خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

mk7697

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/9/19
ارسال ها
18
امتیاز واکنش
119
امتیاز
98
سن
27
زمان حضور
39 دقیقه
نویسنده این موضوع
آریک بعد از بازی وسطی و افتادن در قیر حالش گرفته شده بود. به زور خود را تمیز کرد همین‌طور که گشتی در راهرو می‌زد با خود می‌غرید:
"هنوز بوی قیر می‌دم، اه چقدر هم چسبناکِ… این چه کاری بود که کردم!؟"
همین‌طور که با خودش حرف می‌زد حواسش نبود و وارد سالن ورزشی بزرگی شد. چشمش که به وسایل آنجا افتاد زبانش بند آمد. با خودش فکر کرد که چرا تا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه قبلا پرنده بودم | mk7697 کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: haniye anoosha، Fatemeh14، romina81 و 2 نفر دیگر

mk7697

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/9/19
ارسال ها
18
امتیاز واکنش
119
امتیاز
98
سن
27
زمان حضور
39 دقیقه
نویسنده این موضوع
فصل دوم
سه سال از آمدن آریک به آنجا می‌گذشت. دیگر به تمام اتفاق‌های آنجا عادت کرده بود. گه‌گاهی هم احساس بی‌حوصلگی می‌کرد. برایش همه چیز یک نواخت شده بود.
آن روز هم طبق عادت جدیدش در حیاط جلویی آنجا ایستاده بود و سرش را بالا گرفته بود. به آسمان خیره شده بود. این کار به او انرژی و خوشحالی مضاعفی می‌داد و حال گرفته‌اش را بهتر می کرد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه قبلا پرنده بودم | mk7697 کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Fatemeh14، romina81، MacTavish و یک کاربر دیگر

mk7697

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/9/19
ارسال ها
18
امتیاز واکنش
119
امتیاز
98
سن
27
زمان حضور
39 دقیقه
نویسنده این موضوع
آریک بالهایش را باز کرد. در آسمان زیبا به پرواز در آمد. نسیمی دل انگیز به صورتش خورد و او را شاداب کرد. نگاهی به پایین انداخت، از آن بالا همه چی کوچک به نظر می رسید. آریک چرخید و چرخید و چرخید، احساس شعف و خوشحالی می‌کرد. احساس سر زندگی ، سبکی، حاضر بود ساعت ها همان بالا بماند و در آسمان غوطه ور باشد. نفس عمیقی کشید و هوا را با تمام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه قبلا پرنده بودم | mk7697 کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Fatemeh14، romina81، * رهــــــا * و یک کاربر دیگر

mk7697

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/9/19
ارسال ها
18
امتیاز واکنش
119
امتیاز
98
سن
27
زمان حضور
39 دقیقه
نویسنده این موضوع
در سالن همهمه‌ی زیادی بود. طبق معمول جو آن روز مثل همیشه نبود. روز بعد از بردن هر فلامینگو همه تقریبا کل آن روز را درباره او حرف می‌زدند. به طبع خیلی‌ها هم که با او صمیمی بودند حال خوشی نداشتند.
آریک
- هرچی می‌گردم کارلن رو نمی‌بینم.
جکسون گاریک را که در حال عبور از کنارشان بود متوقف کرد
-گاریک ... کی رو بردن؟
گاریک
-پسر! امیدوارم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه قبلا پرنده بودم | mk7697 کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Fatemeh14، romina81، * رهــــــا * و یک کاربر دیگر

mk7697

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/9/19
ارسال ها
18
امتیاز واکنش
119
امتیاز
98
سن
27
زمان حضور
39 دقیقه
نویسنده این موضوع
آریک عرض اتاق را طی می‌کرد. مضطرب بود. آن شب یکی از مهمونی‌های بزرگ آنجا داشت برگزار می‌شد و کس دیگری در اتاق نبود. آریک منتظر جکسون و کارلن و آلن بود که به اتاق بیایند. همان لحظه در باز شد و جکسون و کارلن وارد شدند.
جکسون
- اینو باش توروخدا، نه به چندین روز قبل که ناز می‌کردی با ما حرف بزنی، نه به الان که وسط جشن ما رو صدا کردی
آریک...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه قبلا پرنده بودم | mk7697 کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Fatemeh14، romina81 و * رهــــــا *

mk7697

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/9/19
ارسال ها
18
امتیاز واکنش
119
امتیاز
98
سن
27
زمان حضور
39 دقیقه
نویسنده این موضوع
آریک در اثر برخورد آب به صورتش به هوش آمد. تمام بدنش درد می‌کرد و کوفته شده بود. بلتون و افرادش تا می‌توانستند او را زده بودند. نای بلند شدن نداشت. به زور چشمانش را باز کرد. بلتون و افرادش را مقابلش دید. به سختی سعی کرد بنشیند.
آریک نگاهی به بلتون انداخت که با آن چشمان سرد و بی رحم و پوزخندی بر لـ*ـب داشت تماشایش می‌کرد، انگار که از دیدن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه قبلا پرنده بودم | mk7697 کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: romina81 و * رهــــــا *

mk7697

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/9/19
ارسال ها
18
امتیاز واکنش
119
امتیاز
98
سن
27
زمان حضور
39 دقیقه
نویسنده این موضوع
بلتون
- از همون اول باید دمتو می‌چیدم. حس کردم ممکنه دردسر ساز بشی ولی نه تا این حد
آریک پوزخندی زد
- تو فکر می‌کنی فقط من از این جریان خبر دارم، بعد من هستند کسانی که حقیقت رو به بقیه برسونن.
بلتون عصبی چاقو را که کنارش بود برداشت و گفت:
- دم همشون رو می‌چینم
ناگهان صدایی او را از ادامه حرفش متوقف کرد
- شاید هم ما دم تو رو بچینیم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه قبلا پرنده بودم | mk7697 کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Fatemeh14، romina81 و * رهــــــا *

The unborn

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
8,710
امتیاز واکنش
29,620
امتیاز
473
سن
23
محل سکونت
کویِ دوست
زمان حضور
207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده‌ی عزیز،
رمان شما بازبینی شد
و ویرایش‌های لازم بر روی آن اعمال گشت.
به امید موفقیت شما و کارهای بهتر و بیشتر!
قلمتان مانا و پر فروغ!
▪تیم ویرایش انجمن رمان ۹۸▪


داستان کوتاه قبلا پرنده بودم | mk7697 کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: ^moon shadow^

!Shîma!

معاونت بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/8/18
ارسال ها
549
امتیاز واکنش
32,217
امتیاز
398
زمان حضور
70 روز 21 ساعت 45 دقیقه

[URL...​

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه قبلا پرنده بودم | mk7697 کاربر انجمن رمان ٩٨

 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا