- عضویت
- 28/9/19
- ارسال ها
- 30
- امتیاز واکنش
- 618
- امتیاز
- 153
- محل سکونت
- جزیره متروکه قلبم...
- زمان حضور
- 1 روز 20 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت نوزدهم
(از زبان آرش)
وارد خونه شدم جنسون کتم و گرفت و مادر با دیدنم لبخندی زد و به سمتم اومد
-سلام پسرم خوبی؟
سمت مادرم رفتم و با لبخند گفتم
-سلام اره خوبم تو چطوری خوبی؟
-آره اگه این قلب درمونده بزاره
روی مبل نسشتم که مادرم هم روبهرو ام نشست
با اخم گفتم
-مگه حواس رابرت بهت نیست؟
با لبخند دلگرم کننده ای گفت
-چرا اون بنده خدا...
(از زبان آرش)
وارد خونه شدم جنسون کتم و گرفت و مادر با دیدنم لبخندی زد و به سمتم اومد
-سلام پسرم خوبی؟
سمت مادرم رفتم و با لبخند گفتم
-سلام اره خوبم تو چطوری خوبی؟
-آره اگه این قلب درمونده بزاره
روی مبل نسشتم که مادرم هم روبهرو ام نشست
با اخم گفتم
-مگه حواس رابرت بهت نیست؟
با لبخند دلگرم کننده ای گفت
-چرا اون بنده خدا...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان زخمهای سرنوشت | پریا خبازی کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: