مشاعره با اشعار حافظ

paeez81 · 21/6/21

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود

moh@mad · 21/6/21

paeez81 گفت:
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود

درآ که در دل خسته توان درآید باز
بیا که در تن مرده روان درآید باز
بیا که فرقت تو چشم من چنان در بست
که فتح باب وصالت مگر گشاید باز

paeez81 · 21/6/21

زلف او دام است و خالش دانه ان دام و من

بر امید دانه‌اي افتاده‌ام در دام دوست

moh@mad · 21/6/21

paeez81 گفت:
زلف او دام است و خالش دانه ان دام و من

بر امید دانه‌اي افتاده‌ام در دام دوست

تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همی‌سپرم
چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست
بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم

paeez81 · 21/6/21

میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق

ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست

Mans · 21/6/21

paeez81 گفت:
میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق

ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست

تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست

دل سودازده از غصه دو نیم افتادست

paeez81 · 21/6/21

تا کی می صبوح و شکر خواب بامداد

هشیار گرد که گذشت اختیار عمر

Mans · 21/6/21

روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر

پیش شمع آتش پروانه به جان گو درگیر

paeez81 · 21/6/21

راه پنهانی میخانه نداند همه کس / جز من و زاهد و شیخ و دوسه رسوای دگر

Mans · 21/6/21

روزگاریست که ما را نگران می‌داری

مخلصان را نه به وضع دگران می‌داری

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی