مشاعره با حرف ر

-FãTéMęH- · 4/10/23

رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است

moh@mad · 5/10/23

-FãTéMęH- گفت:
رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است

روی بنمای ای پری رخسار هی
عقل را دیوانه کن دلدار هی

بلبلانت در ترنم آمدند
جلوه‌ای کن ای گل بیخار هی

-FãTéMęH- · 13/11/23

روزها فکر من اینست و همه شب سخنم

که چـــرا غافــــل از احــــوال دل خویشتنم

مولانا

-FãTéMęH- · 13/11/23

رفت از بر من آنکه مرا مونس جان بود
دیگر به چه امید در این شهر توان بود
سعدی

moh@mad · 13/11/23

-FãTéMęH- گفت:
رفت از بر من آنکه مرا مونس جان بود
دیگر به چه امید در این شهر توان بود
سعدی

رونویسی کردن از چشمان تو یعنی غزل
می نوشتم مشق چشمان تو را من از ازل

سرنوشت از سرنوشتی تا نباشد مال من
نازنین با ما مدارا کن دمی را لااقل

-FãTéMęH- · 13/11/23

رسم دو رنگی آیین ما نیست

یک رنگ بـاشد شب و روز من

رهی معیری

moh@mad · 14/11/23

-FãTéMęH- گفت:
رسم دو رنگی آیین ما نیست

یک رنگ بـاشد شب و روز من

رهی معیری

رهبر عشق حقيقي مي شود عشق مجاز
زين سرپل تشنگان خود را در آب افکنده اند

شستشوي ديده منظورست بهر ديدنش
عشقبازان گر نظر بر آفتاب افکنده اند

-FãTéMęH- · 14/11/23

رازی کــه بــر غیـــر نگفتیــم و نگــوییم

با دوست بگوییم که او محرم راز است

حافظ

moh@mad · 16/11/23

-FãTéMęH- گفت:
رازی کــه بــر غیـــر نگفتیــم و نگــوییم

با دوست بگوییم که او محرم راز است

حافظ

رهرو عشق محال است که افسرده شود
عرق سرد ندارد تب سوزان طلب

پنجه سعی ترا ناخن غیرت کندست
ورنه بی لعل و گهر نیست رگ کان طلب

-FãTéMęH- · 16/11/23

روزنی دارد دیوار زمان که از آن چهره من پیداست
چیزهایی هست که نمی دانم
می دانم سبزه ای را بکنم خواهم مرد
می روم بالا تا اوج من پر از بال و پرم
راه می بینم در ظلمت من پر از فانوسم

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین