مشاعره با حرف ن

moh@mad · 1/1/23

Moubina گفت:
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد

ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی

Moubina · 1/1/23

moh@mad گفت:
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی

نشاط جوانی ز پیران مجوی

که آب رفته باز نیاید به جو

moh@mad · 1/1/23

Moubina گفت:
نشاط جوانی ز پیران مجوی

که آب رفته باز نیاید به جو

نسبت عشق به من نسبت جان است به تن
تو بگو من به تو مشتاق‌ترم یا تو به من

زنده‌ام بی تو همین قدر که دارم نفسی
از جدایی نتوان گفت به جز آه سخن

بعد از این در دل من شوق رهایی هم نیست
این هم از عاقبت از قفس آزاد شدن

Moubina · 1/1/23

moh@mad گفت:
نسبت عشق به من نسبت جان است به تن
تو بگو من به تو مشتاق‌ترم یا تو به من

زنده‌ام بی تو همین قدر که دارم نفسی
از جدایی نتوان گفت به جز آه سخن

بعد از این در دل من شوق رهایی هم نیست
این هم از عاقبت از قفس آزاد شدن

نه آرامشت را به چشمى وابسته کن؛

نه دستت را به دستى دلخوش

moh@mad · 1/1/23

Moubina گفت:
نه آرامشت را به چشمى وابسته کن؛

نه دستت را به دستى دلخوش

نیست در شهر نگاری که دل از ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از اینجا ببرد

Moubina · 1/1/23

نمک در نمکدان شوری ندارد
دل من طاقت دوری ندارد
تنها چیزی ک رسید ب ذهنم

moh@mad · 1/1/23

Moubina گفت:
نمک در نمکدان شوری ندارد
دل من طاقت دوری ندارد
تنها چیزی ک رسید ب ذهنم

نه من بیهوده گرد کوچه و بازار می گردم
مذاق عاشقی دارم پی دیدار میگردم

خدایا رحم کن بر من پریشان وار می گردم
خطا کارم گناهکارم به حال زار می گردم
نوشیدنی شوق می نوشم به گرد یار می گردم
سخن مستانه می گویم ولی هوشیار می گردم

Moubina · 1/1/23

moh@mad گفت:
نه من بیهوده گرد کوچه و بازار می گردم
مذاق عاشقی دارم پی دیدار میگردم

خدایا رحم کن بر من پریشان وار می گردم
خطا کارم گناهکارم به حال زار می گردم
نوشیدنی شوق می نوشم به گرد یار می گردم
سخن مستانه می گویم ولی هوشیار می گردم

نشستم روی ساحل، حال دریا را نمیدانم!

من این پایینم و قانون بالا را نمیدانم !

چرا اینقدر مردم از حقایق رویگردانند؟!

دلیل این همه انکار و‌حاشا را نمیدانم!