مشاعره با حرف ش

MēLįKąღ · 20/5/24

شده آیا که غمی ریشه به جانت بزند؟
گره در روح و روانت به جهانت بزند؟

شده در خواب ببینی که تو را قرض کند؟
بروی وَهم شوی تا که تو را فرض کند؟

شده در گوش تو گوید که تو را باز تو را؟
نشوم فاش کسی تا که شوم راز تو را؟

شده آ*غو*ش شود تا که هم آ*غو*ش شوی؟
گره ات باز کند تا که تو خاموش شوی؟

شده یک شب برود تا که روی در پی او؟
که تو فرهاد شوی تا بشوی قصه ی او؟

Mystery · 20/5/24

Melika_hsh گفت:
شده آیا که غمی ریشه به جانت بزند؟
گره در روح و روانت به جهانت بزند؟

شده در خواب ببینی که تو را قرض کند؟
بروی وَهم شوی تا که تو را فرض کند؟

شده در گوش تو گوید که تو را باز تو را؟
نشوم فاش کسی تا که شوم راز تو را؟

شده آ*غو*ش شود تا که هم آ*غو*ش شوی؟
گره ات باز کند تا که تو خاموش شوی؟

شده یک شب برود تا که روی در پی او؟
که تو فرهاد شوی تا بشوی قصه ی او؟

ش ر ا ...ب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم
نسیم قطرگردان را شکر در مجمر اندازیم

MēLįKąღ · 21/5/24

شب من نشان مویت سحرم نشان رویت
قمر از فلک درافتد چو نقاب برگشایی

Mystery · 21/5/24

Melika_hsh گفت:
شب من نشان مویت سحرم نشان رویت
قمر از فلک درافتد چو نقاب برگشایی

شانه‌ی همدردی برایم ارمغان آوردی
کاش خبری از یار برایم می‌آوردی

moh@mad · 22/5/24

Mystery گفت:
شانه‌ی همدردی برایم ارمغان آوردی
کاش خبری از یار برایم می‌آوردی

شد جهان پر نور تا دل را مصفا ساختم
خاک یوسف زار شد تا سـ*ـینه را پرداختم

تا شدم آواره از دارالامان نیستی
تیغ می زد موج گردن هرکجا افراختم

Mystery · 22/5/24

moh@mad گفت:
شد جهان پر نور تا دل را مصفا ساختم
خاک یوسف زار شد تا سـ*ـینه را پرداختم

تا شدم آواره از دارالامان نیستی
تیغ می زد موج گردن هرکجا افراختم

شده چشمانم از اشک عشق تو لبریز، چه‌ها با جان و جهانم کردی عزیز؟