خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
در ناهمواری پیاده رو
قدمهایت را به صورتم چسباندم
پنهان نکردم که این دو
نمک را در من تداعی می کنند

طعم تو را با خود به خانه آورده ام
نیازی به عذرخواهی نیست
بی هیچ توضیحی تو را دوست دارم...

#حسین_صفا
***
هی صبر کردی صبر اما بی علاجه
از صبرکردن روحتم بد هاج و واجه
بارون حریف شر شر چشم ترت نیست
سقفی که باید باشه بالای سرت نیست


#حسین_صفا


دلنوشته‌های حسین صفا

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، ~ZaHrA~ و 2 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
زمین گرد چه می‌خواهد؟
به جز به گردِ تو چرخیدن
سپس به سوی تو غلتیدن
سپس به پای تو افتادن
توان این همه در من نیست
مرا ببخش اگر ماهی ...

#حسین_صفا
***
‏مرا بخندان ای...
مرا بگریان ای...
که مُرده‌ایست قلیل
کسی که حاضر نیست
نه شادمان شود و
نه سوگوار شود..

#حسین_صفا


دلنوشته‌های حسین صفا

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، ~ZaHrA~ و 2 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
دریا برای مردن ماهی،
بی‌اختیار فاتحه می‌خواند...

ماهی به خنده گفت: «که گاهی
هجرت علاج عاشق تنهاست...»
اما درون تابه نمی‌پخت،
از بس که بیقرار وطن بود...

#حسین_صفا
***
دل بادبادکی ست حصیری
آهی که میوزد دل مارا
تا اوج میبرد به اسیری

با هر نخ بریده شهیدی ست
دل های رفته را بگذارید
در اوج افتخار بمیرند

#حسین_صفا


دلنوشته‌های حسین صفا

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، ~ZaHrA~ و 2 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
ضربان پايت را می شنوم
در دلم راه می روی
ترجيح می دهم كه تنها بمانم
به تلويزيون خيره شوم
كتاب بخوانم
پياده روی كنم
بخوابم

تلويزيون تو را نشان می‌دهد
كتاب ها تو را می‌خوانند
پياده‌روها تو را قدم می‌زنند
خواب ها تو را می‌بينند

عزيزم!
همه از اينجا رفته‌اند
تو كه تنهاترين مرغابی جهانی
چرا از من مهاجرت نمی كنی؟ #حسین_صفا


دلنوشته‌های حسین صفا

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، ~ZaHrA~ و 2 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
هوا گرم است و حوصله‌ی مباحثه نیست.
من غمگینم و همین‌که بادی خنک به صورتم بوزد، هر حرفی را قبول می‌کنم!
#حسین_صفا
***
تورو از دور دلم دید اما
نمیدونست چه سرابی دیده
من دیوونه چه میدونستم
زندگی برام چه خوابی دیده
نمیدونی نمیدونی ای عشق
کسی که جوونیشو ریخته به پات
واسه اینکه تورو از دست نده
چه عذابی چه عذابی دیده
آه ای دل مغموم آروم باش آروم
هی حال نامعلوم آروم باش آروم
#حسین_صفا


دلنوشته‌های حسین صفا

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، ~ZaHrA~ و 2 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
که زندگی دو سه نخ کام است و عمر سرفه کوتاهی ...
#حسین_صفا
***
که تحمل هـر دردی ممکن است الا دلتنگی
#حسین_صفا
***
قمارخانه چشمت !
من آمدم که ببازم
من آمدم که بمیرم
اناالقمار اناالدار
#حسین_صفا


دلنوشته‌های حسین صفا

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، ~ZaHrA~ و 2 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
لاک قرمزت مرا به وحشت می اندازد
و به استناد آرایش رسمی ات
حدس میزنم
کمی پیش از غروب ترکم خواهی کرد
و در بین راه
در بهمنی غلیظ
دفن خواهی شد

#حسین_صفا
***
‏مدتی‌ست
در من دیگر صدای کسی نمی‌پیچد
کسی به اختیار در من قدم نمی‌گذارد
نسیمی که از شکاف پنجره به درون می‌وزید
تو را برده است...

#حسین_صفا


دلنوشته‌های حسین صفا

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، ~ZaHrA~ و 2 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
خيلي ببار ابر! كه دائم
از تربتم درخت برويد
اين آرزوی اول من بود

از آرزو به بعد چه بودم
كبريت نيم سوخته ای كه
در حسرت درخت شدن بود

باران به شيشه زد كه بهار است
گفتم خدای من ! چه بپوشم؟
پس بانگ زد كسی درِگوشم؛
آن قرمزی كه دوخته بودم
پيراهنت نبود كفن بود

دريا برای مردن ماهی
بی اختيار فاتحه می خوانْد
ماهی به خنده گفت كه گاهی
هجرت علاج عاشق تنهاست
اما درون تابه نمی پخت
از بس كه بی قرار وطن بود

قلبم! تو جز شكست به چيزی
هرگز نخواستی بگريزی
هرگز نخواستی بستيزی
با اژدهای هفت سری كه
در شانه ات به طور غريزی
آماده ی جوانه زدن بود

چشمت چكيده بود به عالم
من غرق چكّه های تو بودم
اما زمان سر آمده بود و
بارانِ تند بند نيامد

جان از تنم در آمده بود و
بارانی ام هنوز به تن بود

خيلی برَنج بال ملائك!
بال كسی شكسته در اينجا
خيلی مرا ببند به زنجير!
ديوانه ای نشسته در اينجا

ديوانه را ببند به زنجير
_اين آرزوی آخر من بود_

#حسین_صفا


دلنوشته‌های حسین صفا

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، ~ZaHrA~ و 2 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
- در کنارم همیشه میمانی ..؟
در کنارم دوباره میخوابی ..؟
+ باااشد... این بار نیز با اینکه
در تکاپوی رفتنم ، باشد ..

کاش پایان گرفته بود و نبود
کاش میرفت، کاش میمُردم
آخرین ردّپای دستانش
باید آغاز مردنم باشد


#حسین_صفا


دلنوشته‌های حسین صفا

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، ~ZaHrA~ و 2 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع

این گلدان را کجای دلم بگذارم
که مشرف به پنجره‌ات باشد

واقعا چه ساعاتی از روز را
به چشمانم اختصاص دهم
که ناودان‌ها و معابر نرنجند از من؟

غمت غمگینم کرده‌است
اما دوستت‌دارم


#حسین_صفا


دلنوشته‌های حسین صفا

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، ~ZaHrA~ و 2 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا