خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع


رمان همخونه شرقی
نويسنده: سميه سادات هاشمی جزی
ژانر: اجتماعي
ناظر: The unborn
ویراستار: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!
خلاصه:
بهار دختری نخبه است که باید برای ادامه تحصيلش به تهران برود؛ اما خانواده‌اش رضايت به رفتن او نمی‌دهند و او مجبور به ازدواج می‌شود.
اجبار به طعم واقعيت


نقد و بررسی رمان همخونه شرقي | سميه سادات هاشمي جزي كاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~، MĀŘÝM، حنانه سادات میرباقری و 7 نفر دیگر

Asal_Zinati

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/2/20
ارسال ها
593
امتیاز واکنش
19,821
امتیاز
303
محل سکونت
دیوار..
زمان حضور
129 روز 11 ساعت 21 دقیقه
بسم الله الرحمن الرحیم
نقد رمان همخونه شرقی

اولین کاری که با مواجه شدن با رمان انجام دادم و مطمئنا همه‌ی خوانندگان دیگر هم بودند انجام می‌دادند، خواندن نام رمان بود. با دیدن "همخونه‌ی شرقی" تصمیم گرفتم رمان رو نخوانده رد کنم. اما با خواندن جمله‌ی "این رمان ذهنیت شما رو راجب به رمان‌های همخونه‌ای..." تصمیم گرفتم این فرصت رو به خودم بدهم و رمان همخونه‌ای جدیدی رو در ذهنم ثبت کنم و همین هم شد! منطق از تمامی جمله‌ها معلوم بود و به جرعت می‌گم این رمان هیچ شباهتی به همخونه‌ای های باب شده نداشت! پختگی قلم نویسنده و ماهر بودن قلم در همه‌ جای متن دیده می‌شد و من به عنوان خواننده، لـ*ـذت کافی را از تک تک صحنه‌های رمان بردم!
شروع رمان، پر از هیجان و شخصیت‌های ناشناخته بود. اگر بخواهم کمی توضیح بدهم:
بهار دختر نابغه فامیل، طبق سنت مادرش پری بزرگ شده و به جز درس به هیچ چیز فکر نمی‌کند. پدرش حاج حسین همیشه حامی او بوده و در همه‌ی زمینه‌ها او را حمایت می‌کرد تا اینکه ناگهان اجازه‌ی درس خواندن بیشتر را به تک دخترش نمی‌دهد و این می‌شود جرقه‌ای برای شروع رمان! حامد و حمید برادرهای او هر کدام با روش خود با پدرشان صحبت می‌کنند و هیچکدام جوابی نمی‌گیرند و آخر خود بهار مجبور به صحبت با پدرش می‌شود و...
شروع بدون هیچ اضافه‌گویی شروع شد و این پرتاب خواننده به عمق ماجرا کاملا درست پیاده شده بود. گره‌ها و ابهاماتی که در چند پارت اول بوجود اومده بود با گذشت زمان در جاهای کاملا مناسب پاسخ داده شده بود و به عبارتی، نویسنده می‌داند در کجا گره ایجاد کند و در کجا گره ایجاد شده را حل کند و من از این بابت اعتماد کامل به نویسنده را دارم.
رمان می‌گذرد و شخصیت‌های ناشناخته کم‌کم معرفی می‌شوند و هیجان رمان هم مخصوصا با فهمیدن دلیل اجازه ندادن حاج حسین به درس نخوندن بهار بالاتر می‌رود. هر چقدر می‌گذرد اعتقادات مذهبی خانواده کاراکتر اول بیشتر در رمان دیده می‌شه؛ این ثابت شده که نوشته‌ای خوبه که گرایش مذهبی نداشته باشه چون اینطوری ممکنه رمان بعضی از خواننده‌هاش رو از دست بده اما با وجود خانواده‌های مختلف با سطح مذهب‌های مختلف در رمان، موردی نیست و این به رمان لطمه نمی‌زند.
با شخصیت‌ها به راحتی می‌شود انس گرفت و احساسات آنها را به راحتی درک کرد. چه شخصیت‌های اصلی چه شخصیت‌های فرعی رمان و این، مهارت نویسنده در بیان توصیف حالت و احساسات کاراکترها هست و چه خوب می‌شد اگر نویسنده روی توصیفات چهره و مکان هم بیشتر کار می‌کرد تا بتوانیم بگیم رمان، توصیفات چهار گانه‌ی حرفه‌ای دارد. البته داستان رمان و گره‌ها، آنقدر ذهن را مشغول می‌کند که به این مورد توجه زیادی نمی‌شود و خلاء در سطح رمان ایجاد نمی‌کند.
رمان پرش زمانی به چند وقت پیش رو داشت و ماجرای آرا و بهار تعریف شد. هر چند در اوایل متوجه نشدم دلیل این همه توضیح گذشته رو اما در آخر متوجه شدم نویسنده هیچ چیز را بی دلیل نمی‌یاورد این هم برای آشنایی بیشتر شخصیت بهار و اتفاقات گذشته بود.
البته این مورد چشمم رو گرفت:
آرا به او گفت که هر زمان سوالی داشت در مورد آزمون و غیر آزمون جوابگوست و بهار تشکر گویان به اتاقش رفت و هیچ‌وقت سوالاتش را از آرا نپرسید!
خب، هیچ وقت یجوری نیست؟
زاویه دید دانای کل به زاویه دید خشکی معروف هست اما دست نویسنده را بازتر می‌گذارد و آزادی بیشتری به نویسنده می‌دهد. هر چند کمتر نویسنده‌ای هست که به خوبی این زاویه رو پیاده کند و به محتوای رمان لطمه نزند! خوشحالم که همخونه شرقی جزو محدود رمان‌هایی هست که در این زاویه دید درخشیده؛ به صورتی که نه تنها خواننده احساس غریبی با متن نمی‌کند، بلکه به راحتی با آن انس می‌گیرد و از اینکه نویسنده می‌تواند همزمان همه‌ی کاراکترها رو بیان کند، احساس راحتی می‌کند.
پس دلیلی بر تغییر زاویه دید نبود! هرچند این مورد سلیقه‌ای هست و نمی‌توان قاطع گفت اشتباه است؛ اما توصیه می‌شود زاویه دید یکدست باشد؛ چه برسد به رمان همخونه شرقی که در دانای کل درخشیده و توانسته احساسات رو به خوبی منتقل کند!
گفتم نویسنده قلم خوبی داره و خواننده به راحتی می‌تونه با اون انس بگیره، اما موردی هست که از روون بودن آن می‌زند و آن تکرار بیش از حد اسامی هست. درسته که نویسنده همزمان در حال بیان احوال چند نفر هست؛ اما چه بهتر که از اسامی کمتر و از ضمیر بیشتر استفاده بشود. مثلا به جای تکرار دوباره‌ی اسم سعید در جمله، به جای دومین سعید از او استفاده شود.
این مورد بیشتر در اوایل رمان بوده و مطمئنا کم شدن آن در ادامه به معنای پیشرفت قلم نویسنده هست.
رمان همخونه شاید در ابتدا ایده‌ای تکراری به نظر بیاید اما هر چقدر فردی آن رو بیشتر ادامه بدهد، بیشتر متوجه نو بودن ایده می‌شود. مخصوصا ایده‌های کوچک اما نو و شیرینی که در کل رمان پخش شده‌اند، مثلا صدا زدن امیر حسین به آقاهای گوناگون مثل آقای عطر و... که خلاقیت ذهن نویسنده رو می‌رسوند.
یکی از جمله‌هایی که در رمان خوندم و واقعا خوشم اومد این بود:
خداحافظ همخونه شرقی
این باعث شد که جرقه‌ای در ذهنم زده بشه که شاید رمان اصلا راجب به همخونگی بهار و امیرحسین نباشد و این، اشتیاق جدیدی در من بوجود آورد تا هر چه سریع‌تر رمان رو بخونم، آفرین به خلاقیت و ذهن پویای نویسنده!


نقد و بررسی رمان همخونه شرقي | سميه سادات هاشمي جزي كاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: عروس شب، زینب نامداری، MĀŘÝM و 7 نفر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
بسم الله الرحمن الرحیم
نقد رمان همخونه شرقی

اولین کاری که با مواجه شدن با رمان انجام دادم و مطمئنا همه‌ی خوانندگان دیگر هم بودند انجام می‌دادند، خواندن نام رمان بود. با دیدن "همخونه‌ی شرقی" تصمیم گرفتم رمان رو نخوانده رد کنم. اما با خواندن جمله‌ی "این رمان ذهنیت شما رو راجب به رمان‌های همخونه‌ای..." تصمیم گرفتم این فرصت رو به خودم بدهم و رمان همخونه‌ای جدیدی رو در ذهنم ثبت کنم و همین هم شد! منطق از تمامی جمله‌ها معلوم بود و به جرعت می‌گم این رمان هیچ شباهتی به همخونه‌ای های باب شده نداشت! پختگی قلم نویسنده و ماهر بودن قلم در همه‌ جای متن دیده می‌شد و من به عنوان خواننده، لـ*ـذت کافی را از تک تک صحنه‌های رمان بردم!
شروع رمان، پر از هیجان و شخصیت‌های ناشناخته بود. اگر بخواهم کمی توضیح بدهم:
بهار دختر نابغه فامیل، طبق سنت مادرش پری بزرگ شده و به جز درس به هیچ چیز فکر نمی‌کند. پدرش حاج حسین همیشه حامی او بوده و در همه‌ی زمینه‌ها او را حمایت می‌کرد تا اینکه ناگهان اجازه‌ی درس خواندن بیشتر را به تک دخترش نمی‌دهد و این می‌شود جرقه‌ای برای شروع رمان! حامد و حمید برادرهای او هر کدام با روش خود با پدرشان صحبت می‌کنند و هیچکدام جوابی نمی‌گیرند و آخر خود بهار مجبور به صحبت با پدرش می‌شود و...
شروع بدون هیچ اضافه‌گویی شروع شد و این پرتاب خواننده به عمق ماجرا کاملا درست پیاده شده بود. گره‌ها و ابهاماتی که در چند پارت اول بوجود اومده بود با گذشت زمان در جاهای کاملا مناسب پاسخ داده شده بود و به عبارتی، نویسنده می‌داند در کجا گره ایجاد کند و در کجا گره ایجاد شده را حل کند و من از این بابت اعتماد کامل به نویسنده را دارم.
رمان می‌گذرد و شخصیت‌های ناشناخته کم‌کم معرفی می‌شوند و هیجان رمان هم مخصوصا با فهمیدن دلیل اجازه ندادن حاج حسین به درس نخوندن بهار بالاتر می‌رود. هر چقدر می‌گذرد اعتقادات مذهبی خانواده کاراکتر اول بیشتر در رمان دیده می‌شه؛ این ثابت شده که نوشته‌ای خوبه که گرایش مذهبی نداشته باشه چون اینطوری ممکنه رمان بعضی از خواننده‌هاش رو از دست بده اما با وجود خانواده‌های مختلف با سطح مذهب‌های مختلف در رمان، موردی نیست و این به رمان لطمه نمی‌زند.
با شخصیت‌ها به راحتی می‌شود انس گرفت و احساسات آنها را به راحتی درک کرد. چه شخصیت‌های اصلی چه شخصیت‌های فرعی رمان و این، مهارت نویسنده در بیان توصیف حالت و احساسات کاراکترها هست و چه خوب می‌شد اگر نویسنده روی توصیفات چهره و مکان هم بیشتر کار می‌کرد تا بتوانیم بگیم رمان، توصیفات چهار گانه‌ی حرفه‌ای دارد. البته داستان رمان و گره‌ها، آنقدر ذهن را مشغول می‌کند که به این مورد توجه زیادی نمی‌شود و خلاء در سطح رمان ایجاد نمی‌کند.
رمان پرش زمانی به چند وقت پیش رو داشت و ماجرای آرا و بهار تعریف شد. هر چند در اوایل متوجه نشدم دلیل این همه توضیح گذشته رو اما در آخر متوجه شدم نویسنده هیچ چیز را بی دلیل نمی‌یاورد این هم برای آشنایی بیشتر شخصیت بهار و اتفاقات گذشته بود.
البته این مورد چشمم رو گرفت:
آرا به او گفت که هر زمان سوالی داشت در مورد آزمون و غیر آزمون جوابگوست و بهار تشکر گویان به اتاقش رفت و هیچ‌وقت سوالاتش را از آرا نپرسید!
خب، هیچ وقت یجوری نیست؟
زاویه دید دانای کل به زاویه دید خشکی معروف هست اما دست نویسنده را بازتر می‌گذارد و آزادی بیشتری به نویسنده می‌دهد. هر چند کمتر نویسنده‌ای هست که به خوبی این زاویه رو پیاده کند و به محتوای رمان لطمه نزند! خوشحالم که همخونه شرقی جزو محدود رمان‌هایی هست که در این زاویه دید درخشیده؛ به صورتی که نه تنها خواننده احساس غریبی با متن نمی‌کند، بلکه به راحتی با آن انس می‌گیرد و از اینکه نویسنده می‌تواند همزمان همه‌ی کاراکترها رو بیان کند، احساس راحتی می‌کند.
پس دلیلی بر تغییر زاویه دید نبود! هرچند این مورد سلیقه‌ای هست و نمی‌توان قاطع گفت اشتباه است؛ اما توصیه می‌شود زاویه دید یکدست باشد؛ چه برسد به رمان همخونه شرقی که در دانای کل درخشیده و توانسته احساسات رو به خوبی منتقل کند!
گفتم نویسنده قلم خوبی داره و خواننده به راحتی می‌تونه با اون انس بگیره، اما موردی هست که از روون بودن آن می‌زند و آن تکرار بیش از حد اسامی هست. درسته که نویسنده همزمان در حال بیان احوال چند نفر هست؛ اما چه بهتر که از اسامی کمتر و از ضمیر بیشتر استفاده بشود. مثلا به جای تکرار دوباره‌ی اسم سعید در جمله، به جای دومین سعید از او استفاده شود.
این مورد بیشتر در اوایل رمان بوده و مطمئنا کم شدن آن در ادامه به معنای پیشرفت قلم نویسنده هست.
رمان همخونه شاید در ابتدا ایده‌ای تکراری به نظر بیاید اما هر چقدر فردی آن رو بیشتر ادامه بدهد، بیشتر متوجه نو بودن ایده می‌شود. مخصوصا ایده‌های کوچک اما نو و شیرینی که در کل رمان پخش شده‌اند، مثلا صدا زدن امیر حسین به آقاهای گوناگون مثل آقای عطر و... که خلاقیت ذهن نویسنده رو می‌رسوند.
یکی از جمله‌هایی که در رمان خوندم و واقعا خوشم اومد این بود:
خداحافظ همخونه شرقی
این باعث شد که جرقه‌ای در ذهنم زده بشه که شاید رمان اصلا راجب به همخونگی بهار و امیرحسین نباشد و این، اشتیاق جدیدی در من بوجود آورد تا هر چه سریع‌تر رمان رو بخونم، آفرین به خلاقیت و ذهن پویای نویسنده!
درود به شما بزرگوار
اين رمان اولين نوشته بلند من بود
شكر خدا سربلند بيرون اومدم
ممنون از راهنمايي هاي شما
بزرگواري كردين رمان رو خونديد و نقطه قوت و ضعف بنده رو فرمودين با تشكر


نقد و بررسی رمان همخونه شرقي | سميه سادات هاشمي جزي كاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: زینب نامداری، MĀŘÝM، حنانه سادات میرباقری و 6 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا