اشعار شهریار

moh@mad · 6/1/23

Moubina گفت:
آمدی جانم ب قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا ک من افتاده ام از پا چرا

افسون عشق باد و انفاس عشقبازان
باقی هر آنچه دیدیم افسانه بود و واهی

Moubina · 7/1/23

moh@mad گفت:
افسون عشق باد و انفاس عشقبازان
باقی هر آنچه دیدیم افسانه بود و واهی

تا تو نگاه میکنی کار من اه کردن است ای ب فدای چشم تو این چ نگاه کردن است

Morad · 7/1/23

Moubina گفت:
تا تو نگاه میکنی کار من اه کردن است ای ب فدای چشم تو این چ نگاه کردن است

‫توْخلیلارون آریخلییب، آجالدی
گشتند برّه‌های فربه تو لاغر و نژند

b_a244 · 8/1/23

تـا چـشم دل به طلعت آن ماه منظر است
طـالـع مـگو که چشمه خورشید خاورست

Moubina · 8/1/23

b_a244 گفت:
تـا چـشم دل به طلعت آن ماه منظر است
طـالـع مـگو که چشمه خورشید خاورست

امدی در خواب من دیشب چ کاری داشتی

ای عجب از این طرفها هم گذاری داشتی

Morad · 9/1/23

یادگاران بود واز یاران دیرین یادها
یادها چون درگذشت و یادگاران را چه شد

moh@mad · 9/1/23

Morad گفت:
یادگاران بود واز یاران دیرین یادها
یادها چون درگذشت و یادگاران را چه شد

در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی

هر کس آزار من زار پسندید ولی
نپسندید دل زار من آزار کسی

matieh · 16/1/23

یک عمر در شرار محبت گداختم
تا صیرفی عشق چه سنجد عیار من

moh@mad · 16/1/23

matieh گفت:
یک عمر در شرار محبت گداختم
تا صیرفی عشق چه سنجد عیار من

نفسی داشتم و ناله و شیون کردم
بی تو با مرگ عجب کشمکشی من کردم

گرچه بگداختی از آتش حسرت دل من
لیک من هم به صبوری دل از آهن کردم

matieh · 18/1/23

من دلبخواه خویش نجستم ولی خدا
با هر کس آن دهد که به جان دلبخواهش است

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی