•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

amir.h.f · 5/9/20

⊱ بعضی آدم ها هیچی ندارند. ما همه چیز داریم. تنها کسی که از پول خانواده برای خیریه استفاده می کرد مادربزرگ بود. حالا اون رفته و همه نگران مرواریدهاش و زیورآلاتش و املاکش هستن. هیچ کس سعی نمیکنه از پولش برای کار خیر استفاده کنه. هیچ کس سعی نمیکنه دنیا رو جای بهتری کنه.

☆ما_دروغگو_بودیم

#امیلی_لاک_هارت

amir.h.f · 5/9/20

⊱ جنیفر شروع به حرف زدن کرد. «این خیلی سخته. فکر می کردم آدم شادی بودم. فکر می کردم زندگی خوبی داشتم و بعد تو پیدات شد و هیچی... هیچی دیگه معنی نداره... همه ی اون چیزایی که نقشه کشیده بودم، خونه ها، بچه ها، تعطیلات، الان دیگه اونا رو نمی خوام. من خوب غذا نمیخورم. خوب نمی خوابم. تمام وقتم داره به فکر کردن درباره ی تو میگذره. خودم میدونم که نمیتونم از فکر کردن به تو دست بکشم.»

☆آخرین_نامه_معشوق

#جوجو_مویز

amir.h.f · 5/9/20

⊱ در عوض فکر کرد همه آن سال هایی که در خانه سالمندان می نشست و به این فکر می کرد که شاید بهتر باشد بمیرد و همه چیز را رها کند، اشتباه می کرده است. با وجود همه درد و رنج هایی که در آن سن داشت، فکر کرد خیلی هیجان انگیزتر است که در حال فرار از دست خانم مدیر آلیس باشد تا اینکه بی حرکت دو متر زیر زمین خوابیده باشد.

☆پیرمرد_صد_ساله_ای_که_از_پنجره_بیرون_پرید_و_ناپدید_شد

#یوناس_یوناسون

amir.h.f · 5/9/20

⊱ می دانی مثل چی شدی مسیو پوارو؟ درست مثل یک کامپیوتر کامپیوتری که دارد خودش را برنامه ریزی می کند. نمی دانم درست گفتم با نه؟ منظورم این است که مدام خودتان را با اطلاعات گوناگون تغذیه می کنید تا سرانجام ببینید چه نتایجی بیرون خواهد داد.
☆جشن_هالووین

#آگاتا_کریستی

amir.h.f · 5/9/20

⊱ در خود آب می‌شد.

یاد گرفته بود چطور در خود غرق شود. یاد گرفته بود چطور در خود جمع کند، چطور مراقبه کند.

#ژان_تولی

amir.h.f · 5/9/20

⊱تو دلم خالی شده. نمی دونم باید چیکار کنم تمام درسهایی که تا امروز تو مدرسه بهم یاد دادن تو ذهنم مرور می کنم. تاریخ، جغرافی، ریاضی فیزیک، تعلیمات اجتماعی؛ هیچ کدوم به دردم نمیخوره. هیچی توشون نیس که الآن کمکم کنه!

☆یلدا

#مودب_پور

amir.h.f · 5/9/20

⊱بدون اینکه حتی بدانند مشکل از کجاست، فقط در تلاشند درد را سرکوب کنند.

☆ما_دروغگو_بودیم

#امیلی_لاک_هارت

amir.h.f · 5/9/20

⊱فهمیده بود که خاطرات میتوانند به جایی فراتر از ذهن مربوط باشند.

☆آخرین_نامه_معشوق

#جوجو_مویز

amir.h.f · 5/9/20

⊱ این حرف آویزه ی گوشت باشد دخترم: مثل عقربه ی قطب نما که همیشه رو به شمال است، انگشت اتهام مرد همیشه یک زن را پیدا میکند. همیشه یادت باشد، مریم.

☆هزار_خورشید_تابان

#خالد_حسینی

amir.h.f · 5/9/20

⊱ او نگران نبود. جنی می خواست به مادرش بگوید در حباب کوچکش پر از حس آرامش کامل است. فقط ناراحتی مبهمی داشت از این که نمیتوانست آن کسی باشد که همه انتظار داشتند. در این مرحله بود که هروقت بیش از اندازه فکرش درگیر می شد، به ناچار بار دیگر به خواب می رفت.

☆آخرین_نامه_معشوق

#جوجو_مویز

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین