مشاعره با حرف س

SAEEDEH.T · 19/6/20

سنگ اندر بر بسی دویدیم چو آب
بار همه خار و خس کشیدیم چو آب
آخر به وطن نیارمیدیم چو آب
رفتیم و ز پس باز ندیدم چو آب

خاقانی
***
سـ*ـینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیز
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی

حافظ
***
سر در کف پایت نهم، ای یار یگانه
روزی که درآیی ز درم سرخوش شبانه
در صورت خوبان همه نوریست الهی
از شمع رخت می‌زند آن نور زبانه

اوحدی مراغه ای

انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

بهترین انجمن رمان نویسی ایران | رمان ۹۸

forum.roman98.com

رمان ۹۸ | دانلود رمان

نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,

roman98.com

SAEEDEH.T · 19/6/20

ساقیا پیمانه پر کن زانکه صاحب مجلست
آرزو میبخشد و اسرار میدارد نگاه

حافظ
***
سرمایه ی عیش، صحبت یاران است
دشواری مرگ، دوری ایشان است
چون در دل خاک نیز یاران جمعند
پس زندگی و مرگ به ما یکسان است

استاد خلیلی
***
سر برآرید حریفان که سبوئی بزنیم
خواب را رخت بپیچیم و به سوئی بزنیم

شهریار

انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

بهترین انجمن رمان نویسی ایران | رمان ۹۸

forum.roman98.com

رمان ۹۸ | دانلود رمان

نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,

roman98.com

SAEEDEH.T · 19/6/20

سحر،کرشمه ی چشمت به خواب می دیدم
زهى مراتب خوابى که بِه ز بیداری ست!

حافظ
***
سر شوریده ای آورده ام از وادی مجنون
تهی سازید از سنگ ملامت جیب و دامان ها

صائب تبریزی
***
سر کوه بلند آمد عقابی
نه هیچش ناله ای
نه پیچ و تابی
نشست و سر به سنگی هِشت و جان داد
غروبی بود و غمگین آفتابی

مهدی اخوان ثالث

انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

بهترین انجمن رمان نویسی ایران | رمان ۹۸

forum.roman98.com

رمان ۹۸ | دانلود رمان

نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,

roman98.com

moh@mad · 21/6/20

سنگ اندر بر بسی دویدیم چو آب
بار همه خار و خس کشیدیم چو آب
آخر به وطن نیارمیدیم چو آب
رفتیم و ز پس باز ندیدم چو آب

خاقانی

سـ*ـینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیز
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی

حافظ
سود و سرمایهٔ من گر رود باکی نیست
ای تو عمر من و سرمایهٔ هر سود بیا
مونس جان و دلم بیرخ تو صبری بود
آتشت صبر و قرارم همه بربود بیا

مولانا

ZHR--MHY · 16/7/20

سال ها رفت و زیادم نرود دوست هنوز تا چه کردم که مرا دشمن جان اوست هنوز

مشفق کاشانی

سخت می ترسم به حیرت انتظارم بگذرد رفته باشم از خود آن ساعت که یارم بگذرد

الهی تبریزی

سرا پا اگر زرد و پژمرده ایم ولی دل به پاییز نسپرده ایم

قیصر امین پور

ZHR--MHY · 16/7/20

سرزنشم مكن اگر از همه پا كشيده ام طبع لطيف آدمي با همه سر نمي كند

مهدي سهيلي

سر گشته چو پرگار همه عمر دويديم آخر به همان نقطه كه بوديم رسيديم

امام فخر رازی

سيل بر خانه ي من زور چرا مي آرد؟ من كه بي وقت در خانه ي بازي نزدم

صائب تبريزي

ساده ای و همه شهر تو را میخواهند
سادگی تو از این مرد جهان میگیرد

moh@mad · 18/7/20

سماع از بهر جان بی‌قرارست
سبک برجه چه جای انتظارست
مشین این جا تو با اندیشه خویش
اگر مردی برو آن جا که یارست

مولانا

سـ*ـینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

حافظ

سوختی جانم چه می‌سازی مرا
بر سر افتادم چه می‌تازی مرا
در رهت افتاده‌ام بر بوی آنک
بوک بر گیری و بنوازی مرا

عطار

SheRviN DoKhT · 24/7/20

سایه ای بر دل ریشم فکن ای گنج روان
که من این خانه به سودای تو ویران کردم ...
***
سحر بلبل حکایت با صبا کرد
که عشق روی گل با ما چه ها کرد
***
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را انیس و مونس شد
***
سال ها دل طلب جام جم از ما میکرد
وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
***
سرو چمان من چرا، میل چمن نمی کند
همدم گل نمیشود، یاد سمن نمی کند
***

سحابستی قدح گویی و می قطره سحابستی
طرب، گویی، که اندر دل دعای مستجابستی
***
سکوت و خلوت و بغض شبانه
چه دلگیر است بی تو حجم خانه
تو رفتی و دلی دارم که هر دم
برای گریه میگیرد بهانه

^~SARA~^ · 3/9/20

ساقیا پیمانه پر کن زانکه صاحب مجلست
آرزو میبخشد و اسرار میدارد نگاه

حافظ

سرمایه ی عیش، صحبت یاران است
دشواری مرگ، دوری ایشان است
چون در دل خاک نیز یاران جمعند
پس زندگی و مرگ به ما یکسان است

استاد خلیلی

سر برآرید حریفان که سبوئی بزنیم
خواب را رخت بپیچیم و به سوئی بزنیم

شهریار

سحر،کرشمه ی چشمت به خواب می دیدم
زهى مراتب خوابى که بِه ز بیداری ست!

حافظ

سر شوریده ای آورده ام از وادی مجنون
تهی سازید از سنگ ملامت جیب و دامان ها

صائب تبریزی

سر کوه بلند آمد عقابی
نه هیچش ناله ای
نه پیچ و تابی
نشست و سر به سنگی هِشت و جان داد
غروبی بود و غمگین آفتابی
مهدی اخوان ثالث

moh@mad · 5/9/20

ساقیا می ده که جز می عشق را پدرام نیست
وین دلم را طاقت اندیشهٔ ایام نیست
پختهٔ عشقم نوشیدنی خام خواهی زان کجا
سازگار پخته جانا جز نوشیدنی خام نیست

سنائی

سـ*ـاقی امروز در خمارت بودم
تا شب به خدا در انتظارت بودم
می در ده و از دام جهانم به جهان
امشب چو به روز من شکارت بردم

مولانا
سست پیمانا به یک ره دل ز ما برداشتی
آخر ای بدعهد سنگین دل چرا برداشتی
خاطر از مهر کسان برداشتم از بهر تو
چون تو را گشتم تو خود خاطر ز ما برداشتی

سعدی

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر بازنشسته رمان۹۸

مدیر بازنشسته رمان۹۸

مدیر بازنشسته رمان۹۸

کاربر ممتاز

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

کاربر ممتاز

نویسنده انجمن

کاربر فعال انجمن

کاربر ممتاز

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین