مشاعره با حرف چ

moh@mad · 23/11/23

yousfi گفت:
چه عالمی که دلی هست و دلنوازی نه
چه زندگی که غمم هست و غمگسارم نیست

چون نفس سوختگان می‌رسی ای باد صبا
می‌توان یافت کزان زلف دراز آمده‌ای

چون نگردد دل صائب ز تماشای تو آب
که به رخساره‌ی آیینه گداز آمده‌ای

-FãTéMęH- · 23/11/23

چو دید اردبیلی نمد پاره پوش

کمان در زه آورده و زه را به گوش

ElnaZ☆ · 24/11/23

چشم از پی آن دارم تا روی تو می‌بینم
دل را همه میل جان با سوی تو می‌بینم

moh@mad · 24/11/23

yousfi گفت:
چشم از پی آن دارم تا روی تو می‌بینم
دل را همه میل جان با سوی تو می‌بینم

چاره ای نیست دچارم کن و بر بادم ده
که من از باد هم انگار که بی خانه ترم

هر شب اینگونه به ناچار غزل میگویم
ور نه از مرز غزلهای تو پر چانه ترم

ElnaZ☆ · 24/11/23

moh@mad گفت:
چاره ای نیست دچارم کن و بر بادم ده
که من از باد هم انگار که بی خانه ترم

هر شب اینگونه به ناچار غزل میگویم
ور نه از مرز غزلهای تو پر چانه ترم

چو تو پنهان شوی از من
همه تاریکی و کفرم

-FãTéMęH- · 24/11/23

چو جوشد افسردگی زدوران حذر زامداد اهل احسان
که ابر در موسم زمستان نمی کند غیر ژاله پیدا

ElnaZ☆ · 26/11/23

-FãTéMęH- گفت:
چو جوشد افسردگی زدوران حذر زامداد اهل احسان
که ابر در موسم زمستان نمی کند غیر ژاله پیدا

چو شیرینتر نمود ای‌ جان
مها شور و بلای تو
بهشتم جان شیرین را
که می‌سوزد برای تو

-FãTéMęH- · 26/11/23

چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نه‌ای جان من، خطا این جاست

ElnaZ☆ · 26/11/23

-FãTéMęH- گفت:
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نه‌ای جان من، خطا این جاست

چنان مشتاقم دلبر به دیدارت که گر روزی
بر آید از دلم آهی بسوزد هفت دریا را

-FãTéMęH- · 26/11/23

چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع
سرفرازم کن شبی از وصل خود ای نازنین

تا منور گردد از دیدارت ایوانم چو شمع
آتش مهر تو را حافظ عجب در سر گرفت

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر نیمه فعال

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر نیمه فعال

مدیر ارشد رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین