری، Mrs.hosseiny و 3 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا