خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
  • شروع کننده موضوع Hiury
  • تاریخ شروع
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Hiury

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/9/19
ارسال ها
89
امتیاز واکنش
794
امتیاز
163
سن
21
محل سکونت
România*Rosenau
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
بايد جشن بگيرم

اشکهايم دوباره با من آشتي کرده اند


مرده دل

 
  • تشکر
Reactions: حبیب.آ و ayda2283

Hiury

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/9/19
ارسال ها
89
امتیاز واکنش
794
امتیاز
163
سن
21
محل سکونت
România*Rosenau
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
خیلی درد داره وفادار دستایی باشی که

حتی یه بار هم لمسشون نکردی....

یادته...من هیچوقت دستاتو لمس نکردم........یادته؟؟؟؟؟؟؟


مرده دل

 
  • تشکر
Reactions: حبیب.آ و ayda2283

Hiury

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/9/19
ارسال ها
89
امتیاز واکنش
794
امتیاز
163
سن
21
محل سکونت
România*Rosenau
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
در آینه مردی دارد بغض می کند

بیایید بـ*ـغلش کنید

پشتش را بمالید

به او بگویید همه چیز درست می شود

دلش می خواهد کمی دروغ بشنود

آینه را پایین تر نصب کنید

گمانم دیگر به زانو در آمده


مرده دل

 
  • تشکر
Reactions: حبیب.آ، ayda2283 و moh@mad

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
5,690
امتیاز واکنش
21,232
امتیاز
423
زمان حضور
44 روز 20 ساعت 35 دقیقه
قلبی خاکی داشتم ، آدما خیسش کردند
گِل شد ، بازی کردند ، خشک شد ، خسته شدند
زدند شکستند ، خاک شد ، پا رویش گذاشتند ، رد شدند…


مرده دل

 
  • تشکر
Reactions: حبیب.آ، ayda2283 و Hiury

Hiury

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/9/19
ارسال ها
89
امتیاز واکنش
794
امتیاز
163
سن
21
محل سکونت
România*Rosenau
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
گاهی که خیلی غمگین میشوم گریه نمیکنم


فقط لبخندی کش دار و تلخ به گذر زمان

و مختصات مکان حواله میدهم


و بی مهابا پاهایم را تکان میدهم


و خیره به دیوار سفید همیشگیِ روبه رویم میشوم


و پوست لـ*ـبم را می کنم تا خون بیاید


و موهایم را دور انگشتانم حلقه میکنم


و کنج اتاق می شود خلوتگاهم !

گاهی که خیلی غمگین میشوم خودم را نوازش می کنم


در اوج تنهایی و خود را در آ*غو*شِ خود رها میکنم ،


دستانم را لمس میکنم تا بدانم که هستم


و فراموش نشده ام ، نمرده ام !

گاهی که خیلی غمگین میشوم


مدتها خود را در آینه مینگرم !

امروز از آن گاهی هاست...


مرده دل

 
  • تشکر
Reactions: حبیب.آ، ayda2283 و moh@mad

Hiury

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/9/19
ارسال ها
89
امتیاز واکنش
794
امتیاز
163
سن
21
محل سکونت
România*Rosenau
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
تو چشمای پر از اشکم به دنبال چی میگردی؟

منو بازیچه دست هـ*ـوس های خودت کردی

میگفتی مال هم میشیم یه روزی تا ابد اما

تو از اینجا داری میری بدون من خودت تنها......

همش تقصیر قلبم بود که از دنیا تو رو میخواست

داری میری برای من همینجا اخر دنیاست


مرده دل

 
  • تشکر
Reactions: حبیب.آ، ayda2283 و moh@mad

Hiury

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/9/19
ارسال ها
89
امتیاز واکنش
794
امتیاز
163
سن
21
محل سکونت
România*Rosenau
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﮯ ﭘﺴﺮﮮ ﮐﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﺪﺍﻓﻈﮯ ﺑﻪﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﮔﻔﺖ :

ﺍﮔﻪ ﺑﺮﮮ ﻣﯿﺸﮯﺍﺳﻢ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺍﮔﻪ ﺑﻤﻮﻧﮯ ﻣﯿﺸﮯ ﻣﺎﺩﺭﺩﺧﺘﺮﻡ ...

ﺳﻼﻣﺘﮯ ﻋﺸﻖ ﺍﻭﻝ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖﮐﻪ ﻧﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﮯ ﺑﮭﺶ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧﮯ ﻧﻪﻣﯿﺘﻮﻧﮯﺑﮭﺶ ﻓﮏ ...ﻧﮑﻨﮯ...

ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﮯ ﻟﺒﺨﻨﺪﮮﮐﻪ ﮐﻤﮑﺖ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺗﺎ ﺑﺮﺍ ﻫﻤﻪ ﺗﻮﺿﯿﺢﻧﺪﯼ ﺣﺎﻟﺖ ﺩﺍﻏﻮﻧﻪ ...

ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﮯ ﺍﻭﻧﺎﯾﮯﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﺮ ﭼﮯ ﺑﺮ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺱ ﻣﻮﻧﺪﻥ ...

ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﮯ ﺯﻣﺎﻧﮯ ﮐﻪ ﺗﻮﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺎﻩ ﻣﺮﺩﻭﻧﻪ ﻓﻘﻂ ﻣﻮ ﮐﻮﺗﺎ...ﻩﻣﯿﮑﺮﺩﻥ ...

ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﮯ ﭘﺴﺮﮮ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﯾﻪﺑﺎﺭﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﺪﺍﺩ ﺩﺳﺘﺶ ﺑﻪﻋﺸﻘﺶ ﺑﺨﻮﺭﻩ ﻭﻟﮯ ﭘﺎﺵ ﺑﯿﻔﺘﻪﺩﺳﺘﺎﺷﻮﻭﺍﺳﻪ ﻋﺸﻘﺶ

ﻣﯿﺪﻩ ...

ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﮯ ﻋﺸﻘﮯﮐﻪ ﻃﺎﻟﻌﺶ ﺑﻪ ﺍﺳﻤﺖ ﻧﺒﻮﺩ ﻭﻟﮯ ﮬﻨﻮﺯﻡﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﮮ ...

ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﮯ ﮐﺴﺎﯾﮯ ﮐﻪﭘﺎﮮ ﮬﻢ ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻥ ﻭﻟﮯ ﺍﺯ ﮬﻢ ﺳﯿﺮﻧﺸﺪﻥ ...

ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﮯ ﺍﻭﻧﺎﯾﮯ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﻟﯿﺎﻗﺖ ﻣﺎ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﻥ ..

ﺑﻪﺳﻼﻣﺘﮯ ﺭﻓﯿﻘﮯ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﯿﺎﺩ ﺳﺮﺧﺎﮐﻢ,ﻭﻟﯽ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﺟﻠﻮﺵ ﭘﺎﺷﻢ,ﺍﻣﺎﺧﯿﺎﻟﻢﺭﺍﺣﺘﻪ ﺧﺎﮎ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﺷﻢ ...

ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﮯﭘﺴﺮﮮ ﮐﻪ ﺗﯿﭗ ﻭﻗﯿﺎﻓﺶ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﻭﻟﯽﻏﯿﺮﺗﺶ ﻣﺎﻝ ﺯﻣﺎﻥ ﭘﺪﺭﺷﻪ ...

ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﮯﺍﻭﻧﮯ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻫﺮ ﭘﯿﮑﺶ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻋﺸﻘﺶﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ﻭﻟﮯ ﻋﺸﻘﺶ ﻣﺰﻩ ﺷﺮﺍﺏ ﯾﮑﯽﺩﯾﮕﺴﺖ ...


مرده دل

 
  • تشکر
Reactions: حبیب.آ و ayda2283

Hiury

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/9/19
ارسال ها
89
امتیاز واکنش
794
امتیاز
163
سن
21
محل سکونت
România*Rosenau
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
نوشیدنی خواستم... گفت : " ممنوع است "

آ*غو*ش خواستم... گفت : " ممنوع است"

بـ*ـو*سه خواستم... گفت : " ممنوع است "

نگاه خواستم... گفت: " ممنوع است "

نفس خواستم... گفت : "ممنوع است "

هه

حـــــــــــــــــــــــالا از پس آن همه سال دیکتاتوری عاشقانه

با یک بطری پر از گلاب ، آمده بر سر خاکم و به آ*غو*ش می کشد

و با هر چـــه بـ*ـو*ســـــــه ، سنــــــــگ ســــــــرد مـــــــــــزارم را

و چه ناسزاوارعکسی را که بر مزارم به یادگار مانده ، نگاه می کند



و در حسرت نفس های از دست رفته ، به آرامی اشک می ریزد


مرده دل

 
  • تشکر
Reactions: حبیب.آ، ayda2283 و moh@mad

Hiury

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/9/19
ارسال ها
89
امتیاز واکنش
794
امتیاز
163
سن
21
محل سکونت
România*Rosenau
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
میخوام چند تا سلامتی بگم ...



خیلی غمگینه ...

سلامتی پسری که یه روز عاشق شد ...

سلامتی دختری که یه روز عاشق شد ...

سلامتی پسری که اندازه یه نگاهم به عشقش خیـ*ـانت نکرد ...

سلامتی دختری که هیچی کم نذاشت ...

سلامتی عشق پاکشون ...

سلامتی اون همه خاطره ها شیطنت ها دیوونه بازی ها زیر بارون قرار گذاشت ها خیس

شدن ها از سرما به خود لرزیدن ها ...

سلامتی دوستی که زیر اب پسرو به دروغ زد ...

سلامتی دختری که حرف مثل خواهرشو باور کرد ...

سلامتی دختری که بی خبر خطش خاموش شد ...

سلامتی اون قسم ها اون دوست دارم هایی که هیچ وقت داده نشد ...

سلامتی پسری که هر چی قسم خورد و التماس کرد فایده نداشت ...

سلامتی دختری که با چشم خیس به پسر گفت ازت بدم میاد ...

سلامتی پسری که رفت خدمت تا زود برگرده و دلشو به دست بیاره و بره خواستگاری ...

سلامتی ۲۱ ماه پست دادنا و لحظه شماری ها و دور بودنا ...

سلامتی روزی که پسر دعوت شد به جشن عقد عشقش ...

سلامتی او شب ...

سلامتی اون دوستایی که به خاطر حال پسر بغض داشتن اما پسر خندید تا جشن خراب نشه ...

سلامتی اون خنده ی زوری ...

سلامتی عروسی که ماه شده یود ...

سلامتی عاقدی که اومد ...

سلامتی اون شناسنامه ها ...

سلامتی بغض پسر ...

سلامتی بار اول ...

سلامتی بغض پسر ...

سلامتی بار دوم ...

سلامتی بغض پسر ...

سلامتی بار اخر ...

سلامتی بغض پسر ...

سلامتی پلاک زنجیری که پسر واسه زیر لفظی روزعقدش گرفت و تو جیبش موند ...

سلامتی زیر لفظی که یکی دیگه داد ...

سلامتی پسری که هنوز امید داشت که به عشقش میرسه ...

سلامتی اجازه بزرگ ترا ...

سلامتی """"" بله """"" ....

سلامتی بغض پسر ...

سلامتی چشم خیس دوستا ...

سلامتی بغض پسر ...

سلامتی اون حلقه ای که جایگزین حلقه پسر شد ...

سلامتی ماشین عروس ...

سلامتی سستی زانو ...

سلامتی سیاهی چشم ...

سلامتی اون شب ...

سلامتی پاکت سیگار و نخ هایی که با نخ قبلی روشن شد ...

سلامتی بغض پسر که توی ایینه شکست ...

سلامتی فرداش ...

سلامتی مهمونی که دختر گرفت ...

سلامتی دوستایی که جمع شدن ...

سلامتی اون پسر تو مهمونی ...

سلامتی شب و روزایی که سخت گذشت ...

سلامتی دوستی که به دختر گفت اون حرفو به دروغ گفت از رو حسادت ...

سلامتی دختری که با تمام وجود گریه کرد ...

سلامتی تیغی که تیز بود ...

سلامتی رگ دست ...

سلامتی دختری که خود کشی کرد ...

سلامتی لحظه ای که به پسر خبر دادن ...

سلامتی ملاقات تو بیمارستان ...

سلامتی اون ۶.۵ دقیقه ی تنها با دختر ...

سلامتی اون چشمای نیم بازخیس ...

سلامتی شرم دختر ...

سلامتی صبر پسر ...

سلامتی قسم ها یی که پسر به دختر داد تا فراموش کنه تا زندگیش خراب نشه ...

سلامتی قسم جون پسر ...

سلامتی قبول کردن دختر ...

سلامتی لحظه ی خدافظی ...

سلامتی چشمای خیس ...

سلامتی یه عمر تنهایی ...

سلامتی حرفایی که نمیشد گفت اما یه متن شد ...

سلامتی خنده های کودکی توی راه بود ...

سلامتی دختری که مادر شد ...

سلامتی پسری که حسرت پدر بودن تا اخر عمر به دلش موند ...

سلامتی امشب ...

سلامتی عاشق هایی که هرگزبه عشقشون نرسیدن و از دور نگران یکی یدونشون بودن و با

بغض با سکتشون گفتن اهای غریبه این که دستش تو دستای تو همه دنیای منه مراقبش

باش .................................


مرده دل

 
  • تشکر
Reactions: حبیب.آ و ayda2283

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
5,690
امتیاز واکنش
21,232
امتیاز
423
زمان حضور
44 روز 20 ساعت 35 دقیقه
.
ﮐﺎﺵ ﻣﯽﺷﺪ ﺁﺩﻡ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻤﯿﺮﺩ
و ﺑﻌﺪ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮﺩ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺧﺎﮐﻬﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺘﮑﺎﻧﺪ
ﮔﺮﺩﻫﺎﯾﺶ ﺑﻤﺎﻧﺪ
ﺍﮔﺮ ﺩﻟﺶ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﺮﮔﺮﺩﺩ ﺑﻪ زندگی
ﺩﻟﺶ ﻧﺨﻮﺍﺳﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ …


مرده دل

 
  • تشکر
Reactions: حبیب.آ و ayda2283
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا