مشاعره با حرف ش

sweet-girl · 12/10/21

moh@mad گفت:
شمعی فروخت چهره که پروانه تو بود
عقلی درید پرده که دیوانه تو بود

شهریار
شاها اگر به عرش رسانم سریر فضل
مملوک این جنابم و مسکین این درم
حافظ
نوشیدنی شوق می نوشم به گرد یار می گردم
سخن مستانه می گویم ولی هشیارمی گردم

مولانا

شبی چون شبه روی شسته بقیر
نه بهرام پیدا، نه کیوان نه تیر
فردوسی

moh@mad · 12/10/21

sweet-girl گفت:
شبی چون شبه روی شسته بقیر
نه بهرام پیدا، نه کیوان نه تیر
فردوسی

شب سرخوش یار بودم و در های های او
حیران آن جمال خوش و شیوهای او
گه دست میزدم که زهی وقت روزگار
گه سرخوش میفتادم بر خاک پای او

مولانا

ﺷﺪ ﻣﺎﻩ ﻣﻦ ﺁﻥ ﺷﻤﻊ ﺷﺐﺍﻓﺮﻭﺯ ﺍﻣﺸﺐ
ﮔﻮ ﭼﺮﺥ ﻭ ﻓﻠﮏ ﺯ ﺭﺷﮏ ﻣﯽﺳﻮﺯ ﺍﻣﺸب

هلالی

شمع از سر خود گذشت و آزاد بسوخت
بر آتش غم خنده‌زنان شاد بسوخت

اوحدی

Sh@bnam · 12/10/21

شبستانی که طوفانش دمید از رخنه و روزن
دو صد شمعش برافروزی یکی روشن نخواهد شد
•••
شمع من دور تو گردم که به کاخ شب وصل
هر که توفیق پری یافته پروانه توست
•••
شبی را با من ای ماه سحرخیزان سحر کردی
سحر چون آفتاب از آشیان من سفر کردی
شهریار

N*M*M · 12/10/21

شهریارا بی حبیب خود نمی‌کردی سفر
این سفر راه قیامت می‌روی تنها چرا؟
شهریار

شبی ای مایه‌ی شمع محفل من شو
که تا پروانه از من یاد گیرد جانفشانی را
ابولحسن ورزی

شماری تا سحر دستم به زلف درهمی دارد
گریبانم گریبانست و دامن دامنست امشب
نیشابوری

moh@mad · 12/10/21

شور عشقی کو، که رسوای جهان سازد مرا
بی نیاز از نام و فارغ از نشان سازد مرا
چند چون آب گهر باشم گره در یک مقام
خضر راهی کو، که موج خوش عنان سازد مرا

صائب تبریزی

نوشیدنی شوق می نوشم به گرد یار می گردم
سخن مستانه می گویم ولی هوشیار می گردم

مولانا

شرمی‌ست در نگاه من اما هراس نه
کم‌صحبتم میان شما، کم حواس نه!
چیزی شنیده‌ام که مهم نیست رفتنت
درخواست می‌کنم نروی، التماس نه!

بهمنی