مشاعره با حرف ت

~XFateMeHX~ · 21/2/22

تو عیب کسان هیچ‌گونه مجوی

که عیب آورد بر تو بر عیب‌جوی

وگر چیره گردد هـوا بر خرد

خردمندت از مردمان نشمرد

~XFateMeHX~ · 21/2/22

تا یار مرا ربوده از هستی خویش

واقف نیم از بلندی و پستی خویش

آنگونه ز جام عشق مستم دارد

کآگاه نیم ز خویش و از سرخوشی خویش

~XFateMeHX~ · 21/2/22

تقدیر، که بر کشتنت آزرم نداشت

بر حسن و جوانیت دل نرم نداشت

اندر عجبم زجان ستان کز چو تویی

جان بستد و از جمال تو شرم نداشت

~XFateMeHX~ · 21/2/22

تا یار برفت صبر از من برمید

وز هر مژه‌ام هزار خونابه چکید

گوئی نتوانم که ببینم بازش

«تا کور شود هر آنکه نتواند دید

~XFateMeHX~ · 21/2/22

تا مهر تواَم در دل شوریده نشست

وافتاد مــرا چشـم بدان نرگـس سرخوش

این غم ز دلم نمینهد پای برون

وین اشک ز دامنم نمیدارد دست

~XFateMeHX~ · 21/2/22

تا کی ندهی داد من ای داد ز دستت

رحم آر که خون در دلم افتاد ز دستت

~XFateMeHX~ · 21/2/22

تا چند کنم ناله و فریاد که در شهر

فریاد رسی نیست که فریاد ز دستت

~XFateMeHX~ · 21/2/22

تا در دل من عشق تو اندوخته شد

جز عشق تو هر چه داشتم سوخته شد

عقل و سبق و کتاب بر طاق نهاد

شعر و غزل دوبیتی آموخته شد...

~XFateMeHX~ · 21/2/22

تو را با غیر می بینم. صدایم در . نمی آید .

دلم. می سوزد. و کاری ز دستم. بر نمی. آید

~XFateMeHX~ · 21/2/22

ترا که . هر چه مراد است . در جهان داری .

چه. غم. ز حال. ضعیفان .ناتوان داری

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی