مشاعره با حرف ح

moh@mad · 30/5/24

-FãTéMęH- گفت:
حقا که بـا من فرق داری، لا اقل تو
او را که می‌خواهی خودت یک بار دیدی

کاظم_بهمنی

حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی ام

حرف بزن حرف بزن سال هاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام

ها .به کجا می کشی ام خوب من
ها نکشانی به پشیمانی ام

محمد علی بهمنی

-FãTéMęH- · 31/5/24

moh@mad گفت:
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی ام

حرف بزن حرف بزن سال هاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام

ها .به کجا می کشی ام خوب من
ها نکشانی به پشیمانی ام

محمد علی بهمنی

حافظ این حال عجب با که توان گفت، که ما
بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم

YeGaNeH · 6/6/24

حال من با هر غزل گویا که بدتر می‌شود
زخم‌هایم بی‌ردیف و بی‌تناسب می‌شود
خیری از دنیا ندیدم، غافل از یک هم سخن
با نقاب دوستی‌ها؛ دشمنی کم می‌شود
زندگی با هر ورق داغی برایم تازه کرد
در جوانی پیر گشتن همچو بختک می‌شود
دیگر از دنیا ندارم اندکی من آرزو
دیدن لبخند و شادی مثل رویا می‌شود

- زهرا عسگری

-FãTéMęH- · 6/6/24

YeGaNeH گفت:
حال من با هر غزل گویا که بدتر می‌شود
زخم‌هایم بی‌ردیف و بی‌تناسب می‌شود
خیری از دنیا ندیدم، غافل از یک هم سخن
با نقاب دوستی‌ها؛ دشمنی کم می‌شود
زندگی با هر ورق داغی برایم تازه کرد
در جوانی پیر گشتن همچو بختک می‌شود
دیگر از دنیا ندارم اندکی من آرزو
دیدن لبخند و شادی مثل رویا می‌شود

- زهرا عسگری

حاکم شرعی که بهر رشوه فتوا می‌دهد
که دهد عرض فقیران را جواب؟ ای رنجبر!

پروین اعتصامی

moh@mad · 13/6/24

-FãTéMęH- گفت:
حاکم شرعی که بهر رشوه فتوا می‌دهد
که دهد عرض فقیران را جواب؟ ای رنجبر!

پروین اعتصامی

حور بهشت خوانمت ماه تمام گویمت
کآدمیی ندیده‌ام چون تو پری به دلبری

آینه را تو داده‌ای پرتو روی خویشتن
ور نه چه زهره داشتی در نظرت برابری

سعدی

YeGaNeH · یکشنبه در 23:55

حرفى نزدم از غم دورى تو اما
اى كاش بدانى كه چه آورده به روزم...!

- محمد شيخی

moh@mad · سه شنبه در 16:37

YeGaNeH گفت:
حرفى نزدم از غم دورى تو اما
اى كاش بدانى كه چه آورده به روزم...!

- محمد شيخی
[/QUOTE
]

حال دل پیش که گویم که دل ریش ندارد
کیست در عشق تو کو غصه ز من بیش ندارد

دوش گفتی که فلان از سر تیغم نبرد جان
بزن و مرد مخوانش که سری پیش ندارد

اوحدی

-FãTéMęH- · سه شنبه در 23:37

حوادث چو باد است و گیتی چو دریا
خلایق چو کشتی و عدلش چو لنگر

( امیر معزی )

moh@mad · دیروز در 17:04

-FãTéMęH- گفت:
حوادث چو باد است و گیتی چو دریا
خلایق چو کشتی و عدلش چو لنگر

( امیر معزی )

حدیث عشق به طومار در نمی‌گنجد
بیان دوست به گفتار در نمی‌گنجد

سماع انس که دیوانگان از آن مستند
به سمع مردم هشیار در نمی‌گنجد

سعدی

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

معاونت کل سایت رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

معاونت کل سایت رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین