خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

تا اینجای کار چطور بوده؟

  • عالی

    رای: 1 100.0%
  • داره جالب میشه

    رای: 0 0.0%
  • ادامه نده

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    1
  • نظرسنجی بسته .

Ghazalak

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/4/20
ارسال ها
14
امتیاز واکنش
262
امتیاز
118
محل سکونت
یزد
زمان حضور
1 روز 14 ساعت 28 دقیقه
نویسنده این موضوع
یک هفته بعد
سراسیمه به سمت گوسفندی که روی زمین می افتد می دوم وقتی بهش می رسم در حال جان کندن است بالای سرش می ایستم و تلف شدنش رو تماشا میکنم تمام اعضا بدنش را می توانم ببینم خونی که جریانش کند میشود و قلبی که محکم می کوبد و کم کم متوقف می شود، دیروز سه تای دیگرشان مرده بودند نه تنها ما بلکه تمام گوسفندان و گاو های روستا کم کم داشتند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان پرنده‌ای با موهای سفید | غزل دشت آبادی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Sami.20rh، Meysa و 13 نفر دیگر

Ghazalak

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/4/20
ارسال ها
14
امتیاز واکنش
262
امتیاز
118
محل سکونت
یزد
زمان حضور
1 روز 14 ساعت 28 دقیقه
نویسنده این موضوع
ادوراد
به کار احمقانه سرجیو فکر می کردم درگیر شدن به خاطر اون پسر که خنجر خانوادگیش رو بهش باخته بود خنده دار نبود بلکه واقعا احمقانه بود، به سرجیو که حالا با پدر اون پسر گرم گرفته و با هم نوشیدنی میخورد نگاه میکنم دیگر نمی‌توانستیم به آن مسافر خانه بر گردیم البته مادر پسرک که مرا به یاد دایه ام می انداخت نمی‌گذاشت شب آنجا را ترک کنیم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان پرنده‌ای با موهای سفید | غزل دشت آبادی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Sami.20rh، Meysa و 14 نفر دیگر

Ghazalak

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/4/20
ارسال ها
14
امتیاز واکنش
262
امتیاز
118
محل سکونت
یزد
زمان حضور
1 روز 14 ساعت 28 دقیقه
نویسنده این موضوع
لورا
با بغض و نگرانی رو صندلیم جابه جا میشوم و به دیوید به خاطر اینکه این نگهبان ها را به اینجا کشانده بود لعنت می فرستم پدرم ونگهبان ها مدتیست بیرون از کلبه صحبت می کنند مادرم نیز مثل من نگران است اما باقی مانده های شام را با آرامش جمع میکند توماس از اتاق بالا بیرون می آید و کنارم رو صندلی می‌نشیند و
منگ لـ*ـب می زند:نگهبان بزرگتر کل...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان پرنده‌ای با موهای سفید | غزل دشت آبادی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Sami.20rh، Meysa و 16 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا