خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

samiar-ᶻʰᵈ

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
23/9/19
ارسال ها
207
امتیاز واکنش
2,333
امتیاز
228
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
دیگر حالم از هر نوشته‌ای به هم می‌خورد
با دیدن هر متنی به یاد نامه خداحافظی‌ات می‌افتم و می‌شود به زبان ساده گفت دل و معده ام به هم می‌پیچد!
هه! دارم از درد هایم برای چه کسی می‌نویسم
برای تو که ارزشی ندارد...!
بی‌خیالش، برای گرفتن وقتت عذر خواهی می‌کنم.


دلنوشته می‌نویسم | سامیار زاهد کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، *KhatKhati*، فاطمه نوری و 3 نفر دیگر

samiar-ᶻʰᵈ

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
23/9/19
ارسال ها
207
امتیاز واکنش
2,333
امتیاز
228
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
تردمیلِ همه دنیا، نرسیدن و دویدن!


دلنوشته می‌نویسم | سامیار زاهد کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، *KhatKhati*، فاطمه نوری و 4 نفر دیگر

samiar-ᶻʰᵈ

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
23/9/19
ارسال ها
207
امتیاز واکنش
2,333
امتیاز
228
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
در یک پروسه زمانی من بودم و تو
و حالا تو هستی و همه!
هه! جالب است!
روز به روز جالب‌تر هم می‌شود.


دلنوشته می‌نویسم | سامیار زاهد کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، *KhatKhati*، فاطمه نوری و 3 نفر دیگر

samiar-ᶻʰᵈ

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
23/9/19
ارسال ها
207
امتیاز واکنش
2,333
امتیاز
228
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
به سلامتی زمانی که نوشته هایم را با ذوق می‌خواندی و لبخند می‌زدی
به سلامتی روزی که با علاقه به انتظار من می‌نشستی،به انتظارت می نشستم!
به سلامتی روزی که کار من فقط نوشتن نبود و من دل در گروه در تو داده بودم.
به سلامتی تمام احوال پرسی‌های سادمان، دوستت دارم های بی ارادمان. لبخند های بی تردیدمان‌.
به سلامتی تو!
به سلامتی حال امروز من..!
به سلامتی هر چیزی که بود و حال دیگر نیست،‌ وجود ندارد.
به سلامتی قلم در دستم که هست و زبان دیگرم شده است و تو به وضوح می‌توانی بفهمی که مقصود حرف‌های من هستی.
و من فقط می‌نویسم.
می‌نویسم برای تو، سلامتی های هر روزه، گذشته، حال و آینده را که مادام سلامت باشی..!


دلنوشته می‌نویسم | سامیار زاهد کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، *KhatKhati*، فاطمه نوری و 3 نفر دیگر

samiar-ᶻʰᵈ

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
23/9/19
ارسال ها
207
امتیاز واکنش
2,333
امتیاز
228
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
از اول هم گفتم.. من آمده بودم که بنویسم
همه چیز را
خاطراتم
درد هایم
غم هایم
همه چیز را‌.‌..
اما می‌دانی با روبرو شدن با کسی که سالها بود از دور نگایش می‌کردم ماندنی شدم.
اما کاش نمی‌ماندم‌. غم‌هایم بزرگتر شدند.. او اصلا از نزدیک شبیه آن چیزی که نشان می‌داد نبود.
از دور مهربان بود و از نزدیک بسیار سنگ دل و سر سخت.
نمی‌شود گفت خوش‌حالم..اما مهم این است که ناراحت هم نیستم!
دلم برایش تنگ می‌شود اما خب، بودنش ناراحتم می‌کرد.
بگذریم داشتم می‌گفتم:.. من ماندم و ماجرایی شکل گرفت که بسیار بسیار زود هم تمام شد و بعد تو آمدی، خوب بودی!
خوب بودم!
اما فراموش کردم هر آمدنی رفتنی دارد!
می‌خواهم زودتر تمام شود این متن های پوچ و بی سر ته
اما می‌ترسم!
می‌دانی، من می‌دانم با تمام شدن نوشته‌هایم همه چیز تمام می‌شود
من از تمام شدن دوباره خودم می‌ترسم!


دلنوشته می‌نویسم | سامیار زاهد کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، *KhatKhati*، فاطمه نوری و 3 نفر دیگر

samiar-ᶻʰᵈ

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
23/9/19
ارسال ها
207
امتیاز واکنش
2,333
امتیاز
228
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
من دیگر مثل قدیم‌ها خوش‌حال نیستم، اما با خوش‌حالی می‌گویم که امروز در این لحضه ناراحت هم نیستم..!


دلنوشته می‌نویسم | سامیار زاهد کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، *KhatKhati*، فاطمه نوری و 3 نفر دیگر

samiar-ᶻʰᵈ

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
23/9/19
ارسال ها
207
امتیاز واکنش
2,333
امتیاز
228
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
خدایا، به خدایش بگو که فقط قلب نیاز نیست برای زندگی
بگو که تنها حرف نیاز نیست برای ماندن
بگو که تنها نباید زندگی کرد. تنها نباید ماند
بگو همه چیزش بی نقص بود اما قلب فقط برای پمپاژ خون نیست!
خدایا به خدایش بگو نتوانستی بی نقص بیافرینیش.
از دور زیباست اما در باطن قلبی ندارد.
خدایا.. کمی به خدایش مشاوره بده و اگر نمی‌توانی هم سعی کن با خدایش یکی شوی
شما مکمل هم هستید، خدای او قلبی در وجودش گذاشت که احساس ندارد و تنها خون پمپاژ می‌کند و تو قلبی در سـ*ـینه‌ام گذاشتی که سرشار از احساس است اما نمی‌تواند درست خون را به تمام بدنم برساند...!


دلنوشته می‌نویسم | سامیار زاهد کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، *KhatKhati*، فاطمه نوری و 3 نفر دیگر

samiar-ᶻʰᵈ

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
23/9/19
ارسال ها
207
امتیاز واکنش
2,333
امتیاز
228
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
دوختن و تیکه دادن این پارچه زرین به خریدن یک پارچه ارزان قیمت و بلا استفاده می ارزید...!


دلنوشته می‌نویسم | سامیار زاهد کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، *KhatKhati*، فاطمه نوری و 3 نفر دیگر

samiar-ᶻʰᵈ

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
23/9/19
ارسال ها
207
امتیاز واکنش
2,333
امتیاز
228
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
همیشه فکر می‌کردم زمین گرد است.
اما حال به نتیجه ی دیگری رسیدم.. زمین صاف است! یک جاده مستقیم!
می‌توانم این را حداقل برای قلب خودم به اثبات برسانم:
زمین صاف است که هر کسی بدی کند تقاصش را پس نمی‌دهد.
زمین صاف است چون انسانها از هم سبقت می‌گیرند
زمین صاف است چون از هم جلو می‌زنیم و دیگر هیچ‌وقت به هم نمی رسیم.
زمین صاف است می‌رویم و گذر می‌کنیم و حال کسی که پشت سرمان است برایمان ارزشی ندارد
ممکن است برای تو بی ارزش باشد اما من.
خودت هم می‌دانی کمی متفاوت فکر می‌کنم...!


دلنوشته می‌نویسم | سامیار زاهد کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، *KhatKhati*، فاطمه نوری و 3 نفر دیگر

samiar-ᶻʰᵈ

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
23/9/19
ارسال ها
207
امتیاز واکنش
2,333
امتیاز
228
زمان حضور
5 روز 9 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
من از بدو تولد هم‌چنین آدمی نبودم
بی پروا می‌خندیدم
بی ترس بازی می‌کردم
بی غصه زندگی‌ می‌کردم
با قصه می‌خوابیدم
با قرص نمی‌خوابیدم.
با عزیزان عصبی نبودم و حداقل روزی یک یا دوبار با هم حرف می‌زدیم.
اما حالا به نقطه‌ای از زندگی رسیده‌ام که شاید برای تو خنده‌دار باشد اما من راهی برای عبور ازش پیدا نمی‌کنم.
با این حال می‌نویسم.
و کاری جز نوشتن ندارم
اوایل چرت می‌نوشتم و خودم هم این را باور دارم اما طی گذر زمان نوشتن آرامم کرد.
اما هم اکنون در همین لحضه نوشته ها مرا به خاطراتم با تو می‌برند و حقیقت را به صورتم می‌کوبند که تو قبلا بودی!
از هر چیزی که مرا با یاد تو یکی کرد دور شدم و حالا چاره‌ای جز دور شدن از نوشتن ندارم!
امیدوارم بخوانی و ساده گذر نکنی چون با پایان آخرین نوشته‌ام یادت در مغزم می‌میرد اما نمی‌دانم باید با قلبم چه کار کنم!!
پایان
۱۶ اسفند ۱۳۹۷

۲۰:۳۰


دلنوشته می‌نویسم | سامیار زاهد کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، فاطمه نوری، * رهــــــا * و 2 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا