- عضویت
- 28/9/19
- ارسال ها
- 30
- امتیاز واکنش
- 618
- امتیاز
- 153
- محل سکونت
- جزیره متروکه قلبم...
- زمان حضور
- 1 روز 20 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت نهم
همین طوری کلافه دور خودم میچرخیدم نگاهی به ساعت کردم 7:30 وای خدا دیرم داره میشه دور و برم و نگاه کردم که نگاهم رو یک پسری ثابت موند که لباس مشکی تنش بود
نمیدونم چرا یهو حس کردم ایرانیه سمتش قدم برداشتم مشغول صحبت با موبایلش بود که گفتم
_ببخشید آقا
برگشت طرفم و نگاهی بهم کرد تو چشمای نافذ مشکیش خیره شدم قیافش به ایرانیا...
همین طوری کلافه دور خودم میچرخیدم نگاهی به ساعت کردم 7:30 وای خدا دیرم داره میشه دور و برم و نگاه کردم که نگاهم رو یک پسری ثابت موند که لباس مشکی تنش بود
نمیدونم چرا یهو حس کردم ایرانیه سمتش قدم برداشتم مشغول صحبت با موبایلش بود که گفتم
_ببخشید آقا
برگشت طرفم و نگاهی بهم کرد تو چشمای نافذ مشکیش خیره شدم قیافش به ایرانیا...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان زخمهای سرنوشت | پریا خبازی کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: