مشاعره با حرف ش

SelmA · 19/12/22

Moubina گفت:
شد از فشار گردون مویم سفید و سرزد

شیری که خوده بودم در روزگار طفلی

شد ماه من آن شمع شب‌افروز امشب

گو چرخ و فلک ز رشک می‌سوز امشب

Moubina · 19/12/22

Ghoolagh گفت:
شد ماه من آن شمع شب‌افروز امشب

گو چرخ و فلک ز رشک می‌سوز امشب

شبی را با من ای ماه سحرخیزان سحر کردی
سحر چون آفتاب از آشیان من سفر کردی

Mahii · 20/12/22

Moubina گفت:
شبی را با من ای ماه سحرخیزان سحر کردی
سحر چون آفتاب از آشیان من سفر کردی

شب که در بستم و سرخوش از مي نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم

Morad · 20/12/22

شبنم من بوصل گل چکند

که زچشم ترم جداست نگاه

moh@mad · 23/12/22

شاهی ست که تو هرچه بپوشی داند
بی کام و زبان گر بخروشی داند
هرکس هـ*ـوس سخن فروشی داند
من بنده آنم که خموشی داند

SelmA · 23/12/22

moh@mad گفت:
شاهی ست که تو هرچه بپوشی داند
بی کام و زبان گر بخروشی داند
هرکس هـ*ـوس سخن فروشی داند
من بنده آنم که خموشی داند

شب فراق نداند که تا سحر چند است مگر کسي که به زندان عشق در بند است

moh@mad · 23/12/22

Ghoolagh گفت:
شب فراق نداند که تا سحر چند است مگر کسي که به زندان عشق در بند است

شب که ملول میشوم بر دل ریش تا سحر
صورت یار میکشم دفع ملال میکنم

Moubina · 24/12/22

شمع این مسئله را بر همه کس روشن کرد

که توان تا به سحر گریه ی بی شیون کرد

Morad · 24/12/22

شادي مکن از زادن و شيون مکن از مرگ زين گونه بسي آمد و زين گونه بسي رفت

moh@mad · 26/12/22

Morad گفت:
شادي مکن از زادن و شيون مکن از مرگ زين گونه بسي آمد و زين گونه بسي رفت

شادی بطلب که حاصل عمر دمیست
هر ذره ز خاک کیقبادی و جمی است
احوال جهان و اصل این عمر که هست
خوابی و خیالی و فریبی و دمیست

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی