عاشقانه‌های احمد شاملو

SAEEDEH.T · 2/10/19

" به نام ایزو منان "

*عاشقانه‌های احمد شاملو*
پست تکراری و بیهوده ندید :)

SAEEDEH.T · 2/10/19

در مردگانِ خویش
نظر می‌بندیم
با طرحِ خنده‌یی،
و نوبتِ خود را انتظار می‌کشیم
بی‌هیچ خنده‌یی...

#احمد_شاملو

✦✦

هرچند من ندیده‌ام این کورِ بی‌خیال
این گنگِ شب که گیج و عبوس است
خود را به روشنِ سحر
نزدیک‌تر کند،

لیکن شنیده‌ام که شبِ تیره هرچه هست
آخر زتنگه‌هایِ سحرگه گذر کند…

#شاملو

✦ ✦

کوه ها
با هم‌اند و تنهایند
هم چو ما
با همان تنهايان.

#احمد_شاملو

✦✦

پنجره اما هم ازآنگونه
سر در کارِ خود
بربسته دارد زبانم،
چون گُلِ نشکفته‌ی لبخند...
لیک امیدِ من
از هزاران روزنِ او
صبحِ پاکِ تازه‌رو را می‌دهد پیغام.

#احمد_شاملو

SAEEDEH.T · 2/10/19

به پرواز
شک کرده بودم
به هنگامی که شانه هایم
از توان سنگین بال
خمیده بود...

#احمد_شاملو

✦✦

اين است
عطر خاکستری هوایی
که از نزدیکی صبح سخن می گويد
زمين آبستن روزی ديگر است...

#احمد_شاملو

SAEEDEH.T · 2/10/19

نخست دیر زمانی در او نگریستم
چندان که چون نظر از وی باز گرفتم
در پیرامون من
همه چیزی
به هیات او در آمده بود
آن گاه دانستم
که مرا دیگر از او گزیر نیست.

#احمد_شاملو

SAEEDEH.T · 2/10/19

او شعر می‌نویسد،
یعنی او دست می‌نهد
به جراحاتِ شهرِ پیر
یعنی او قصه می‌کند
به شب از صبحِ دلپذیر....

#احمد_شاملو

‌ ✦✦

مسافرِ چشم‌به‌راهی‌های من
بی‌گاهان از راه بخواهد رسید...
ای همه‌ی امیدها
مرا به برآوردنِ این بام
نیرویی دهید!

#احمد_شاملو

SAEEDEH.T · 2/10/19

اين است عطر خاکستری هوایی
که از نزدیکی صبح سخن می گويد
زمين آبستن روزی ديگر است

اين است زمزمه سپيده
اين است آفتاب که بر می آيد
تک تک ، ستاره ها آب می شوند
و شب
بريده بريده
به سايه های خرد تجزيه می شود
و در پس هر چيز
پناهی می جويد
و نسيم خنک بامدادی
چونان نوازشی ست

#احمد_شاملو

SAEEDEH.T · 2/10/19

ای‌ كاش آب بودم
گر می‌شد آن باشی‌ كه خود می‌خواهی‌...

آدمی‌ بودن
حسرتا
مشكلی‌ست در مرز ناممكن،
نمی‌بينی‌؟

#احمد_شاملو

SAEEDEH.T · 2/10/19

بر شانه‌ي ِمن
کبوتري‌ست که از دهان ِ تو آب ميخورد،
بر شانه‌ي ِ من کبوتري‌ست که گلوي ِ مرا تازه ميکند.
بر شانه‌ي ِ من کبوتري‌ست باوقار و خوب
که با من از روشني سخن ميگويد.

#شاملو

SAEEDEH.T · 2/10/19

هیچ چیز در کنار من
از تو عظیم‌تر نبوده است
که قلب‌ات
چون پروانه‌ای
ظریف و کوچک و عاشق است...

#احمدشاملو

SAEEDEH.T · 2/10/19

خانه را بدون تو نمی‌توانم تحمل کنم
می‌روم بیرون گشتی می‌زنم برمی‌گردم.
امیدوارم تو در را به رویم واکنی.خانه‌بی‌تو جهنم است
هر لحظه‌ئی که بی‌تو می‌گذرد جهنم است

#نامه_شاملو_به_آیدا

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر بازنشسته رمان۹۸

مدیر بازنشسته رمان۹۸

مدیر بازنشسته رمان۹۸

مدیر بازنشسته رمان۹۸

مدیر بازنشسته رمان۹۸

مدیر بازنشسته رمان۹۸

مدیر بازنشسته رمان۹۸

مدیر بازنشسته رمان۹۸

مدیر بازنشسته رمان۹۸

مدیر بازنشسته رمان۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین