خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

عاشقانه نوشت

  1. حبیب.آ

    دلنوشته‌های مریم حیدرزاده

    مگه ازت چی کم دارم که روز و شب ناز می کنی فکر می کنی ازم سری ، بال داری ، پرواز می کنی ؟ ما رو بگو سپردیمش دل و چشامونو به کی اون که به زندگی می گه ، نمایش عروسکی دارم از تو می نویسم تو یه روز سرد برفی قلمم نمی نویسه ، می گه تو نداری حرفی برو دیگه نبینمت ، خاطر خواهیت دروغ بوده تو خلوتم با گریه...
  2. SAEEDEH.T

    عاشقانه‌های هوشنگ ابتهاج

    گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید همه جا زمزمه عشق نهان من و توست گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست این همه قصه فردوس و تمنای بهشت گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل هرکجا نامه عشق است نشان من و توست
  3. SAEEDEH.T

    دلنوشته‌های دنیا غلامی

    وقتی سکوت چکه می کند ازسقف تاریک شب های بیداری از دورها به تو فکرمی کنم به تو که با سپیده ی صبح نسبتی نزدیک داری و حتّی وقتی نیستی با یادت بر دشت خشک دلتنگی ام پنجره پنجره نور می باری ومهربانی ترجمه ی چشمان مهربان توست ... *** برای روزهای سیاهی که نبودی پا به پای موهایم شعرهای سپید سرودم چه...
  4. SAEEDEH.T

    دلنوشته‌های مریم قهرمانلو

    دلنوشته‌های مریم قهرمانلو دلبستگی طعمِ گَسی دارد با بغض های قصه درگیری دستت که از دستش جـدا باشد دستِ خودت را هم نمیگیری... ما را به جرمِ عاشقی کُشتند با چوبه ای از جنسِ ویرانی حتما تصور میکنی خوبم ! افسوس اصلش را نمیدانی .. *** کاش یکی باشد مسلط به دوست داشتن با پیش فرضِ ماندن آنقدر که اضافه...
  5. SAEEDEH.T

    دلنوشته‌ های نرگس صرافیان طوفان

    می‌دانم رفیق جان، مسیرها هموار نیستند، هوای خیابان سنگین است و رودخانه ها یخ بسته اند، خورشیدها پشت کوه‌ها جامانده و جوانه‌ها، رویش را به تعویق انداخته‌اند . خبردارم رفیق جان، زمستان است... اما تو به حرمتِ بهار و زایش دوباره‌ی درخت؛ خودت را در تاریکی حبس نکن، که یعنی درد را پذیرفته‌ای ! از حرکت...
  6. SAEEDEH.T

    عاشقانه‌های فریدون مشیری

    دلم غمگین تر از هر شب، دو چشمم باز بی خواب است ببار ای آسمان امشب، که قلبم باز بی تاب است نه روز آرامشی در دل، نه شب در چشم من خواب است *** به دریا شکوهِ بردم از شب ِ دشت، وزین عمری که تلخ تلخ بگذشت به هر موجی که می‌گفتم غم خویش سری می‌زد به سنگ و باز می‌گشت! ‌*** من همین یک نفس از جرعه ی جانم...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا