خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

amir.h.f

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/12/19
ارسال ها
65
امتیاز واکنش
1,727
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
4 روز 52 دقیقه
⊱ میگن درست قبل از این که بمیرین، تمام زندگی تون از جلوی چشماتون رد میشه، اما این اتفاق برای من نیفتاد. من فقط بزرگترین دستاوردامو می بینم. چیزهایی که می خوام به یاد بیارم، و با اونا منو به یاد بیارن.

☆پیش_از_آن_که_بمیرم

#لورن_اولیور


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: mahaflaki

amir.h.f

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/12/19
ارسال ها
65
امتیاز واکنش
1,727
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
4 روز 52 دقیقه
⊱ والدین همدیگه رو قضاوت می کنن. دلیلش رو نمیدونم. شاید واسه اینه که هیچ کدوممون نمیدونیم چه کار می کنیم و برای همین گاهی دعوایی درست میشه.

☆دروغ_های_کوچک_بزرگ

#لیان_موریارتی


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: mahaflaki

amir.h.f

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/12/19
ارسال ها
65
امتیاز واکنش
1,727
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
4 روز 52 دقیقه
⊱ پو همیشه کتابی بود که به من آرامش میداد، کتابی که وقتی استرس داشتم می خواندم. کتابی بود که به زمان قبل از این برمی گشت که شروع به ترسیدن کردم، زمانی که هیچ خطری به جز هافالومپ وجود نداشت و من، مثل کریستوفر رابین، می توانستم بر دنیا سلطه پیدا کنم.

☆زنی_در_کابین_ده

#روث_ور


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: mahaflaki

amir.h.f

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/12/19
ارسال ها
65
امتیاز واکنش
1,727
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
4 روز 52 دقیقه
⊱ رنج کشیدن نشون میده تو هنوز یک انسانی؛ درد بخشی از انسان بودنه!

☆هری_پاتر

#جی_کی_رولینگ


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: mahaflaki

amir.h.f

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/12/19
ارسال ها
65
امتیاز واکنش
1,727
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
4 روز 52 دقیقه
⊱ خانم تواچ غصه خورد و گفت «کاش ما هم میتونستیم همین ها رو به این بچه مون یاد بدیم. همه چی رو چپکی می بینه. باورتون میشه؟ من که نمیدونم چی بگم. باور کنید همون طور که اون دوتا رو بزرگ کردیم، این هم بار آوردیم. این هم باید افسرده می شد، ولی همیشه نیمه ی پر لیوان رو لا میبینه. دیدش مثبته.» لوکریس آهی کشید و دستش را که از خشم می لرزید بلند کرد. «مجبورش می کنیم اخبار تلویزیون رو نگاه کنه تا روحیهش خراب بشه، ولی مثلا اگه هواپیمایی با دویست و پنجاه مسافر سقوط کنه و دویست و چهل و هفت نفرشون هلاک بشن، فقط تعداد بازمانده ها رو یادش می مونه.» ادای آلن را در می آورد. «وای، مامان. زندگی چه قدر شگفت انگیزه. سه نفر از آسمون افتادند پایین و زنده موندند...

☆مغازه_خودکشی

#ژان_تولی


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: mahaflaki

amir.h.f

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/12/19
ارسال ها
65
امتیاز واکنش
1,727
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
4 روز 52 دقیقه
⊱ لیدیا چیزی نداشت که بتواند با آن شکاف نبود مادرش را در دنیایش پر کند و از آنجا که نات با آداپتورهای تقویت کننده و فرود فضاپیما بر سطح آب و نقطه اوج، خودش را سرگرم کرده بود، او متوجه چیزی شد: خانه بدون مادرش بوی متفاوتی داشت. پس از آنکه یک بار متوجه این موضوع شد، دیگر دائما حواسش پی آن بود. شبها خوابهای وحشتناکی میدید: همراه | عنکبوت ها می خزید، مارها اطرافش را گرفته بودند، توی یک فنجان غرق میشد. گاهی وقتی در تاریکی بیدار میشد، می توانست صدای تق تق فنرهای کاناپه نشیمن را که پدرش مدام روی آن پهلو به پهلو میشد، بشنود. آن شبها دیگر خوابش نمی برد و روز، مثل شیره گرفته و چسبناک از راه می رسید.

☆تمام_آنچه_که_هرگز_به_تو_نگفتم

#سلست_اینگ


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: mahaflaki

amir.h.f

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/12/19
ارسال ها
65
امتیاز واکنش
1,727
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
4 روز 52 دقیقه
⊱ وقتى واقعا چیزى را بخواهید راهى براى به دست آوردنش پیدا خواهید کرد. اما وقتى از ته دل خواستار چیزى نباشید برایش بهانه جور مى‌کنید!

☆خودت_باش_دختر

#ریچل_هالیس


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: mahaflaki

Mehdiyar

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/9/20
ارسال ها
1
امتیاز واکنش
15
امتیاز
73
سن
27
زمان حضور
12 ساعت 0 دقیقه
«انسان های کوته بین از سر لجاجت و حماقت و ترس های خود انتخابی می‌کنند و بعد از شکست آن انتخاب ها همه چیز را به گردن شخصی می‌اندازند که راه مستقیم را از ابتدا گوشزد میکرد چون این ساده ترین کار است، اینکه بگویند، ما اشتباه کردیم و میتوانیم درستش کنیم، باور کنید دشوار است، حتی بیانش هم برای این جماعت کج پندارد دشوار است.»
ایلدراسیل


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: mahaflaki

amir.h.f

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/12/19
ارسال ها
65
امتیاز واکنش
1,727
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
4 روز 52 دقیقه
⊱ گریس نامه را روی میز گذاشت و پرده ها را کشید. نمی خواست امروز با او صحبت کند؛ نمی خواست با هیچ کس صحبت کند، فقط سکوت می خواست. هرچه راجع به خودش فکر کرده بود، در هم شکسته شده بود. در بیداری تنها بیهودگی بود. مثل این بود که والدینش دوباره مرده بودند؛ فقط این بار، همه خاطراتی که داشت هم نابود شده و ناگهان هر کدام از آنها خراب شده بودند. اوا دورسی هیچ چیز به او نداده بود؛ در عوض، فقط زندگی ای را که او همیشه می شناخت گرفته بود. گریس از درون احساس خستگی بی حد و حصر و ملال انگیزی می کرد. چای و تارت را دست نخورده گذاشت و پرده ها را بست. و دوباره در خوابی سنگین و عمیق فرورفت.

☆کلکسیونر_عطر

#کتلین_تسارو


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: mahaflaki

amir.h.f

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/12/19
ارسال ها
65
امتیاز واکنش
1,727
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
4 روز 52 دقیقه
⊱ پسر، موقعی که آدم می‌میرد، این مردم خوب آدم را از چهار طرف محاصره می‌کنند. من امیدوارم که وقتی مُردم، یک آدم بافهم و شعوری پیدا بشود و جنازه‌ی مرا توی رودخانه‌ای، جایی بیندازد. هرجا که می‌خواهد باشد، ولی فقط توی قبرستان، وسط مرده‌ها، چالم نکنند. روزهای یکشنبه می‌آیند و روی شکم آدم دسته گل می‌گذارند، و از این جور کارهای مسخره. وقتی که آدم زنده نباشد، گل را می‌خواهد چه کار؟ مرده که به گل احتیاجی ندارد… آدم تا زنده است باید از کسی که دوستش دارد گل هدیه بگیرد…

☆ناتور_دشت

#سالینجر


•~✓جــمـــله‌های به یــاد مانـــدنی✓~•

 
  • تشکر
Reactions: mahaflaki
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا