خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

pari& Abbasi

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/6/20
ارسال ها
48
امتیاز واکنش
430
امتیاز
123
سن
33
زمان حضور
1 روز 19 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
نام رمان:رقصنده‌ی درد
نویسنده:پریا عباسی
ژانر:اجتماعی،عاشقانه
خلاصه:
رقصنده ی درد داستان دختری به نام آیه است که مانند هزاران دختر این سرزمین در نوجوانی با یک اتفاق تباه شدن را تجربه کرد و مسکوت ماند.
او ناخواسته وارد بازی‌ای می شود سراسر از دروغ، ورق بر می گردد و حال او زنی است در آستانه ی عاشقی...
و آیا مادران این سرزمین به پسران خود آموخته اند زن را دوست بدار همانگونه که هست؟


نقد و بررسی رمان رقصنده‌ی درد | پریا عباسی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، MĀŘÝM، حنانه سادات میرباقری و 6 نفر دیگر

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,009
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 13 ساعت 15 دقیقه
به نام خداوند لوح و قلم حقیقت نگار وجود و عدم

نقد و بررسی رمان رقصنده‌ی درد
رقصنده‌ی درد پردازنده موضوعی است که شاید امروز افرادی را درگیر خود کرده باشد.
دلنگرانی های دختری به نام ایه، از فاش شدن رازی که خود قربانی ان بوده است می‌تواند احساس هم دردی و یا تاثر و تاسف را در وجود خواننده به غلیان بیندازد و هر خواننده یک «رقصنده‌ی درد» شود.
واژه رقص در بیشتر اوقات با ساز و اواز و دهل در تناسب بوده و در تضاد با درد قرار دارد و این تضاد در عنوان می‌تواند به زیبایی اثر بیفزاید. همچنین از نظر تلفظ زیبایی آوایی دلنشینی به همراه دارد؛ اما از سوی دیگر واژه رقص و درد دو واژه چندان نو در نام گذاری نیستند. می‌توانم رقص مرگ، معشـ*ـوقه درد، رقصنده تاریکی، رقص دل، رقص تنهایی و... را مثال بزنم؛ که این نو نبودن ممکن است باعث عدم جذب برخی مخاطبان شود.
رقصنده‌ی درد عنوانی بود که با فضای تیره‌اش ذهنم را به سمت تراژدی سوق می‌داد؛ اما با مشاهده لیست ژانر ها متوجه نبود تراژدی در شناسنامه شدم! کما اینکه خلاصه نیز رنگ و بویی از تراژدی داشت. البته در متن داستان این ژانر تا اندازه ای که بشود ان را در میان لیست ژانر ها جای داد یافت نمی‌شود!
خلاصه رمان شما خبر از اتفاق ناگوار و تباهی برای آیه را می‌دهد که اولین چراغ تج*اوز به حریم اوست که در ذهن روشن شده و به هدف هم می‌نشیند.
خلاصه به عنوان نماینده رمان شما باید مخاطب را با گره ها و پرسش هایی که طرح می‌کند میخکوب و وادار به خواندن رمان کند. شما در انتهای خلاصه خود پرسشی را به صورت عیان طرح کردید که در درجه اول کمی توی ذوقم زد!
« و آیا مادران این سرزمین به پسران خود آموخته اند زن را دوست بدار همانگونه که هست؟»
این پرسش شما کمی نظم فکری مخاطب را بهم می‌زند چرا که من خواننده در اندوه و اتفاق ناخوشایند ایه بودم و ناگهان با پرسشی رو به رو می‌شوم که ربط و تناسب چندانی به جملات قبل ندارد. کما اینکه این پرسش سازی بهتر است به صورت غیر مستقیم و نه پرسش از خواننده باشد. من به شما پیشنهاد می‌کنم این پرسش را حذف و یا با کمک گرفتن از جمله پیشین ان را اصلاح کنید.
مقدمه نیز متنی است که تراژدی بودن رمان را کاور کرده اما از ژانر عاشقانه نیز غافل نشده است. ربط مقدمه و ان فراموش کردنی که راوی از ان سخن می‌گوید فعلا نا معلوم است که یقینا نویسنده با ادامه رمان پاسخ خوبی به ان خواهد داد.
پس از عناصر موجود در شناسنامه رمان، شروع یکی از ارکان مهمی است که خواننده با مطالعه ان تصمیم به فالو کردن رمان شما می‌گیرد. هر چقدر شروع رمان شما نو و جذاب تر باشد در جذب مخاطب شانس بیشتری به دست خواهید اورد. رفتار آیه در اغاز کار، خبر از جا ماندن از اتوبوس و دیر رسیدن به محل کارش می‌دهد.
ایست! در دنیای رمان نویسی سکانس دیر کردن برای رسیدن به محلی که پر تکرار ترین ان محل کار و دانشگاه است؛ شاید بتواند با کمی قاطعیت برچسب «کلیشه» را روی رمان شما بچسباند. چرا که بسیاری از داستان ها شروع این چنینی دارند و خواننده رمان شما را با یکی از انها مشابه فرض کند و از ادامه دادن اثرتان صرف نظر کند. کما اینکه این تاخیر هیچ تاثیر خاصی بر روند رمان و پیرنگ اثر نداشته و از نظر من تنها رسالتش اشنایی با ایه و نرگس بود که می‌توان این را از گوشه ای دیگر آغاز کرد. از نظر من شاید جدال با جلال، و یا حتی عصر پنجشنبه ای که قرار خواستگاری فرضی گذاشته شده و ایه در مانده است، شروع پر هیجان تری برای رقصنده است.
آیه دختر جوانیست که در کاراگاه خیاطی مشغول به کار است، پدر معتادش خانواده را رها کرده و در نوجوانی آیه باعث نابودی آینده اش شده است. آیه دختری به فکر خانواده سه نفره خود و روحیه فداکارانه دارد. انگیزه او در داستان حفظ ابرو خود و ساخت زندگی بهتری برای برادر و مادرش است.
کمی بعد از شروع، آیه شروع به تعریف خاطرات و روز حادثه می‌کند که رمان را با حجم عظیمی از مونولوگ، رو به رو می‌کند. این زیادی مونولوگ می‌تواند باعث کسالت خواننده و گذشتن سر سری از متون بدون خواندن انها باشد. کما اینکه این شیوه روایت کردن احساسات را به اندازه کافی بر نمی‌انگیزد و عطش خواننده برای فهمیدن ان تباهی که محور اصلی خلاصه بود؛ به سرعت پایان میابد. من پیشنهاد می‌کنم به جای ارائه اطلاعات و داده های ناگهانی، به صورت تدریجی در خلال دیالوگ ها و مونولوگ ها به ان داستان اشاره کنید تا خواننده دائم درگیر قصه و راز گشایی ان شود.
از طرفی برای من این سوال پیش امد که چگونه پس از ان اتفاق که برای یک دختر نوجوان رخ داد مادر یا شخص دیگری با خبر نشد؟ اینکه هیچکس تغییرات روحی و افسردگی و یا حتی تغییرات جسمانی احتمالی با خبر نشد برای من جای کمی سوال باقی می‌گذاشت.
آیه برای فرار کردن از مراسم خواستگاری، به شرکت می‌رود تا شب را در انجا بماند. حضور امیرصدرا و اشتباه گرفته شدنش با دزد نیز کمی مرا به یاد صحنه هایی در رمان های دیگر مجازی می‌اندازد. و این وجه تشابه را دیالوگ های رد و بدل شده میان ان دو پر رنگ می‌کند.
در مونولوگ های ایه از ترس او خواندیم اما باز تاب این ترس را نه در حالات و نه در دیالوگ ها مشاهده نکردیم. اینکه آیه با شخص نا شناس به اصطلاح کلکل کند؛ به جای اینکه از ترس دنبال راه فرار باشد و یا حتی با کسی تماس بگیرد کمی غیر منطقی و دور از باور است.
برای مثال:

در اولین نظر توجهم روی سیبیلش رفت بعد نگاه مشکوکش! همانطور تلاش می‌کردم مچم را از دست مردانه‌اش بیرون بکشم؛ هیچ مردی حق نداشت از حریمم رد شود!
-عای ...آقا چه خبرته؟ دستم رو شکوندی! شما خودت اینجا چی‌کار می‌کنی؟ خجالت نمی‌کشی میای دزدی؟
چشمانش رنگ تعجب گرفت و بعد جدی شد.
-روت رو برم خانوم کوچولو؛ من باید از تو بپرسم این وقت شب اینجا چی‌کار می‌کنی؟
هنوز هم تلاش می‌کردم.
-دست من رو ول کنید؛ بهتون می‌گم دستم رو ول کن اجازه نداری بهم دست بزنی؛ ولم کن!
انگار از سنگ بود که یک میلی‌متر هم تکان نخورد!
-تا نفهمم کی هستی و این وقت شب این‌جا چی‌کار داشتی ولت نمی‌کنم، آروم بگیر!
-من چی‌کار داشتم یا تو؟ هر کاری داشتم مثل تو دزدی نیومده بودم. این‌جا محل کارمه اومده بودم سر کارم!
نزدیک‌ترم شد و فشار دستش رو بیشتر کرد. چشمانش را ریز کرد.
-یادم نمیاد ابلاغیه‌ی شب کاری داده باشیم...
این چی می‌گفت؟ چه دزد پر چانه‌ای! انگار حرف خوش حالیش نبود!
نگشت دستم را به نشانه‌ی تهدید جلویش رو هوا تکان دادم.
-برای بار آخر بهت اخطار می‌دم دستم رو ول کنی، اگر ول نکنی...
نزاشت حرفم تمام شود.
-اگه ول نکنم چی می‌شه؟

همچنین صدرا به عنوان مالک کاراگاه کمی راحت با حضور آیه کنار نیامد؟ به همین سادگی او را رها کرد و اجازه رفت داد؟ پیشنهاد می‌کنم به منظور افزایش باور پذیری این بخش از رمان را اصلاح کنید.
صدرا نوه زند بزرگ، یکی از ثروتمندان است. او مغرور و بی انعطاف در رمان معرفی شد و دیالوگ های ذکر شده با شخصیت ساخته شده هم خوانی دارد. هدف و انگیزه او به دست اوردن ثروت پدری و خروج از کشور است.
بت یونانی داستان، فرزاد معرفی شد. با شخصیتی بذله گو و شیطنت گفتاری که جزو جدا ناشدنی او در این چند پست بود.
بانو جان، شخصیت های رمان شما قدرت ماندگاری و جاودانه شدن در ذهن را نداشتند. چرا که شخصیت های مغرور، بذله گو و مانند این در رمان های مجازی حضور پر رنگی داشتند و حتی پایشان به کتاب های چاپی نیز باز شده است. به شما پیشنهاد می‌کنم برای شخصیت های خود ویژگی های خاص اخلاقی و رفتاری، هدف و انگیزه متفاوت قرار دهید و خودتان شخصیت کرکتر هایتان را متفاوت نقش بزنید. در این صورت قدرت ماندگاری صدرا و آیه و فرزاد بی شک صد چندان خواهد شد.
ازدواج نمایشی صدرا و آیه نیز، زنگ تکرار را به صدا در می‌اورد. ازدواج نمایشی شاید یکی از پر مخاطب ترین و البته به همین نسبت پر تکرار ترین موضوعات در رمان ها باشد. البته نگران نباشید! چرا که به عقیده من هر قلم داستان و سخن متفاوت دارد و شما می‌توانید با ارائه موضوعات حاشیه و فرعی رمانی کاملا متمایز خلق کنید که از اثار مشابه پیشی بگیرد.
بانو جان رمانتان از لحاظ علامت های نگارشی و اشتباهات املایی جای کار دارد. به شما پیشنهاد می‌کنم با مطالعه تاپیک های اموزشی، مشکلات نگارشی خود را برطرف کنید. برای مثال از علامت های نگارشی به این شیوه استفاده می‌شود:
به دنبال کلید خانه گشتم.(فاصله)به قول مادر خر با بارش در کیفم گم میشد.(فاصله)بالاخره پیدایش کردم(نقطه باید به م چسبیده باید) .(فاصله)از پیچ کوچه ی طویل و پهن گذشتم(فاصله نیاز نیست ).
کما اینکه از علامت های نگارشی ، و ؛ و... سر جای خود استفاده نکردید و گهگاهی از زیر دستتان در می‌رفت. توصیه می‌کنم با یک بازگشت این مشکلات را رفع کنید. همچنین استفاده و ویرایش نیم فاصله ها را فراموش نکنید! نیم فاصله چیست؟ نیم فاصله اصولا بعد از می چسبان، تر انتها و.. می‌اید و نه یک فاصله کامل است و نه بدون فاصله! برای مثال:
می خورم، میخورم ( غلط) می‌خورم (درست)
بزرگتر، بزرگ تر (غلط) بزرگ‌تر (درست)
با استفاده از ctrl+shift+2 میتوانید نیم فاصله ها را ایجاد کنید.
با نو جان اشکالات املایی باعث دلسردی خواننده می‌شود و ممکن است موجب رها کردن رمانتان شود. اشتباهاتی مانند:
جواعلق.... جولق
محیا....مهیا ( محیا به معنی زندگی و مهیا به معنی اماده است)
فلاکس....فلاسک
گریسدم...گریستم
معذل....معضل
نغ نغ....نق‌نق
و نمونه هایی از این دست که توصیه می‌کنم حتما انها را رفع کنید.
نویسنده جان توصیفات چهره و مکان در رمان شما انگشت شمار بود اما در توصیف احساسات موفقیت بیشتری کسب کردید. یکی از لازمه های شخصیت پردازی کامل توصیف چهره ان هم به صورت قطره ای و نه ناگهانی است. شما برای توصیفات خود از اسان ترین روش یعنی توصیف ناگهانی بهره گرفتید. این کار باعث می‌شود خواننده به خود زحمت خواندن ندهد و صفحه را پایین بکشد! شما باید
به ارامی ویژگی ها را به خورد خواننده بدهید طوری که بدون انکه بفهمد یک توصیف جامع در رابـ*ـطه با چهره شخصیت ها، مکان ها و.. داشته باشد. دقت شود که توصیف یک جا خواننده را خسته می‌کند و ممکن است از بند های توصیف نخوانده بگذرد. شما باید با توصیفات حاشیه ای اما اساسی خواننده را وادار به خواندن کنید. برای مثال:
دستی به فر مو های قهوه ای رنگم کشیدم، پوزخندی روی لـ*ـب های باریکم نشست. خیره به چشمان مشکی‌اش گفتم:
-...
برای بهتر شدن و تقویت توصیف حالات و احساسات باید بگویم شما گهگاهی از تحمیل واژه استفاده کردید و به جای بیان احساسات با استفاده از حالات از واژگانی ای مثل عصبانی شدم، با هیجان گفتم، ترسیدم و... است. شما باید به جای بیان این ویژگی ها انها را در حالات کاراکتر بیان می کردید تا قابل لمس تر شود برای مثال:
حرکت قطره عرق را روی تیره کمرم حس می‌کردم. اب دهانم را به سختی قورت دادم. می‌دانستم حدقه چشمانم حسابی بزرگ شده است. ( حس ترس)
بانو جان متن رمان شما ادبی بود اما هر از گاهی از مسیر خارج شده و کلمات عامیانه ای وارد ان می‌کردید. برای مثال شما در پستی از «یه روز کاری» استفاده کردید که شکل صحیح ان «یک روز کاری» است.
رمان رقصنده درد از افعال ماضی برای روایت بهره می‌برد اما در قسمت هایی گویی دچار گمشدگی زمان می‌شد و از زمان مضارع استفاده می‌شد که نویسنده باید با یک مرور کلی این مشکل را حل کند. برای مثال:
تابحال جان مخاطب کسی قرار نگرفته بودم!
برای اولین بار مردی اینگونه مؤدب از من دعوت می‌کرد و دل بی‌تکلیفم رضا داد که بگویم:
-باشه از نزدیک حرف بزنیم...
با چرب زبانی کلی تشکر می‌کند؛ بـ*ــوس هوایی می‌فرستد و آدرس کافی‌شاپی در شیک‌ترین جای تهران را برایم اس ام اس می‌کند، به همراه زمان و استیکر بـ*ــوس!
و من به این فکر می‌کنم، حتما در مورد تلفنش به نرگس بگویم....

بانو جان زاویه دید انتخابی شما اول شخص بود که با توجه به نیاز منتقل کردن ساده تر احساسات در این رمان انتخاب درستی داشته اید. بهتر است با کاهش حجم زیاد مونولوگ ها و استفاده از توصیفات چهارگانه، توانایی خود را به بهترین نحو به نمایش بگذارید.


با عرض خسته نباشید خدمت نویسنده گرامی
mahaflaki
کادر نقد انجمن رمان 98
1399/4/10


نقد و بررسی رمان رقصنده‌ی درد | پریا عباسی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: لاله ی واژگون، YeGaNeH، MĀŘÝM و 8 نفر دیگر

Asal_Zinati

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/2/20
ارسال ها
593
امتیاز واکنش
19,821
امتیاز
303
محل سکونت
دیوار..
زمان حضور
129 روز 11 ساعت 21 دقیقه
بسم الله الرحمن الرحیم
نقد و بررسی رمان رقصنده‌ی درد

رقصنده‌ی درد، حرف‌های زیادی برای گفتن دارد و چه خوب که نویسنده بجای بیان خشک اهداف داستان، آنها را در رمانی به نام رقصنده‌ی درد جمع آوری کرده و به مخاطب عرضه کرده!
نویسنده قلم روون و جذابی داره و به راحتی می‌تونه متنی صمیمی و زیبا رو رقم بزنه و با داشتن زاویه دید اول شخص و روایت داستان از زبان دختری به نام آیه،این صمیمیت رو بیشتر به چشم میاره!
اما این اثر همراه با قلم خوب و جذاب نویسنده، بی‌عیب نیست و مواردی هست که اگر نویسنده رعایت کنه، به قطع رمانی زیباتر و تمییزتر خواهد داشت.
اولین مورد، خودِ محتوای رمان هست. رقصنده‌ی درد هدف محکمی داره و نویسنده سعی کرده هدف اصلی داستان رو آرام آرام به خواننده نشون بده؛ اما این هدف، در داستان جدیدی بیان نشده و اثراتی از کلیشه در رمان دیده می‌شه. این کلیشه‌ها در جاهایی به رمان ضربه زدن و باعث کم شدن جذابیت اون شدند.
مثلا مغرور و سرد بودنِ امیرصدرا که دیگر یک چیز عادی شده است. رمانی که در آن شخصیت مذکر مغرور و سرد و شخصیت مونث مظلوم و بی دفاع باشد کم نیست و چه خوب می‌شد اگر رقصنده درد این مورد رو نداشت. یا شغل امیرصدرا و پسرعمویش که به یقین در بیشتر از نصف رمان‌ها دیده شده. کاش شغل دیگری برای این دو کاراکتر در نظر گرفته می‌شد و نویسنده به این کلیشه‌ی پایان ناپذیر دامن نمی‌زد!
البته باید به یاد داشته باشیم که حتی کلیشه‌ترین و تکراری‌ترین ایده‌ها هم با یک قلم خوب و بیان عالی، می‌توانند بدرخشند و مخاطب پسند بشوند. و این قلم صمیمی و جذاب در رمان رقصنده هم دیده می‌شه این کلیشه‌ها به رمان ضربه‌ی آنچنانی نمی‌زنند.
اگر به عنوان یک مخاطب رمان رو از ابتدایی‌ترین قسمت، یعنی اسم و شناسنامه‌ی رمان نگاه کنم؛ اسمی رو از رمان می‌بینم که با آوای دلنشین و ترکیب زیبایی انتخاب شده!
رقصنده‌ی درد، علاوه بر جذابیت آوایی، به خوبی ژانرهای رمان رو در بر گرفته و زمانی به این جذابیت افزوده می‌شه که خواننده، مقدمه‌ی هماهنگ با اسم رو می‌خونه! اینجاست که خواننده به خودش می‌گه باید این رمان رو شروع به خوندن کنم و ببینم آیا این جذابیت در رمان ادامه داره یا فقط مختص همین شناسنانه هست؟
شروع رمان، از اولین کلمه تا چندین پارت آغازین، هیچ گره یا ابهامی نداره تا خواننده رو تشنه‌ی ادامه‌ی رمان کنه و تنها نویسنده به قلم خود مدیون است که عده‌ای می‌مانند و رمان رو ادامه می‌دهند.
توصیفات در رمان به خوبی اجرا شده و این نشان از قلم پخته نویسنده هست. مخصوصا توصیف از مکان که هیچ ضعفی در اون نمی‌بینم. البته جا برای صحبت راجبِ توصیفات چهره نویسنده هست و اگر بیشتر روی این مورد کار می‌شد، می‌توانستم توصیفات رو بی‌نقص، عالی و بدون هیچ مشکلی اعلام کنم.
توصیفات چهره نباید یکجا و ناگهانی باشند چرا که خواننده بی توجه به آنها رمان رو رد می‌کنه و این به هدر رفتن زحنات نویسنده هست! توصیفات چهره باید آرام آرام در طی رمان پخش شوند مهم‌تر از آن، با تکرار باشند!
و البته فراموش نکنیم که علاوه بر این‌ها، باید برای همه‌ی شخصیت‌ها اعم از اصلی یا فرعی هم انجام بشوند! پس رمان در این زمینه، نیاز به ویرایش دارد و امیدوارم نویسنده بتونه به خوبی از پسِ آن بربیاد.
دیالوگ‌های رمان، پربار و کار شده هستند و به خوبی کاراکترها رو معرفی می‌کنند. این از طرزِ صحبت کردن دایی، فرزاد یا حتی آیه و امیر صدرا معلوم هست و باز هم به قلم پخته نویسنده و داشتن تجربه نویسنده برمی‌گرده!
رمان رو ادامه می‌دم و می‌تونم در صحنه‌های مختلف به راحتی آسه را درک کنم اما ناگهان با صحنه‌ای، کل تصوراتم بهم می‌ریزد. تلنگری به من می‌خورد و به خود آمده، متوجه عدم باورپذیری رمان در قسمتی می‌شوم و ایتجاست که با خودم فکر می‌کنم آیا رمان رو ادامه بدهم یا نه؟
بزارید بیشتر توضیح بدم. آیه، دختری است که در نوجوانی اتفاق شومی را تجربه کرده و مطمئنا این اتفاق باید او را آب دیده کند و کمی ترسان!
حال آیه تنها، در شرکتی تاریک هست و به قول خودش دزدی را در مقابل خود دیده! بله تنها در شرکتی تاریک!
اینجاست که به جای فکر فرار و یا ترسیدن، به راحتی راه می‌رود و با خود فکر می‌کند که حرص دزد را در بیاورد!
کافی نبود؛ ترس و احساسات آیه در این قسمت کافی نبودند و لطمه بزرگی به باورپذیری رمان، که تا به این قسمت رعایت شده بود، زدند! باورپذیری یکی از اصول رمان نویسی هست و ممکن است نویسنده در این قسمت با ریزشِ مخاطب رو به رو شود!
البته بعد از آمدن دایی و پدربزرگِ امیر صدرا، منگی و گیج بودن آیه از درک اتفاقات دور و برش به خوبی نشان داده شده و کمی از اتفاق فراواقعی قبلش، کم کرده است!
رمان می‌گذرد و ادامه دارد! امیرصدرا و آیه با هم مجبور به ازدواجی صوری می‌شوند و هر کدام رویاها و افکار متفاوتی برای خود دارند. البته اشاره کنم که در قسمتی که آیه مشغول دیدن فیلم بوده و حواسش از لباسی که بر تن داشت، گرفته شد؛ باز هم یکی از کلیشه‌ها بود که کاش نبود!
در آخر اضافه کنم که رمان رقصنده درد، نیاز به یک ویرایش حسابی از نظر نگارشی دارد تا روون بودن قلم و صمیمیت و جذابیت آن بیشتر به چشم بیاید.
ممنون از نویسنده برای نوشتن این رمان
99/4/10
کادر نقد انجمن رمان 98


نقد و بررسی رمان رقصنده‌ی درد | پریا عباسی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: لاله ی واژگون، YeGaNeH، MĀŘÝM و 7 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,489
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
به نام ایزد یکتا

نقد و برسی رمان رقصنده‌ی درد

رقصنده درد برای من یک رمان پر از احساس بود! توصیفات احساس رقصنده درد درخشان‌ترین نقطه قوت نویسنده بود.
عقیده دارم "چیزی که دل بنویسد، زیباتر از زیباست" و می‌توانم به خودم اطمینان دهم که نویسنده از اعماق دل جملات اثر را نوشت. نتیجه آن هم فضاسازی گرم و صمیمی رمان است.
رقصنده درد، نامی که در اول مفهومی از آن نیافتم برایم گنگ بود و این یک نکته مثبت به شمار می‌آید. وقتی عمیق‌تر به ماجرا نگریستم زیبایی نام برایم نمایان شد. دردی که آنقدر فراوان گشته که دگر شخصیت اصلی یعنی آیه را کنترل می‌کند! کلمه "درد" در نام رمان‌های زیادی استفاده شده نظیر: درد و احساس، درد و همدرد، دردم، درد و لـ*ـذت و...
و همچنین کلمه "رقص" کاربرد زیادی دارد. نام تکراری اما زیبایی بود.

چیزی که در رمان باعث تاسفم بود و از نظرم سطح رمان را پایین کشیده نگارش آن است! غلط‌های تایپی و عدم رعایت علائم نگارشی در گوشه به گوشه رمان دیده می‌شد!
انگار نویسنده آن‌قدر غرق مونولوگ‌ها و توصیفات احساس بود که اصلا به نگارش توجه نکرده، این از حجم زیاد مونولوگ‌ها هم مشخص است.
این یک برش مورد علاقه‌ام از رمان شما:
_دردت چیه دختر؟گفتیم درس بخون برو دانشگاه گفتی درس اخه، گرونه ،نمیکشم ،دوس ندارم ،عاشق خیاطیم ،میگیم شوور کن میگی کخه،نمیخوام.هر نه نه مرده ای پا پیش میزاره یه انگ میچسبونی بش و هری.یه ذره بفکر این مادر پیرت باش تا کی قراره جور شماهارو بکشه؟دردت چیه تو بگو من میشنوفم.
این دیالوگ زیبا بین آن حجم عظیم از مونولوگ‌ها بود و دوبار خواندم! اما نگارش ضعیف آن در ذوقم زد. درستش را مشاهده کنید:

-دردت چیه دختر؟ گفتیم درس بخون برو دانشگاه گفتی درس اخه، گرونه، نمی‌کشم، دوس ندارم، عاشق خیاطیم، می‌گیم شوور کن می‌گی کخه، نمی‌خوام. هر ننه مرده ای پا پیش می‌ذاره یه انگ می‌چسبونی بهش و هری. یه ذره به فکر این مادر پیرت باش تا کی قراره جور شماهارو بکشه؟ دردت چیه تو بگو من می‌شنوفم.
علائم نگارشی به کلمه قبلش می‌چسبد و یک فاصله با کلمه بعدی دارد.
افعال مضارع (دارای می) نیاز به نیم فاصله دارد! در سیستم با فشردن همزمان دکمه‌های shift+ctrl+2 می‌توانید نیم فاصله ایجاد کنید.
رمان رقصنده درد از نظر نگارش به یک ویرایش جدی نیاز دارد. لطفاً باتوجه به مثال‌های ذکر شده و مطالعه تاپیک قوانین و آموزش ویراستاری بازبینی‌های لازم را انجام دهید.

نگاهی به خلاصه و مقدمه و جلد باندازیم.
خلاصه رمان شما مجذوب کننده بود و ارکان‌های خلاصه نویسی در آن رعایت شده اما چیزی که واقعا خواننده را مجبور به خواندن رمان می‌کند مقدمه محشر شماست! احساسات زیبایی را به انسان منتقل می‌کند و آماده به مطالعه و آغاز رمان می‌کند.
رمان شما دارای جلد نبود بنابراین انتقادی هم ندارم. فقط پیشنهاد می‌دهم تصویری که با اسم، محتوا و ژانرتان مطابق است بیابید. برای نشان دادن ژانر اجتماعی از رنگ‌هایی همچو زرد، سبز، قرمز و نارنجی استفاده کنید.
حال از بحث شناسنامه رمان جدا شویم و برویم سراغ گره حیات یعنی شروع!
مقصودم از این تشبیه نمایان کردن اهمیت آغاز رمان است! بسیاری از خوانندگان به جای شناسنامه رمان اول سراغ شروع می‌روند سپس تصمیم بر خواندن ادامه رمان می‌گیرند.
شروع رمان شما بد نبود اما می‌توانست بهتر باشد! جذابترین نوع شروع آنی است که خواننده را وسط گره اصلی می‌اندازد و سوالاتی مجهول در ذهنش وجود می‌آورد. آغاز رمان شما آرام بود و با دغدغه‌های کوچک، این نوع شروع هم قابل قبول است و گروهی از خوانندگان هم این‌گونه می‌پسندند.

ساختار اثر شما مبنی بر مونولوگ‌های ادبی و دیالوگ‌های آمیانه بود. همین بافت ادبی به نظرم باعث شد که احساسات رمان شما روان شود و قابل درک! لحن ادبی معمولاً خشک است و اکثر مخاطبان نوجوان نمی‌پسندد اما دیالوگ‌های آمیانه قادر است هر اثری را از خشکی خارج کند و انتخاب نویسنده زیرکانه و بسیار درست بود. تعادلی بین دیالوگ و مونولوگ وجود نداشت، حجم مونولوگ‌ها بسیار بسیار زیاد و خسته‌کننده بود!

توصیفات مکان، حالت، احساس به خوبی رعایت شده بود. به جز توصیفات چهره که من فقط یک تصویر از آیه و امیرصدرا در ذهنم دارم! برای اکثر نویسندگان توصیفات چهره اهمیتی ندارد اما خواننده نیازمند است تک تک جزئیات را در دست داشته باشد تا تجسم درستی از شخصیت‌ها داشته باشد!
شخصیت‌های اثر شما تکراری بود اما قابل درک! این هم یک ضعف هم قوت است. در داستان‌های زیادی دختر معصوم و پسر مغرور دیدیم و از این نظر تکراری است، اما احساسات آیه و خونسردی امیرصدرا و اخلاق دایی به خاطر توصیفات موفق قابل درک بود. می‌شد در حال و هوای آن‌ها غرق شد و ساعت‌ها مشغول فکر کردن به آن‌ها باشیم.

دختر معصوم، فقر، پدر معتاد، تـــجا*وز، مادر خیاط، پسر مغرور، ازدواج شرطی، شرکت!
موضوعات رمان رقصنده درد متاسفانه همانند شخصیت‌سازی کلیشه بود. این ایده‌ها در بسیاری از فیلم‌ها و رمان‌ها استفاده شده! بنده تا جایی که پست گذاشته شده خوانده‌ام و خبری از رخدادهای بعدی ندارم، احساساتم هم می‌گوید که به همین روال پیش نمی‌روند؛ پس امیدوارم نویسنده بتواند با اندکی رویدادهای نو در آینده و غافلگیری بتواند رمان را از حال و هوای کلیشه‌ای در بیاورد. البته قلم نویسنده در حدی است که بتواند یک اثر خارق العاده خلق کند!
این ایده تکراری سطح باورپذیری رمان را هم پایین آورده و امیدوارم نویسنده بتواند با پردازش بهتر در آینده این مشکل را رفع کند!
زاویه دید اول شخص انتخاب درستی برای رمان شما بود و کاملا فضایی صمیمی را به خواننده منتقل می‌کرد. رقصنده درد را می‌شود به عنوان یک اثر صمیمی به یاد آورد.

رمان رقصنده درد، یک رمان احساسی و درباره مشکلات زنان جامعه بود، به دلیل ایده‌ها و شخصیت‌سازی کلیشه به نویسنده توصیه می‌کنم آثار بیشتری مطالعه کند! (نه هر کتابی، کتاب‌های حرفه‌ای!) امیدوارم رقصنده درد رمانی پر مخاطب باشد و نویسنده روز به روز پیشرفت کند.


ممنون بابت انتقادپذیریتون
Hades
کادر نقد رمان 98


نقد و بررسی رمان رقصنده‌ی درد | پریا عباسی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: لاله ی واژگون، YeGaNeH، MĀŘÝM و 7 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا