خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

کوتاه

  1. Cadman

    ابومسلم خراسانی

    شاگرد معمار، جوانی بسیار باهوش اما عجول بود گاهی تا گوشی برای شنیدن می یافت شروع می کرد تعریف نمودن از توانایی های خویش در معماری و در نهایت می نالید از این که کسی قدر او را نمی داند و حقوقش پایین است. روزی برای سلمانی به راه افتاد. دید سلمانی مشغول است و کسی را موی کوتاه می کند. فرصت را مناسب...
  2. Cadman

    پنجره طلایی

    پسر کوچکی در مزرعه ای دور دست زندگی می کرد هر روز صبح قبل از طلوع خورشید از خواب بر می خاست و تا شب به کارهای سخت روزانه مشغول بود. هم زمان با طلوع خورشید از نرده ها بالا می رفت تا کمی استراحت کند. در دور دست ها خانه ای با پنجره هایی طلایی همواره نظرش را جلب می کرد و با خود فکر می کرد چقدر زندگی...
  3. Cadman

    پسرك و خدا

    شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی. پسرک، در حالی‌که پاهای برهنه‌اش را روی برف جابه‌جا می‌کرد تا شاید سرمای برف‌های کف پیاده‌رو کم‌تر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه می‌کرد. در نگاهش چیزی موج می‌زد، انگاری که با نگاهش، نداشته‌هایش را از خدا طلب می‌کرد. خانمی که...
  4. ~ĤaŊaŊeĤ~

    داستان ترسناک خارجی

    داستان ترسناک روح در جاده !!! زوجی از« بریتیش کلمبیا» به طرف « سن دیگو» بهمراه سگ شان در حال سفر بودند و زمانی که در« کالیفرنیا» توقف کردند، براي استراحت چادری برگزار کردند. شبانگاه به خواب رفتند، ولی ساعت یک نیمه شب با نوایی از خواب بیدار شدند. نجوایی مرموز که آنها را هراسناک کرده بود به...
  5. Meysa

    داستان کوتاه مسواک شتره

    یک شتره بود. یا شاید هم نبود. آخه شتره توی خانه نبود. چون مسواکش را گم کرده بود. برای همین رفته بود بیرون تا مسواکش را پیدا کند. تا مارمولک را دید، گفت: «تو مسواک منو ندیدی؟ می خوام دندونام رو مسواک کنم.» مارمولک دُمش را تکان داد و گفت: «نه که ندیدم، آخه مسواک تو به چه درد من می خوره.» شتره رفت...
  6. Cadman

    فلورانس نایتینگل

    فلورانس نایتینگل پرستاری بود که در قرن 19 جان انسان‌های زیادی را نجات داد. نام او از نام شهری به نام فلورانس در ایتالیا گرفته شده بود؛ شهری که والدینش پس از ازدواج در سال 1818 به آنجا رفتند. خانواده‌اش ثروتمند بودند و در انگلستان دو خانه و همچنین خدمتکار داشتند. فلورانس در زمانه‌ی خود زنی...
  7. Cadman

    آشناسازی نوجوانان با نگارش فیلمنامه کوتاه

    آخرین جلسه آموزش مجازی از پنجمین المپیاد فیلمسازی نوجوانان ایران به موضوع «آشنایی با فیلمنامه کوتاه» با تدریس فریبرز آهنین اختصاص دارد. به گزارش ایسنا به نقل از روابط عمومی المپیاد فیلمسازی نوجوانان ایران، فریبرز آهنین در سومین جلسه از تدریس خود در پنجمین المپیاد فیلمسازی نوجوانان ایران...
  8. Cadman

    رکورد عجیب ستاره استقلال ؛ شاه فرهاد باز هم کوتاه می آید ؟

    خبرگزاری فوتبال ایران پارس فوتبال دات کام : دیشب بود که کانال رسمی باشگاه استقلال اعلام کرد فرهاد مجیدی، محمد دانشگر را به دلیل مسائل انضباطی و رفتار غیرحرفه‌ای از حضور در تمرینات منع کرده و او را در اختیار باشگاه قرار داده است. این اولین باری نیست که دانشگر از حضور در تمرینات استقلال منع...
  9. Cadman

    گلچین خاطرات دفاع مقدس

    یاد روزهایی که جان کمترین متاع با ارزشی بود که برای دفاع از کیان و تمامیت ارضی ایران اسلامی از سوی هزاران ایرانی تقدیم به پیشگاه امام عصر (عج) و امام شهیدان است. گلچینی از خاطرات همان روز ها از زبان رزمنده ها یا کتاب های مختلف امیدوارم خوشتون بیاد معلم ایستاد و گفت:شکیبا باشید بزرگواران شما و...
  10. niloofar.H

    بی مزه‌ترین جوک‌ها

    دروغ کوسه خفه کن دروغگو: دیروز وقتی که برای شنا کردن کنار دریا رفته بودم به کوسه بزرگی برخوردم. دومی: جدی؟ خب چی‌کار کردی؟ دروغگو: آن قدر سرش را زیر آب نگه داشتم تا خفه شد. *** آدم پولدار معلم: در جمله آهن مرد موز می‌خورد فاعل کیست؟ دانش آموز: یک آدم پولدار! *** چه کسی می‌داند؟ معلم علوم: چه کسی...
  11. .Mahdieh

    داستان کوتاه

    *داستــــــــان کوتــــــاه* (همگانـــــی) ×اسپم ممنوع× https://forum.roman98.com
  12. SAEEDEH.T

    داستان های کوتاه [تو، تویی؟]

    قهوه نمکی اون (دختر) را در یک مهمانی ملاقات کرد. خیلی برجسته و خاص بود و خیلی از پسرها دنبالش بودند؛ در حالی که او(پسر) کاملا طبیعی بود و هیچ کس به او توجهی نمیکرد! آخر مهمانی،دختر را به نوشیدن یک قهوه دعوت کرد. دختر شوکه شد! اما از روی ادب، دعوتش را قبول کرد.در یک کافی شاپ نشستند. پسر عصبی تر...
  13. haniye anoosha

    کتابخانه ی داستان

    در افسانه ای هندی آمده است که مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به دو انتهای چوبی می بست...چوب را روی شانه اش می گذاشت و برای خانه اش آب می برد. یکی از کوزه ها کهنه تر بود و ترک های کوچکی داشت. هربار که مرد مسیر خانه اش را می پیمود نصف آب کوزه می ریخت. مرد دو سال تمام همین کار را می کرد. کوزه سالم و...
  14. SAEEDEH.T

    داستان کوتاه چیست؟

    *داستان کوتاه چیست؟ داستان کوتاه گونه‌ای از ادبیات داستانی است که نسبت به رمان یا داستان بلند حجم کمتری دارد و نویسنده در آن برشی از حوادث را مینویسد در حالیکه در داستان بلند یا رمان، نویسنده به جنبه های مختلف زندگی یک یا چند شخصیت می پردازد و دستش برای استفاده از کلمات باز است. به همین دلیل...
  15. haniye anoosha

    داستانک دلم برات تنگه | haniye Anoosha کاربر انجمن رمان98

    به نام خدا نام رمان: دلم برات تنگه نام نویسنده: haniye بی حوصله چشم هایم را باز کردم، باز هم آن سکوت مزاحم بر خانه چیره شده بود. به ارومی بلند شدم، به سمت پنجره رفتم و به بیرون خیره شدم، انگار تمام شهر مرده بودند! حتی پرنده نیز پر نمیزد. دوباره سر جایم نشستم، کاری نداشتم که انجام بدهم و...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا