خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

pariyam

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/9/19
ارسال ها
30
امتیاز واکنش
618
امتیاز
153
محل سکونت
جزیره متروکه قلبم...
زمان حضور
1 روز 20 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت نهم
همین طوری کلافه دور خودم میچرخیدم نگاهی به ساعت کردم 7:30 وای خدا دیرم داره میشه دور و برم و نگاه کردم که نگاهم رو یک پسری ثابت موند که لباس مشکی تنش بود
نمیدونم چرا یهو حس کردم ایرانیه سمتش قدم برداشتم مشغول صحبت با موبایلش بود که گفتم
_ببخشید آقا
برگشت طرفم و نگاهی بهم کرد تو چشمای نافذ مشکیش خیره شدم قیافش به ایرانیا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان زخم‌های سرنوشت | پریا خبازی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Meysa، *ELNAZ* و 19 نفر دیگر

pariyam

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/9/19
ارسال ها
30
امتیاز واکنش
618
امتیاز
153
محل سکونت
جزیره متروکه قلبم...
زمان حضور
1 روز 20 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت دهم
سوار آسانسور شدم چه آسانسوری داخلش طلایی بود با یک آینه بزرگ و تمیز آدم کیف میکرد به خدا.
1...2....3....4 آسانسور با صدای زنگی باز شد از آسانسور بیرون اومدم و به بیرون چشم دوختم یه جای بزرگی بود که یک میز بزرگ قهوه ای بین دو تا در قرار داشت رو دیوار ها هم عکس از مدل و طرح های لباس بود به طرف میز رفتم و به آقای جا افتاده ای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان زخم‌های سرنوشت | پریا خبازی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Meysa، *ELNAZ* و 19 نفر دیگر

pariyam

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/9/19
ارسال ها
30
امتیاز واکنش
618
امتیاز
153
محل سکونت
جزیره متروکه قلبم...
زمان حضور
1 روز 20 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت یازدهم
پوزخندی گوشه صورتش بود همین طور که پشت میزش می نشست گفت
_چه خوب بالاخره شرکت و پیدا کردی نه؟
این....این مرد...
_به جای اینکه ماتت ببره بشین
روی مبل نشستم وای تینا بدبخت شدی چقدر لیچار بار این کردم من خدا کنه از این عقده ای ها نباشه که قبولم نکنه اصلا چرا سوال میکردم فقظ نگام میکرد و جواب نمی داد
_خب خانوم سماوات مدرک...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان زخم‌های سرنوشت | پریا خبازی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Meysa، *ELNAZ* و 19 نفر دیگر

pariyam

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/9/19
ارسال ها
30
امتیاز واکنش
618
امتیاز
153
محل سکونت
جزیره متروکه قلبم...
زمان حضور
1 روز 20 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت دوازدهم
_خیلی ممنون آقای بزرگمهر
روبه روم وایستاد یه سر و گردن از من بالاتر بود
_فردا ساعت 6 اینجا باش تا کارتو منشیم که بیرونه بهت توضیح بده
خداحافظی کردم و خواستم برم که گفت
_شما چه نسبتی با آقای میلاد سماوات دارید؟
تو روحت میلاد
_برگشتم سمتش و گفتم
_پسر عمومه
نشست رو صندلیش و همون طور که صندلیشو آروم میچرخوند گفت
_بله خیلی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان زخم‌های سرنوشت | پریا خبازی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Meysa، *ELNAZ* و 19 نفر دیگر

pariyam

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/9/19
ارسال ها
30
امتیاز واکنش
618
امتیاز
153
محل سکونت
جزیره متروکه قلبم...
زمان حضور
1 روز 20 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سیزدهم
بعد از اینکه مدرک تحصیلیشو بررسی کردم فهمیدم که تو زبان مشکل داره البته با اتفاقی که صبح افتاده بود معلوم بود که تو زبان مشکل داره بعد از دادن توضیحات شرکت و تعیین حقوقش وقتی داشت میرفت ازش در مورد فامیلی مشابه اون با میلاد پرسیدم اگرچه که میدونستم پسرعموشه...
وقتی رفت رفتم تو فکر میلاد که مدیرعامل شرکتم بود وقتی یاد حرفای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان زخم‌های سرنوشت | پریا خبازی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Meysa، *ELNAZ* و 18 نفر دیگر

pariyam

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/9/19
ارسال ها
30
امتیاز واکنش
618
امتیاز
153
محل سکونت
جزیره متروکه قلبم...
زمان حضور
1 روز 20 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهاردهم
همون طور که آسانسور بالا میرفت گفت
_اقای فتحی کارتو توضیح میده همه رو مو به مو انجام میدی چون اگه به حساب کم و زیاد بشه برات دردسر درست میشه
سرمو تکون دادم و گفتم
_بله حتما ولی اقای فتحی کیه؟
نگاهی بهم کرد و گفت
_همون منشی که کنار اتاقمه
_آها بله فهمیدم
بالاخره رسیدیم که همون مرده که اسمش فتحی بود از صندلی اش بلند شد و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان زخم‌های سرنوشت | پریا خبازی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Meysa، *ELNAZ* و 16 نفر دیگر

pariyam

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/9/19
ارسال ها
30
امتیاز واکنش
618
امتیاز
153
محل سکونت
جزیره متروکه قلبم...
زمان حضور
1 روز 20 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت پانزدهم
موبایلم را قطع کردم خدا میدانست که چقدر دلم براشون تنگ شده بود
خودمو با کارهایم مشغول کردم حساب و کتاب واردات لباس به کشور ایران.
حدود بیست هزار لباس به ایران طی سه ماه وارد شده که توسط پنج تا شرکت ایران در تهران خریداری شده یعنی چهار هزار لباس به هر شرکت جالبه
بعد از حساب کردن کارهایم یه پرینت ازش گرفتم و از اتاق بیرون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان زخم‌های سرنوشت | پریا خبازی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Meysa، *ELNAZ* و 15 نفر دیگر

pariyam

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/9/19
ارسال ها
30
امتیاز واکنش
618
امتیاز
153
محل سکونت
جزیره متروکه قلبم...
زمان حضور
1 روز 20 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت شانزدهم

نگاه دقیقی به اتاقم کردم میز قهوه ای و که روی اون کامپیوتر مشکی بود روبه روی پنجره ی بزرگ اتاق قرار گرفته بود سمت چپ میز قفسه بزرگی بود که تک توک توی اون پرونده های قطوری دیده میشد و سمت راست یک کاناپه جمع و جور سمت پنجره رفتم همه جای این شهر از اینجا معلوم بود،کی فکرشو میکرد من به اینجا برسم، من تینا سماوات بیاد کانادا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان زخم‌های سرنوشت | پریا خبازی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Meysa، *ELNAZ* و 8 نفر دیگر

pariyam

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/9/19
ارسال ها
30
امتیاز واکنش
618
امتیاز
153
محل سکونت
جزیره متروکه قلبم...
زمان حضور
1 روز 20 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت هفتدهم

(از زبان آرش)

-الو کجایی؟
-چطور؟
-امروز قرار بود بریم کارگاه
-داداش نمیتونم بیام دارم جنس ها رو تحویل میدم
-نخ های ابریشمی رو؟
-اره دیگه
-مگه بارش اومده بود؟
-اره اومده
-پس چرا بهم خبر ندادی؟
-وای شرمنده اصلا حواسم نبود
-معلومه حواست نیست قرارت و یادت رفته میلاد؟
-حالا وقت هست
پوفی کشیدم و گفتم
-من نمیدونم تو چه گیری...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان زخم‌های سرنوشت | پریا خبازی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Meysa، *ELNAZ* و 8 نفر دیگر

pariyam

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/9/19
ارسال ها
30
امتیاز واکنش
618
امتیاز
153
محل سکونت
جزیره متروکه قلبم...
زمان حضور
1 روز 20 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت هجدهم
رو بهش گفتم
-ماشین داری؟
-نه
از ساختمون بیرون اومدیم و سمت ماشینم رفتیم
-سوارشو
(از زبان تینا)

مردد سوار ماشین شدم و جلو نشستم برعکش عطر تند میلاد عطر پخش شده تو ماشین تلخ بود مثل خودش!!!
ماشین خیلی شیکی بود اما زیباییش به چشمم نمیومد استرس داشتم و صد البته معذب بودم
یواش نگاهی بهش کردم کتش و درآورد و سوار ماشین شد و کت و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان زخم‌های سرنوشت | پریا خبازی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Meysa، *ELNAZ* و 8 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا