خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
می‌دانم رفیق جان،
مسیرها هموار نیستند، هوای خیابان سنگین است و رودخانه ها یخ بسته اند، خورشیدها پشت کوه‌ها جامانده و جوانه‌ها، رویش را به تعویق انداخته‌اند .
خبردارم رفیق جان، زمستان است... اما تو به حرمتِ بهار و زایش دوباره‌ی درخت؛ خودت را در تاریکی حبس نکن، که یعنی درد را پذیرفته‌ای ! از حرکت باز نایست، که یعنی تن به انجماد داده‌ای ! خانه‌ات را سبز نگه‌دار رفیق روزهای سخت! تو به سهم خودت جهان را سبزکن، مسیرها را هموار و آفتاب را ناگزیر به تابیدن ... تو به سهم خودت گرم باش، تا رودخانه‌ها دوباره جاری شوند و آسمان‌ها آبی،
تو به سهم خودت دلیل رویش باش ...
که صبح به این شهر، بر می‌گردد .

می‌شود تا رسیدنِ صبح، سبزبمانی؟
می‌شود با من این زمستان را دوام بیاوری ؟
که من از بی مهریِ آدم ها، بیشتر از زمستان می‌ترسم...
می‌شود ؟!


دلنوشته‌ های نرگس صرافیان طوفان

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، SelmA، unknown :) و 7 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعضی از آدم ها انگار از بهشت آمده اند
یک جور عجیبی خوبند
امن اند،آرام اند،دلنشین اند،کنارشان می توانی خیلی راحت و بدون هیچ تکلفی خودت باشی من این آدم هارو دوست دارم آدم های مهربان که حال دنیایمان را خوب می کنند...


دلنوشته‌ های نرگس صرافیان طوفان

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، SelmA، unknown :) و 7 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
سنش را نپرسید ،
او خودش را در اوجِ جوانی اش جا گذاشته ،
جایی که دخترانگی هایش هنوز نفس می کشید ،
جایی که هنوز به رسم نجابت و ایثار ، «مادر» نشده بود
آنجا که هنوز هم خودش را به خاطر داشت ...
شما را جانِ تمامِ پاکی ها ؛
از یک «مادر» سنش را نپرسید !
او فداکارترین موجودِ این جهانِ خاکی ست ...
باورکنید از روزی که مادر شد دیگر خودش را زندگی نکرد ...
او نمی داند چند بهار از دخترانگی اش گذشته ...
او را همان دخترکی بدانید که دارد برای عروسکش ؛
مادری می کند !


دلنوشته‌ های نرگس صرافیان طوفان

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: khlkjhlhgulhluli، SelmA، unknown :) و 6 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
جرأت می خواهد هر روز مقابل روزگار بایستی، ابرهای ناامیدی اش را کنار بزنی و دنبال خورشید امید بگردی.
جرأت می خواهد در مسیرهای نرفته به سمت مقصدهای نامعلوم گام برداری ...
باید برایت مهم نباشد این که شاید آخرش همان چیزی که می خواستی نیست و از پیش بینی ناپذیریِ مسیر، خوشی ببری.
که همین هدف داشتن و ادامه، خوش است ...
باور کن آدم های موفق، بیشترین میزان خوشبختی شان برای زمان‌هایی‌ست که امیدوارانه برای رسیدن به مقصد، تلاش می کردند، زمان هایی که برای ادامه، هدف داشتند و برای عبور، دلیل ...
و بیشترین رضایت آدمی زمانی ست که به واسطه ی قدرت اراده و اختیار، در جریان است،
زمانی که با جسارت تمام، ثابت می کند که با درخت و کوه و بوته های ریشه در خاک، فرق دارد ...


دلنوشته‌ های نرگس صرافیان طوفان

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، SelmA، unknown :) و 7 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
ما امیدواریم... اما اگر این مهِ غلیظ، تا همیشه ادامه پیداکرد چه ؟!
اگر زمستان، فصلِ ماندگارِ تقویم شد و مسیرها، تا همیشه صعب‌العبور ماندند... اگر پشتِ تمام این دویدن‌ها و امیدداشتن‌ها، دیوارهای سیمانی بود و پشت تمامِ خاکستری‌ها،سیاه، چه؟
اگر هی ایستادیم و دوام آوردیم و جنگیدیم وآخرِ کار، مغلوب سپاه گرفتاری‌ها شدیم و دردهای لجام‌گسیخته، محیط زیستمان را به‌کلی اشغال کردند چه؟
ما بازهم ایستاده می‌جنگیم و با تمامِ درد، بغض‌هایمان را سرمی‌بریم و جوانه‌های طلوع را باخونِ‌دل، آبیاری می‌کنیم، ما هنوزهم امید داریم و می‌دویم و جا نمی‌زنیم؛ ولی اگر حالمان خوب نشد، اگر محکوم به دویدن‌های بی‌نتیجه بودیم و خدا ما را برای درس عبرت آفریده بود چه؟!
بارالها، ما در این شب‌های سرد و کفرآمیز، هنوزهم به معجزه‌ی دستان تو مؤمنیم،
تو بگو؛
أَلَیسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ ؟!


دلنوشته‌ های نرگس صرافیان طوفان

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، SelmA، unknown :) و 7 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
آرزو کنیم حالِ همه خوب باشد
خیابان ، پر باشد از عابرانِ سر خوشی که نه غصه ای برایِ خوردن دارند ، نه مشکلی برایِ حل نشدن ، نه دلیلی برای گوشه گیری و تنها بودن !
عابرانی که سرخوش و آسوده از کنارِ هم عبور می کنند
مردانی که ناچار نیستند تا دیر وقت کار کنند ،
زنانی که در سکوتشان اشک نمی ریزند ،
و کودکانی که از ته دلشان می خندند ...
آرزو کنیم حالِ همه خوب باشد
به خوبیِ عطرِ یاسِ کوچه باغ های قدیمی
به خوبیِ دو روز مانده به عیدِ زمانِ کودکی
و به خوبیِ همان روزی که آرامش و عشق ؛
به خیابان های این شهر ، برگردد ...


دلنوشته‌ های نرگس صرافیان طوفان

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، SelmA، unknown :) و 7 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
زمستان ،
صادقانه ترین حالتِ بودن است .
هوا سرد می شود و آدم ها حوصله ای برای تظاهر ندارند، نقاب هایشان را زمین می گذارند تا دستانشان را توی جیبِ دوراندیشی‌شان ببرند و گرم شوند، آن وقت است که واقعیتِ آدم‌ها را می‌توان دید و حقایق ناگفته‌ی زیادی را می‌توان فهمید
شرایط که خوب است؛ هر آدمی می تواند خوب باشد، هرکسی را دوست داشته باشد و کنارِ هرکسی بماند . صبر کن؛
در سختی و مشکلات است که دست ها، رو می شود .
کمتر کسی از پسِ خوب ماندن های چهار فصله بر می آید .
اینجا همه چیز، نسبی است و چه بهتر که هرازگاهی در اعتقاداتِ قدیمی ات تجدید نظر کنی .
زمستان ، فصلِ پوست اندازیِ باورها،
فصلِ شناخت و تکاملِ آدم هاست...


دلنوشته‌ های نرگس صرافیان طوفان

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Ghazaleh.A و 6 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
اصلا به این فکر نکن که دیگران برای تو چه فکری می کنند
حتی برایت مهم نباشد چطور و چگونه قضاوت می شوی ،
کاری که دوست داری و می دانی درست است را بکن و مسیرِ خودت را برو ،
بگذار دیگران هم یاد بگیرند به جای اینکه زمانشان را به پای حسادت و قضاوت و تقلید ، تلف کنند ؛ دنبالِ اهداف و آرزوهایشان باشند ...
گاهی تو به آسیب پذیریِ قرص جوشان می شوی و آدم ها با حرف ها و قضاوت هایشان مانندِ آب ...
نزدیکشان که می شوی ؛ نابودت می کنند !
لازم است کمی دورتر بایستی و در سکوت ، کارِ خودت را بکنی .
که گاهی آرامشِ انسان ، در همین ندیدن ها و نشنیدن هاست ...


دلنوشته‌ های نرگس صرافیان طوفان

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Ghazaleh.A و 6 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
بیا دست به آسمان ببریم و کمی دعا کنیم ؛
برای آرزوهایی که داریم ، برای حالِ خوبی که داریم و برای دردهایی که برای کشیدنشان طاقتی نداریم !
بیا دعا کنیم که آسمانِ دلِ این مردم، میزبانِ رنگین کمانِ همدلی شود و صورت هایشان همیشه بخندد ، پروانه‌های اعتماد، روی گلهای دوستی بنشینند و درختانِ تحول، جوانه بزنند .
دعا کنیم که آدم‌ها هر روز مهربان‌تر شوند و در مقابل تفاوت های هم، صبورتر...
بیا برای حالِ خوبِ جهانمان کمی دعا کنیم که خدا آماده است برای شنیدن، جهان آماده است برای تغییر و انرژی‌های خوب ، آماده اند برای معجزه


دلنوشته‌ های نرگس صرافیان طوفان

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Ghazaleh.A و 6 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
من می‌توانم تمامِ مردم شهر را دوست داشته باشم،چون معتقدم که آدم ها هیچ‌کدامشان بد نیستند؛ فقط با هم فرق دارند.
می‌توانم صمیمانه و از تهِ دلم برای همه‌شان، فارغ از هر جنسیت و سن و نژادی، خوب بخواهم.
گاهی حتی به سرم می‌زند کار و زندگی‌ام را گوشه‌ای رها کنم، دلم را به خیابان بزنم و فکری برای دل‌های گرفته از روزگار و بغض‌های فروخورده‌شان کنم. هرچند می‌دانم که شاید زورِ مشکلات و دردهایشان بیشتر از من باشد، یا اینکه تنهایی کاری از پیش نخواهم‌ برد.
اما بازهم به معجزه‌ی امید و عشق‌، ایمان دارم ...
من با چشمانِ خودم دیده‌ام که کاکتوس‌ها، گل می‌دهند ...
من ایمان دارم؛
ایمان دارم که روزی همه چیز، درست خواهد شد ...


دلنوشته‌ های نرگس صرافیان طوفان

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Ghazaleh.A و 5 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا