خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,003
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 9 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
پست9
***
تلفنش را درون جیب کت چهار خانه‌اش انداخت و از اتاق بیرون رفت. انگار این تماس اورا دلتنگ‌تر کرده بود.‌ با قدم‌های بلند به سمت «محمد سام» کوچک که مثل چرخ و فلک دور خود می‌چرخید رفت و او را از زمین بلند کرد و گونه اش را به موهای نرم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان چشمام رو بستم | mahaflaki کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، ریواس، *RoRo* و 19 نفر دیگر

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,003
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 9 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
پست10
طلا ظرف میوه را جلوی امیریل نگهداشت و
«بفرمایید»ی گفت. امیریل، محمد سام نشسته روی پایش را، کمی جا به جا کرد و سیب...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان چشمام رو بستم | mahaflaki کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • ناراحت
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، ریواس، *RoRo* و 19 نفر دیگر

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,003
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 9 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
پست11
ستاره برای چند لحظه متاثر شد ولی بعد ابرو های کوتاه و طلایی تیره‌اش در هم رفت. لـ*ـب های نازکش را جلو داد و با چشمان ریز شده‌اش گفت:
-طلا! انقدر آسمون ریسمون نباف. به من بگو اصل قضیه چیه؟
جرعه ای از آب نوشید و در چشمان ابی و کشیده خواهرش که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان چشمام رو بستم | mahaflaki کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
  • عالی
  • ناراحت
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، ریواس، *RoRo* و 18 نفر دیگر

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,003
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 9 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
پست12
***

با لبخندی که دندان های صاف و مرتبش را به نمایش می‌گذاشت؛ از در بزرگ شرکت خارج و سوار ماشین مشکی رنگی شد که برادرش راننده‌ی آن بود.
فرزاد نگاهی به امیریل انداخت و با نفس عمیقی گفت:
-بالاخره درست شد؟
امیریل با چشمکی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان چشمام رو بستم | mahaflaki کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، ریواس، *RoRo* و 20 نفر دیگر

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,003
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 9 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
پست13
فرزاد با چشمانی که از حرف ها و حالات برادرش ریز و شده بود؛ نیم نگاهی به در فروشگاه انداخت و لـ*ـب‍*ش را به دندان گرفت و فورا دفترچه قرمز رنگی که به آن «شناسنامه» می‌گفتند را ورق زد. با دیدن صفحه دوم، مردمک چشمش خود نمایی کرد و دستش ارام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان چشمام رو بستم | mahaflaki کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • عجیب
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Saghár✿، *RoRo* و 16 نفر دیگر

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,003
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 9 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
سپس دستی روی شانه برادرش گذاشت و خیره در قهوه‌ای چشمانش گفت:
-امیر من خیلی فکر کردم و نتونستم دلیلی واسه این کارت پیدا کنم و راستش رو بخوای ازت دلخورم‌. من فقط یه
برادر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان چشمام رو بستم | mahaflaki کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • ناراحت
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Saghár✿، *RoRo* و 14 نفر دیگر

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,003
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 9 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
پست15
***
از صدای بوق خودرو ها که از او می‌خواستند مانع راه نشود؛ خود را به سمت پیاده رو کشاند و زیر لـ*ـب ناسازایی بار راننده‌ ان سمند نقره‌ای کرد که صبر و حوصله را قورت داده بود و با بوق‌های تند و تیز روی اعصاب نا ارامش رفته بود. با کلافگی نفس عمیقی کشید و موهای طلایی‌...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان چشمام رو بستم | mahaflaki کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • ناراحت
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Saghár✿، *RoRo* و 14 نفر دیگر

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,003
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 9 ساعت 15 دقیقه
نویسنده این موضوع
پست 16

-این خیابون.
ابرو های تیره رنگ امیریل به هم نزدیک شد و لـ*ـبش را دندان گرفت. زیر چشمی نگاهی به او انداخت که عینک آفتابی‌ بنفش را روی موهای طلایی، جا داده بود.
-چیزی گفتی؟
چشمان قهوه‌ای رنگ طلا در حدقه چرخید و نفسش کلافه از سـ*ـینه بیرون جهید. از اول هم می‌دانست که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان چشمام رو بستم | mahaflaki کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • قهقهه
  • ناراحت
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Saghár✿، *RoRo* و 12 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا