خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Niloo. J

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/3/20
ارسال ها
208
امتیاز واکنش
3,267
امتیاز
228
زمان حضور
53 روز 19 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرا وقتی گرفتار خودم بودم صدا کردی

مرا ازمن، مرا از قیدِ من بودن رها کردی

_دوباره روی ماهت محو شد در رشته های شب

تو با زیبایی‌ات این حرف‌هارا نخ نما کردی...

نماز عشق می خواندم،امامم حضرت دل بود

کنارم بی تکلّف ایستادی، اقتدا کردی

به هم نزدیک بودیم، آتش از لـ*ـب‌هات می‌تابید

دلت می‌خواست لـ*ـب‌های مرا، امّا حیا کردی

من از خود نیمه‌ای را دیده بودم "عاقل" اما تو

مرا با نیمه ی دیوانه ی من آشنا کردی..


♡ عاشقیات♡

 
  • تشکر
Reactions: Asal_Zinati و Narges_Alioghli

Niloo. J

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/3/20
ارسال ها
208
امتیاز واکنش
3,267
امتیاز
228
زمان حضور
53 روز 19 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
گفتم که دلتنگم بیا ای آنکه درمان منی

گفتی کنارم هستی و همواره در جان منی

گفتم نمانده در دلم شوری دگر از عاشقی

گفتی اگر لیلی شوم ، مجنون و حیران منی

گفتم مرا با بـ*ـو*سه ای از عشق مهمانم نما

گفتی همیشه یک بـ*ـغل از بـ*ـو*سه مهمان منی

گفتم که دیگر بعد تو نوری ندارد محفلم

گفتی که شمع روشن هر جمع پنهان منی

گفتم بمان با رفتنت مشکن تو پیوند مرا

گفتی که درعشق وجنون هم عهد وپیمان منی

گفتم که عکست مانده در چشمان خیسم تا ابد

گفتی که هرشب تا سحر در اشک چشمان منی

گفتم برایت یک غزل شاید غزلخوانم شوی

گفتی که خود در شاعری تک بیت دیوان منی


♡ عاشقیات♡

 
  • تشکر
Reactions: Asal_Zinati و Narges_Alioghli

Niloo. J

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/3/20
ارسال ها
208
امتیاز واکنش
3,267
امتیاز
228
زمان حضور
53 روز 19 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
عاشقت هستم ، نگو این را نمی دانی دگر

در دلم از عشق تو غوغاست، می دانی دگر

در سرم پیچیده شور عاشقی و اشتیاق

می کنم ابراز آن را ، نیست پنهانی دگر

می نویسم یک غزل هرشب بدانی عاشقم

دفتر شعر مرا اما نمی خوانی دگر

با همه دلبستگی ها می گذاری می روی

در کنارم لحظه ای هرگز نمی مانی دگر

درد من افزون شد از وقتی کنارم نیستی

زخم ناسور دلم را باش درمانی دگر

خوب می دانم نمی خواهی دگر عشق مرا

قصه ی این عشق ما را نیست پایانی دگر

گرچه از داغ جدایی خرمن جانم بسوخت

عاشقت هستم ... نگو این را نمی دانی دگر


♡ عاشقیات♡

 
  • تشکر
Reactions: Asal_Zinati و Narges_Alioghli

Niloo. J

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/3/20
ارسال ها
208
امتیاز واکنش
3,267
امتیاز
228
زمان حضور
53 روز 19 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
ساعت قلب من افتاد و دگر کار نکرد

دل من بعد ِتو دیگر هـ*ـوس یار نکرد

از زمانی که شدم محرم اسرار دلت

دل تو یاد من عاشق بیمار نکرد

روزهایم همه در حسرت روی تو گذشت

ماتمی جز غم تو روز مرا تار نکرد

کنج این خانه پس از تو همه شب اشک شدم

لـ*ـب من در غم تو خنده به دیوار نکرد

قول دادی که بیایی دم دلتنگ غروب

شب شد و دیده ولی روی تو دیدار نکرد

بعد از آن از تو و چشم تو فقط خاطره ماند

خاطراتی که مرا جز به سر دار نکرد

همه شب با تب عشق تو مرا خواب ربود

احدی بعد تو ياد من تبدار نکرد

هرشب از دوری تو میزنم آ هنگ وداع

همه گویند که عاشق شد و انکار نکرد

می روم تا برود یاد تو از خاطره ام

هیچکس بعد تو بر ماندنم اصرار نکرد


♡ عاشقیات♡

 
  • تشکر
Reactions: Asal_Zinati و Narges_Alioghli

Niloo. J

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/3/20
ارسال ها
208
امتیاز واکنش
3,267
امتیاز
228
زمان حضور
53 روز 19 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
ای عشق ! دل دوباره غبار هـ*ـوس گرفت

از من گلایه کرد و تورا دادرس گرفت

دل باز بهانه ی رفتن گرفت و باز

تا بال و پر گشود سراغ از قفس گرفت

گفتم به هیچ کس دل خود را نمی دهم

اما دلم برای همان هیچ کس گرفت

افسردگی به خسته دلی از زمانه نیست

افسرده آن دلی است که از همنفس گرفت

لبخند و ریشخند کسی در دلم نماند

هرکس هرآنچه داد به آینه پس گرفت ....


♡ عاشقیات♡

 
  • تشکر
Reactions: Asal_Zinati و Narges_Alioghli

Niloo. J

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/3/20
ارسال ها
208
امتیاز واکنش
3,267
امتیاز
228
زمان حضور
53 روز 19 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
من کَمی دیوانه ام ..با من مُدارا میکُنی؟

ذَرِّه ای از مِهرِ من را در دلت جا میکُنی ؟

کاسهِ ی صبرم شُده ست لبریزِ این پا کَردَنت

یک نگاهی بر تَمَنّایِ دِلِ ما میکُنی ؟

اَندَکی دِل نازُکَم ...سرسوزَنی افسرده حال

کلبه یِ غمگینِ قلبم را شُکوفا میکُنی ؟

لشکری از غم کمین دارد که نابودم کند

با کمانْ اَبرویِ خود پیروزِ غم ها میکنی ؟

گر چه افتادم زِ چَشمت بی گُمان دارم اُمید

شعرِ غمگین را کُنون با خنده امضا میکنی ؟


♡ عاشقیات♡

 
  • تشکر
Reactions: Asal_Zinati و Narges_Alioghli

Niloo. J

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/3/20
ارسال ها
208
امتیاز واکنش
3,267
امتیاز
228
زمان حضور
53 روز 19 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
قهـوه‌ی تُـرک لبان تو به کامم تلخ است

تو مگر شهـد لـ*ـبت را به غم من زده ای؟

گفته بودی که دلت اهلیِ یک جای دگر

پس چرا جام تنت را به جم من زده ای؟

عطر سرخوشی آید از کنج لـ*ـب رویایی ات

تو مگر آن نفست را به دم من زده ای؟

منکه عمریست به چشمان تو آوار شدم

ای عجب! زلزله ات را به بم من زده ای

زانوانم بشکست و کمرم خاک تو خورد

فن استـادی خـود را به خَـم من زده ای

بغض آن مـاه، فـروغ رخ زیبـای تـو بــود

اشکی از گوشه چشمت به نم من زده ای


♡ عاشقیات♡

 
  • تشکر
Reactions: Asal_Zinati و Narges_Alioghli

Niloo. J

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/3/20
ارسال ها
208
امتیاز واکنش
3,267
امتیاز
228
زمان حضور
53 روز 19 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
کوچه های قلب من خالی تر از شبهای توست

واژه های شعر من غمگین تر از غمهای توست

گرچه پنداری که تنها میروی تا مرز شب

لیکن این چشمان خسته تا سحر همپای توست

آنچه می آید به دل ، هرگز نیاید برزبان

تا بگویم این دل ویران من ، شیدای توست

گرچه میگویند دنیا پر ز نیرنگ و ریاست

مهربانی رنگ زیبای دل دریای توست؟!

خستگی... شاید گناهی از قدمهای من است

پس رسیدن لایق دستان بی پروای توست ؟!

زندگی هم رسم خوبی بود و رفت از یاد من

بازگرد این باده هم از ساغر صهبای توست ....


♡ عاشقیات♡

 
  • تشکر
Reactions: Asal_Zinati و Narges_Alioghli

Niloo. J

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/3/20
ارسال ها
208
امتیاز واکنش
3,267
امتیاز
228
زمان حضور
53 روز 19 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
از نگاه روی تو ، دل سیر می گردد مگر

آخر آدم با تو باشد ، پیر می گردد مگر

با نگاهی قلب من را کرده ای مال, خودت

شهر با یک حمله ای تسخیر می گردد مگر

لحظه ی دیدار عکست نیز خشکم می زند

بی طناب ، این دست و پا زنجیر می گردد مگر

عاشقم ، باشی ، نباشی ، سرد باشی یا که گرم

حس عاشق لحظه ای تغییر می گردد مگر

در میان حس من ، هر واژه عاجز مانده است

آتش دل با سخن تعبیر می گردد مگر...!


♡ عاشقیات♡

 
  • تشکر
Reactions: Asal_Zinati و Narges_Alioghli

Niloo. J

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/3/20
ارسال ها
208
امتیاز واکنش
3,267
امتیاز
228
زمان حضور
53 روز 19 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
مثل آن خوابی که حتی قابل توضیح نیست

عشق، شیرین است ...اما قابل توضیح نیست

با بیابان زاده هم صحبت شوی حس میکنی

داستان موج و دریا قابل توضیح نیست

گرچه میگیرند و می خوانند در ظاهر ولی

نیت هر فال یلدا قابل توضیح نیست

قرنها گفتند از زشتی کار اما هنوز

عشق سوزان زلیخا ...قابل توضیح نیست

دست تقدیر است گاهی مینویسد از فراق

خوب یا بد کار دنیا قابل توضیح نیست

کاشکی مادر نپرسد حال و احوال مرا

خووب میدانی خدایا....قابل توضیح نیست ....


♡ عاشقیات♡

 
  • تشکر
Reactions: Asal_Zinati و Narges_Alioghli
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا