خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,266
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاه سریعی به اطراف اتاقی كه داخلش نشسته بودم انداختم و پیانوی سیاه و گران قیمت گوشه ی اتاق، اولین چیزی بود که نظرم را به خودش جلب كرد. قدم زنان به سمتش رفتم و از اولین شخصی كه حاضر به بازجویی شده بود پرسیدم:
-اسم و وابستگیتون به مقتول؟
-دیوید اوهارای چهارم. من فرزند ارشد بانو اوهارا هستم.
دستم را روی روكش چوب گردوی بدنه ی پیانو کشیدم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه جنایت های نیویورکی (دوزنبرگ سیاه) | نگار 1373 کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Saghár✿، ASaLi_Nh8ay، ~ROYA~ و 4 نفر دیگر

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,266
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
-می تونم اسمتون رو بپرسم بانو؟
-ایزابلا ماریا جانسون.
او بر خلاف برادرش دیوید، رفتاری بسیار مغرور و متكبرانه داشت. سرش را به حالت خاصی بالا گرفته و موهای آراسته اش را به خوبی در معرض نمایش می گذاشت. دستانم را در هم قلاب كردم و پرسیدم:
-خانم جانسون، شما در روز حادثه دقیقا به چه كاری مشغول بودید؟
-با دخترم سوزان در ضلع شرقی عمارت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه جنایت های نیویورکی (دوزنبرگ سیاه) | نگار 1373 کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Saghár✿، ASaLi_Nh8ay، ~ROYA~ و 4 نفر دیگر

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,266
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
-خب آقای سباستین اوهارا... ما دیروز با هم آشنا شدیم. درسته؟
انگار که عجله داشته باشد، سرش را تكان سریعی داد و گفت:
-بله بازرس.
با حركت دادن سرم به طرف بقیه، نشان دادم که آن ها را خطاب می کنم و توضیح دادم:
-ولی متاسفانه هنوز افتخار آشنایی با پسرعموها و دخترعموهای شما رو نداشتم.
قبل از این که کسی چیزی بگوید، یکی از آن ها كه پسر مو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه جنایت های نیویورکی (دوزنبرگ سیاه) | نگار 1373 کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Saghár✿، Ryhwn، ASaLi_Nh8ay و 5 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا