خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,607
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
بگو به باد نپیچد در این حوالی ها
که ***** می شود از عطر موت شالی ها

بهار می دمد از تار و پود ها وقتی
که میکشی سر انگشت را به قالی ها

اسیر گرمی دستان تو جنوبی ها
خراب سبزی چشمان تو شمالی ها

تو راه حل تمام محاسبات منی
که می رسند به تو جمله سوالی ها

اگر که بو ببرند از جزیره چشمت
بعید نیست بیایند پرتغالی ها

به روی شانه اگر زلف را رها بکنی
به دست و پات می افتند لاابالی ها

بخوان دو بیت از" ابروت" تا بلند شوند
به احترام شما" سیف" ها" هلالی" ها

#حسین_میهمان_پرست


اشعار حسین میهمان پرست

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T و Narges_Alioghli

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,607
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
من یادگار عصر تبعیدم
تو یادگار صبح آزادی
وقتی تو رو غمگین می بینم
حالم بهم میخوره از شادی

پلکاتو میبندی و شب میشه
خورشید توو چشمات میسوزه
امروز من بی تو جهنم بود
فردای من همرنگ دیروزه

تو اتفاق خوب تقویمی
من اتفاق تلخ هر سالم
می بافمت لای خیالاتم
حس می کنم دستاتو توو شالم

نبضم فقط با تو هماهنگه
تا دور میشی کندتر میشه
بی تو نمی فهمم خوشی ها رو
هر چیز خوبی دردسر میشه

پاییز از چشمام می ریزه
برف زمستون لای موهامه
توو بهترین حالت پر از رنجم
این آخرین تصویر دنیامه

اما بهار از تو شروع میشه
اردیبهشت با تو همدسته
پیراهنت رنگ تابستونه
شهریور از بوییدنت مسته

باید که از تو دست بردارم
با من اگه باشی هدر میشی
من واسه ی عشق تو کوچیکم
با من بمونی مختصر میشه


#حسین_میهمان_پرست


اشعار حسین میهمان پرست

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,607
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
در شهر نمادی از تخلف بودم
پیش همه مایه تاسف بودم

از واسطه بودنم ندیدم خیری
من پیرهن پاره یوسف بودم!


حسین میهمان پرست


اشعار حسین میهمان پرست

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,607
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
چه اشتباه بدی بود آشنایی ما
کشید عاقبت کار تا جدایی ما

تو از بهار به من وعده دادی اما زود
گرفت رنگ خزان فصل ابتدایی ما

نگاه بار زبان را کشید و پلک شکست
سکوت نعره زد از درد بی صدایی ما

سرت نه ،پای تو بر شانه ام نشسته رفیق
که پله پله شکستم شدم فدایی ما!

من و تو در قفسی مشترک اسیر همیم
به مرگ بسته از این پس پر رهایی ما

نشست بین من و تو کسی که نقشه کشید
میان ما بشود خط استوایی ما

من اشتباه توام یا تو اشتباه منی؟
بهانه داده به ما جایزالخطایی ما

#حسین_میهمان_پرست


اشعار حسین میهمان پرست

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,607
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
من از غروب غم انگیز جمعه می آیم
که ذرّه ذرّه رسیدم به انتهای خودم

چه روزگار سیاهی چه حال و روز بدی
ببار بغض گلوگیر در هوای خودم

#حسین_میهمان_پرست




اشعار حسین میهمان پرست

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,607
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاه کن به قطاری که بی تو خواهد رفت
به چشم های خماری که بی تو خواهد رفت

به جرم عشق تو تبعید میشوم، این است
گـ ـناه سابقه داری که بی تو خواهد رفت

شرط بندی می کنم امشب هر آنچه اوردم
دل است دار و نداری که بی تو خواهد رفت

شکسته پای دلم لنگ می زند پس از این
به هر قرار مداری که بی تو خواهد رفت

نیاز نیست که تقویم تازه بنویسند
چه سود روز شماری که بی تو خواهد رفت؟

به انتظار کدامین بهار بنشینم
به انتظار بهاری که بی تو خواهد رفت؟

#حسین_میهمان_پرست


اشعار حسین میهمان پرست

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,607
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
قرار نیست بیایی اگر به دیدن من

دلیل بودن صدها قطار یعنی چه ...!؟



#حسین_میهمان_پرست


اشعار حسین میهمان پرست

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,607
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
قبل از رسیدن قدم او به روی چشم
باید کشید با مژه جارو به روی چشم

فکری به حالِ چشم خمارش نمی کند
دارد اگرچه شیشه ی دارو به روی چشم

یک عمر زیر گنبدِ ابرو چریده اند
بالای دشتِ گونه دو آهو به روی چشم

آنچه کشیده خط و نشان است سرمه نیست
چیده بساط کهنه ی جادو به روی چشم

یک مشت سایه بان و نگهبان گذاشته
از اتحادِ خنجر و چاقو به روی چشم

تاریک شد جهان به گمانم خسوف شد
یا اینکه ریخت توده ای از مو به روی چشم

خم شد چهل ستون تنم، هر زمان تکان
خورد ابروانِ چون پل خواجو به روی چشم

در شهرِ چشمِ او همگی فوق العاده اند
دارد چقدر مردم اعجوبه روی چشم

از عقل خسته بودم و دل هرچه امر کرد
گفتم بدون فکر و هیاهو، به روی چشم

مغرور و با شکوه گذشت آنچنان که کوه
با رشته کوه خاطره از روبروی چشم
#حسین_میهمان_پرست


اشعار حسین میهمان پرست

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,607
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
پیام اور دردم مرا نویدی نیست
اگرچه پیر شدم دور من مریدی نیست

سیاه کرده مرا این شب ذغال فروش
که رو به بخت بدم صبح رو سپیدی نیست

قسم به مرگ که ای پادشاه غیر از من
به روز جنگ تو در لشکرت شهیدی نیست

حکایت من و تو نقل شیشه و سنگ است
شکست خوردن من قصه ی جدیدی نیست

چهار فصل من از چله زمستان است
بهار بعد تو در هیچ سر رسیدی نیست

به غیر زخم از این شاخه ها نمی روید
به این درخت تبر خورده هیچ امیدی نیست

برای دیدن من دیر آمدی برگرد
به قفل زنگ زده حسرت کلیدی نیست



#حسین_میهمان_پرست


اشعار حسین میهمان پرست

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,607
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
وقتی قلم به روی ورق عاشقانه رفت
انگشت اتهام به سمتم نشانه رفت

می مردم از حسادت و لبخند می زدم!
وقتی که لای موی تو انگشت شانه رفت

بر اشک های زرد درختان نظر نکرد
بادی که داد می زد و با تازیانه رفت

گل از گل تمام درختان شکفته بود
وقتی به بند بند تبر موریانه رفت

از ما گرفت شادی و غم داد در عوض
عمری کلاه بر سر ما از زمانه رفت

تشخیص می دهیم حلال و حرام را
حتی چراغ مسجد اگر سوی خانه رفت!

ای شیخ پاره کن نخ تسبیح را که سنگ
بیهوده در مدار قلم دانه دانه رفت

شاعر به جرم اینکه قلم دست میگرفت
انگشت اتهام به سمتش نشانه رفت

#حسین_میهمان_پرست


اشعار حسین میهمان پرست

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا