خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

OLD FATHER

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/8/19
ارسال ها
25
امتیاز واکنش
257
امتیاز
168
سن
25
محل سکونت
طبقه بالایی خونه حاجیم
زمان حضور
0 دقیقه
نویسنده این موضوع
گدای سخت کوش

شنیده بودم آدمیزاد به هرچی بخنده‌هاهمون بلا به سر خودش میاد. این یارو چه پولداره!
ها ها ها ها
خدایا من الان دارم بهش می‌خندم یه نمه دقت کن:
_ هاهاهاها.
چی‌شد؟
هیچی، تو اگه به یک بدی بخندی هزار برابر همون بلا سر خودت میاد. ماشالله نیت بلا‌ها همیشه خیره.
مثلا میاد می‌زنه رو شونت میگه:
_ داداش اومدم خودم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



مجموعه داستان کوتاه شاه بابا | پوررضا کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Niaz.kh، Narges_Alioghli، Asal_Zinati و 2 نفر دیگر

OLD FATHER

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/8/19
ارسال ها
25
امتیاز واکنش
257
امتیاز
168
سن
25
محل سکونت
طبقه بالایی خونه حاجیم
زمان حضور
0 دقیقه
نویسنده این موضوع
یک شلوار خفن

همه ساکت بودند که ناگهان مَنی گفت:
_ بابا حرف بزنید دیگه، مثلاً اومدین ملاقاتم همتون غم‌برک گرفتین.
ولی همون موقع احساس کردم که خیلی حرف زیادی زدم.
همه با هرکی دلش می‌خواست حرف می‌زد جز من بدبخت.
حدود شصت نفر که نصف خاندان بودن چپیده بودن تو اتاق و صداشون تا سی متری هم می‌رفت.
یهو در باز شد و می‌تی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



مجموعه داستان کوتاه شاه بابا | پوررضا کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Niaz.kh، Narges_Alioghli، Asal_Zinati و 2 نفر دیگر

OLD FATHER

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/8/19
ارسال ها
25
امتیاز واکنش
257
امتیاز
168
سن
25
محل سکونت
طبقه بالایی خونه حاجیم
زمان حضور
0 دقیقه
نویسنده این موضوع
کدوم عاشق شده؟

بالاخره هرکسی عاشق شده رفته زن گرفته دیگه نه؟
خب نه! قدیم‌ها مگه عشق و عاشقی بود؟
اگر هم بود به پسره نمی‌دادنش پسره می‌رفت خودش و آتیش می‌زد و به قول خودشون مثلا می‌خواستن خونواده دختره عذاب وجدان بگیرن.
برعکث نه تنها خانواده عروس عذاب وجدان نمی‌گرفت! بلکه دخترش و زودتر عروس می‌کرد که روح عاشق قبلی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



مجموعه داستان کوتاه شاه بابا | پوررضا کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Niaz.kh، Narges_Alioghli، Asal_Zinati و 2 نفر دیگر

OLD FATHER

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/8/19
ارسال ها
25
امتیاز واکنش
257
امتیاز
168
سن
25
محل سکونت
طبقه بالایی خونه حاجیم
زمان حضور
0 دقیقه
نویسنده این موضوع
اَه! جاییت نشکست پس؟

تا اون‌جایی که بنده حقیر خبر دارم، از ندیم قدیم مُد بوده والدین و والدینِ والدین، باید ارادت خاصی به بچه و نوه‌شون داشته باشن.
پدر و مادر عزیز توجه داشته باشید که ارادت داشتن فقط زدن و له کردن کبود کردن و بادمجون و گوجه کاشتن رو صورت بچه نیست!
به خدا یه نمه محبت هم توش موجوده.
چرا نمی‌خواین باور کنین؟ یا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



مجموعه داستان کوتاه شاه بابا | پوررضا کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Niaz.kh، Narges_Alioghli، Asal_Zinati و 2 نفر دیگر

OLD FATHER

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/8/19
ارسال ها
25
امتیاز واکنش
257
امتیاز
168
سن
25
محل سکونت
طبقه بالایی خونه حاجیم
زمان حضور
0 دقیقه
نویسنده این موضوع
خواب و بیداری

شصت نفر نصف خاندان، جلوی حاجیم صف کشیده بودن و داشتن با هیجان به داستانی که حاجیم براشون تعریف می‌کرد، گوش می‌دادن.
_ داستان نبود، خوابش بود.
آره آره! خوابش بود. تازگی‌ها خواب زیادی می‌دید و هر وقت هم برام تعریفش می‌کرد من کاملا برعکسش و می‌دیدم.
البته هنوز امیدوارم خواب مردان هم چپ باشه.
مثلا یک بار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



مجموعه داستان کوتاه شاه بابا | پوررضا کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Niaz.kh، Narges_Alioghli، Asal_Zinati و 2 نفر دیگر

OLD FATHER

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/8/19
ارسال ها
25
امتیاز واکنش
257
امتیاز
168
سن
25
محل سکونت
طبقه بالایی خونه حاجیم
زمان حضور
0 دقیقه
نویسنده این موضوع
تو این‌ور میری و من اون‌ور

همیشه زندگی شیرین نیست، طنزها و شادی‌ها، بالاخره به یک آرامش ختم میشه.
قرار بود که مادر بزرگم و نصف زن‌های خاندان که مرداشون سر کار بودن، باهم ارتش جمع کنن و برن مشهد زیارت آقا.
می‌خواستن منم ببرن اما هم حال من یه نمه ناخوش بود، هم حال حاجیم که رو تشک خوابیده بود.
اولش که مادر بزرگم دلش رضا نمی‌داد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



مجموعه داستان کوتاه شاه بابا | پوررضا کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Niaz.kh، Narges_Alioghli، Asal_Zinati و 2 نفر دیگر

OLD FATHER

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/8/19
ارسال ها
25
امتیاز واکنش
257
امتیاز
168
سن
25
محل سکونت
طبقه بالایی خونه حاجیم
زمان حضور
0 دقیقه
نویسنده این موضوع
دکتر گفت که باید ببرینش بیمارستان، اما همین که بابا بزرگم اسم بیمارستان شنید پاشد نشست و گفت:
_ من و ببرین بیمارستان از ارث محرومتون می‌کنم!
خب ماهم نبردیم، نه بخاطر ندادن ارث، حاجیم واقعاً از بیمارستان متنفر بود و هر وقت اونجا می‌رفت و بسـ*ـتری می‌شد داد و بی‌داد راه می‌انداخت و می‌گفت من و از این خراب شده ببرین خونه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



مجموعه داستان کوتاه شاه بابا | پوررضا کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Niaz.kh، Narges_Alioghli، Asal_Zinati و 2 نفر دیگر

OLD FATHER

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/8/19
ارسال ها
25
امتیاز واکنش
257
امتیاز
168
سن
25
محل سکونت
طبقه بالایی خونه حاجیم
زمان حضور
0 دقیقه
نویسنده این موضوع
ناراحت بودم، هوا واقعا سرد بود، بهش گفتم بیاد بشینه شب می‌بریمش الان وگرنه سرما می‌خوره.
با کمک من اومد و نشست.
عمم براش آب مرغ آورد، چون دندون مصنوعیش و برای اینکه لثه‌اش و اذیت می‌کرد در آورده بودیم، مجبور بودیم مایعات بدیم و حاجیم خیلی‌هم خوشش می‌اومد.
اما این‌دفعه نخورد.
نصف شب بود که از خواب بیدار شدم تا اگه بیدار باشه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



مجموعه داستان کوتاه شاه بابا | پوررضا کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Niaz.kh، Narges_Alioghli، Asal_Zinati و 2 نفر دیگر

OLD FATHER

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/8/19
ارسال ها
25
امتیاز واکنش
257
امتیاز
168
سن
25
محل سکونت
طبقه بالایی خونه حاجیم
زمان حضور
0 دقیقه
نویسنده این موضوع
_ حاجی نمی‌خوای با من حرف بزنی جونم به قربونت؟
چشم‌های کوچیک آبیش و باز کرد و غمگین نگام کرد.
دستش و به زور روی شکمش برد و دیگه تکون زیادی نخورد.
روی دو زانو کنار جای حاجیم نشسته بودم، داشتم تب حاجیم و کم می‌کردم.
داشت می‌سوخت، صبحی مجبورمون کرد ببریمش حموم، خودش با اون وضعیتش حموم کرد و همراه من که تو راه روی یخ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



مجموعه داستان کوتاه شاه بابا | پوررضا کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Niaz.kh، Narges_Alioghli، Asal_Zinati و یک کاربر دیگر

OLD FATHER

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/8/19
ارسال ها
25
امتیاز واکنش
257
امتیاز
168
سن
25
محل سکونت
طبقه بالایی خونه حاجیم
زمان حضور
0 دقیقه
نویسنده این موضوع
_ حاجی رسیدن، یکم دیگه هم بمون حاجی جان من. ببین رسیدن.
صدای در زدن اومد و من با خوشحالی پریدم جلوی در باز کردم.
یه لشکر آدم پشت در بودن و همشون چشماشون اشکی بود، وقتی من و با اون چشمای غم بسته و ریش و سیبیل داعشی دیدن نتونستن خودشون و نگه دارن و رفتن خونه و بالای سر حاجی گریه و زاری کردن.
خوشم نمی‌اومد اینطور کاری...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



مجموعه داستان کوتاه شاه بابا | پوررضا کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Niaz.kh، Narges_Alioghli، ~Mahdieh~ و یک کاربر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا