مشاعره با اشعار فروغ فرخزاد

niloofar.H · 23/8/20

آه من هم زنم زنی که دلش
در هوای تو می زند پر و بال

moh@mad · 23/8/20

لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم
چه دور بود پیش از این زمین ما

niloofar.H · 24/8/20

از منست این غم که بر جان منست
دیگر این خود کرده را تدبیر نیست
پای در زنجیر می نالم که هیچ
الفتم با حلقه ی زنجیر نیست

Arnosh · 24/8/20

تنم از حس دستهای تو داغ
گیسویم در تنفس تورها
می شکفتم ز عشق و می گفتم
هر که دلداده شد به دلدارش
ننشیند به قصد آزارش

. faRiBa . · 24/8/20

شاید حقیقت ان دودست جوان بود،ان دو دست جوان
که زیربارش یکریز برف مدفون شد
وسال دیگر،وقتی بهار
با اسمان پشت پنجره همخوابه می شود

Arnosh · 24/8/20

13f82 گفت:
شاید حقیقت ان دودست جوان بود،ان دو دست جوان
که زیربارش یکریز برف مدفون شد
وسال دیگر،وقتی بهار
با اسمان پشت پنجره همخوابه می شود

در نوازش ‚ نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن
زر نهادن در کف طرارها
گمشدن در پهنه بازارها

. faRiBa . · 24/8/20

ای به زیرپوستم پنهان شده
همچو خون درپوستم جوشان شده
گیسویم را ازنوازش سوخته
گونه هام ازهرم خواهش سوخته

Arnosh · 24/8/20

13f82 گفت:
ای به زیرپوستم پنهان شده
همچو خون درپوستم جوشان شده
گیسویم را ازنوازش سوخته
گونه هام ازهرم خواهش سوخته

هر چه دادم به او حلالش باد
غير از آن دل كه مفت بخشيدم
دل من كودكي سبكسر بود
خود ندانم چگونه رامش كرد
او كه ميگفت دوستت دارم
پس چرا زهر غم به جامش كرد

. faRiBa . · 24/8/20

دستی درون سـ*ـینه من می ریخت
سرب سکوت و دانه خاموشی
من خسته زین کشاکش دردالود
رفتم به سوی شهر فراموشی

Arnosh · 24/8/20

13f82 گفت:
دستی درون سـ*ـینه من می ریخت
سرب سکوت و دانه خاموشی
من خسته زین کشاکش دردالود
رفتم به سوی شهر فراموشی

یکدم ز گرد پیکر من بشکاف
بشکاف این حجاب سیاهی را
شاید درون سـ*ـینه من بینی
این مایه گنـ*ـاه و تباهی را

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی