خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
« (پدر) با لحن بسیار ملایمی گفت:«خوب شازده ،چه تصمیمی داری؟»
«دارم خودم را برای دانشگاه آماده می کنم»
«که چی بشود؟تو دنبال چی هستی؟بگو بهت بدهم.»
آیدین گفت:«پدر، همه که نباید مثل شما کاسب بشوند .همه که نباید میراث پدری را بخورند، این همه شغل این همه فکر... .»
«بحث نکن با من، یا می آیی یا می روی.»
« من خیلی وقت صرف کرده ام پدر .حالا دیگر بی انصافی است .»
مادر گفت:«توی این روزگار فقط پول ارج و قرب می آورد . اما تو ... . »
پدر گفت:«بگذار برود دنبالاطوار خودش ، ولی سراغ من نیاید.»
آیدین گفت:«من هم قصد ندارم بیایم.»
پدر فریاد زد:«وقاحت را میبینی؟»پاشد و راه افتاد .در طول اتاق میرفت و می آمد .
گفت:«این آخرین حرف من بود .از این به بعد ما هیج حقی به هم نداریم.این اتمام حجت است ، آیدین »لحظه ای در سکوت قدم زد و گفت:«تو دنبال چی می گردی؟»
«دنبال خودم»


سمفونی مردگان | عباس معروفی

 
  • تشکر
Reactions: ~ZaHrA~

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعد فهمیدم که همه زن ها مثل همند .بی کم و کاست.پدر می گفت:«به زن جماعت نباید رو داد.»مادر را می گفت، و آیدا را می گفت.آشپزخانه را نشانشان می داد و می گفت :«اگر از عهده ی این جا بر آمدید، می شوید زن خوب»
*
همان جا نشست با صدای بلند گفت:«این هم سازمان ملل. اما محاکمه ای در کار نیست.»خواست یک پرچم بردارد اما دستش نمی رسید... .
مثل پرچم ها فرو نشست.به اطراف نگاه کرد. همه چیز در سکون مرده بود، و برف داشت چالش می کرد . و خودش را دید که در سکون مرده بود و برف داشت چالش می کرد . و پرچم ها را دید که در سکون مرده بودند و برف داشت چالشان می کرد
*
پدر خاصه او را در فشار های اخلاقی می گذاشت:گفت:«آیدین،چرا نمازت غذا شد؟»
«تا دیر وقت بیدار بودم»
«چرا آقا جان؟»
«درس می خواندم»
پدر غرید:«نماز فدای رقاصی های تو.»صداش مثل شلاق سرد بود.گفت:«شب جمعه است وضو بگیرید و یک سوره قرآن هم بخوانید.


سمفونی مردگان | عباس معروفی

 
  • تشکر
Reactions: ~ZaHrA~

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد، بیش‌تر تنهاست. چون نمی‌تواند به هیچ‌کس جز به همان آدم بگوید که چه احساسی دارد؛ و اگر آن آدم کسی باشد که تو را به سکوت تشویق می‌کند، تنهایی تو کامل می‌شود…!


سمفونی مردگان | عباس معروفی

 

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
مردم پشت سر خدا هم حرف می زنند
***
تنهایی را فقط در شلوغی می شود حس کرد


سمفونی مردگان | عباس معروفی

 

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
عشق گاهی چنان عمیق است که معشوق از ذهن و روح عاشقش خبر دارد!
***
همیشه بچه ی اول مکافات دیگران را پس می دهد


سمفونی مردگان | عباس معروفی

 

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
بعد از مرگ آیدا زندگی ما مثل بهمن بزرگی از برف در سراشیبی دره‌ی مرگ فرو می‌غلتید، و هیچ‌کس نمی‌توانست یا نمی‌خواست جلوش را بگیرد.


سمفونی مردگان | عباس معروفی

 

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
به قول ایاز با دو دسته نمی شود بحث کرد : با سواد و بی سواد
***
آدم تا داستان نخواند معنی زندگی را نمی فهمد


سمفونی مردگان | عباس معروفی

 

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
یانوشکا گفت: عشق یک چیز عتیقه است که با عتیقه فروشی فرق دارد. عشق یک جواهر یا عتیقه گران قیمت است که آدم را با آن معنا می‌کند. اما عتیقه فروشی پر از وسایل گران است که حالا از زندگی خالی شده.


سمفونی مردگان | عباس معروفی

 

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
دنیا بی‌ارزش نیست. فقط انسانی زندگی کردن خیلی سخت است.


سمفونی مردگان | عباس معروفی

 

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بی کاری بدتر از تنهایی است. آدم بی کار در جمع هم تنهاست.


سمفونی مردگان | عباس معروفی

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا