خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

قفسه کتاب

  1. MaRjAn

    سیدراتها | هرمان هسه

    غسل نیکو بود، اما آب، پلیدی گنـ*ـاه را نمی‌شست و جان تشنه را سیراب نمی‌کرد و دل را از وحشت آزاد نمی‌ساخت.
  2. MaRjAn

    کیمیاگر | پائولو کوئیلو

    از خودش پرسید: «چگونه می‌توان خدا را با رفتن به کنیسه و کلیسا شناخت؟» در حالی که وظیفه ما، کامل کردن ذهنیات است تا از طریق عینیات به «او» برسیم.
  3. MaRjAn

    کشتن مرغ مینا | هارپر لی

    اگه بخوای با کسی تفاهم داشته باشی، باید یاد بگیری به همه چیز از نقطه نظر او نگاه کنی.
  4. MaRjAn

    قلمرو خار و رز | سارا جی.ماس

    من با آن قدر پیش آمدن در دل جنگل خیلی خطر کرده بودم؛ اما آخرین قرص نانمان را دیروز و باقی گوش خشک شده‌مان را روز قبلش تمام کرده بودیم. با این حال ترجیح می‌دادم شب دیگری را با شکم گرسنه بگذرانم تا این‌که ببینم دارم اشتهای گرگی را سیر می‌کنم؛ یا یک پری را!
  5. SelmA

    خوب های بد بد های خوب | سومان چینانی

    وقتی کسی مرگ را صدا بزند، او قطعاً صدایش را می‌شنود.
  6. MaRjAn

    مادام بوواری | گوستاو فلوبر

    منظورم این است که از غم و غصه آدم همیشه یک خرده، یک وزنه‌ای به قول معروف، ته دل باقی می‌ماند.
  7. MĀŘÝM

    خانواده تیبو | روژه مارتن دوگار

    من هرچه بیشتر احساساتم را بررسی می‌کنم بیشتر می‌فهمم که انسان حیوانی وحشی است و فقط عشق می‌تواند او را تعالی دهد.
  8. MaRjAn

    سفرهای گالیور | جاناتان سوییفت

    آن‌ها از این واهمه داشتند که فرار کنم، تغذیه‌ام بسیار گران تمام شود و قحطی در پی داشته باشد. گاه تصمیم می‌گرفتند گرسنه نگهم دارند یا دست‌کم با تیرهای زهرآگین صورت و دست‌هایم را هدف قرار بدهند تا زود بمیرم، اما دوباره این را در نظر می‌گرفتند که بوی گند لاشه‌ای به این بزرگی ممکن است منجر به شیوع...
  9. MaRjAn

    آنا کارنینا | لئون تالستوی

    استپان آرکادیچ لبخند زد. او این احساس لوین را خوب می‌شناخت. می‌دانست که برای او دخترهای دنیا دو دسته‌اند؛ یک دسته همه دختران غیر از او که صاحب همه عیبها و ضعف‌های آدمها هستند و دخترانی بسیار عادی‌اند و دسته دیگر فقط اوست که از هر عیبی پاک است و از همه آدمها برتر است.
  10. MaRjAn

    پیرمرد و دریا | ارنست همینگ‌وی

    پیرمرد لاغر و خشکیده بود و پشت گردنش شیارهای ژرف داشت. لکه‌های قهوه‌ای‌رنگ سرطان خوش‌خیم پوست که از بازتاب آفتاب بر دریای گرمسیر پدید می‌آید روی گونه‌هایش بود. لکه‌ها هر دو سوی چهره‌اش را تا پایین پوشانده‌بود و از کشیدن ریسمان ماهیهای سنگین بر کف دستهایش خطهای ژرف افتاده‌بود. اما هیچ کدام از این...
  11. MaRjAn

    معرفی کتاب پیرمرد و دریا | ارنست همینگ وی

    کتاب پیرمرد و دریا با عنوان اصلی The Old Man and the Sea اثری شگفت‌انگیز، هنرمندانه و زیبا از نویسنده بزرگ آمریکایی، ارنست همینگ‌وی است. این «رمان کوتاه» که نویسنده‌اش آن را عصاره همه زندگی و هنرش می‌داند، مفهوم تازه‌ای از شکست و موفقیت پیش چشمان شما باز می‌کند و ما خواندن آن را با ترجمه ناب نجف...
  12. SelmA

    کتاب تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم | سلست ان‌جی

    نمی‌دانست چطور آن‌را توضیح‌بدهد؛ این‌که چطور همه‌چیز در عرض‌یک‌روز عوض‌شده، این‌که چطور کسی‌که آن‌همه دوستش‌داشت یک‌لحظه کنارش‌بوده و لحظه‌ای بعد، رفته…
  13. MaRjAn

    هرگز رهایم مکن | کازوئو ایشی‌گورو

    در مورد بیشه‌ها داستان‌های وحشتناکی می‌گفتند. یک بار، نه خیلی پیش از آن‌که ما به هیلشم بیایم، پسر بچه‌ای با دوستانش به شدت دعوا می‌کند و به فراسوی مرزهای هیلشم می‌گریزد. دو روز بعد جسدش را پیدا می‌کنند، در دل آن بیشه‌ها، در حالی که به درختی بسته شده بود و دست‌ها و پاهایش بریده شده بودند.
  14. MaRjAn

    پر | ماتیسن

    چرا خدایان ما را در تاریکى رها مى‌کنند تا از مسیر نور و روشنایى زندگى منحرف گردیم و کورکورانه در ظلمت دست و پا بزنیم و با ناکامى دوست بداریم و آخر کار هم بدون نتیجه این عالم را ترک کنیم. بله این خدا، این سرنوشت کجاست که هرچه او را جستجو مى‌کنیم نمى‌یابیم؟ کى؟ چه وقت این خدا خواهد دانست مادامى که...
  15. MaRjAn

    نامه گمشده | جیلین کانتور

    نگاهم بین دو نقشه مدام این ور و آن ور کشیده مى‌شود، تفاوت‌ها را با هم مقایسه مى‌کنم. روستاهاى کوچک دیگر هم ناپدید شده بودند. حالا که این طور با دقت به هر دو نقشه درست در کنار هم نگاه مى‌کنم، انگار آثار ترس و وحشت این کشورها و اطراف آنها در دوران جنگ جهانى دوم برایم ملموس مى‌شود. این احساس طورى...
  16. MaRjAn

    زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست | آناهیتا چشمه علایی

    ما آمده‌ایم وظیفه‌ای را انجام بدهیم و آنگاه اینجا را ترک خواهیم کرد؛ اما گویا ماهیت موقتی بودنمان را باور نمی‌کنیم. به‌جای ساختن خاطره‌های خوب و یادگاری‌های عالی، وقتمان را صرف فضولی در زندگی دیگران، حرص‌وجوش خوردن و رقابت بیهوده می‌کنیم.
  17. MaRjAn

    من پیش از تو | جوجو مویز

    دلم واقعا برایش می‌سوخت. وقتی می‌دیدمش که به بیرون پنجره ماتش برده است، به نظرم غمگین‌ترین فردی آمد که به عمرم دیده‌ام. با گذر ایام، دریافتم شرایطش فقط مربوط به اسارت در صندلی چرخدار نیست، نه چون آزادی جسمی‌اش را از دست داده است، بلکه به فهرست بلندبالا و بی‌پایان مشکلات جسمی و روحی‌ای مربوط...
  18. MaRjAn

    آئورا | کارلوس فوئنتس

    نامش را در گوشش زمزمه می‌کنی. صدای گرم او را در گوش خود می‌شنوی: «همیشه دوستم خواهی داشت ؟» _ همیشه، آئورا همیشه دوستت خواهم داشت. _ همیشه؟ قسم می‌خوری؟ _ قسم می‌خورم. _ حتی اگر پیر بشوم. حتی اگر زیبا نباشم؟ حتی اگر مویم سفید شود؟ _ همیشه، عزیز من، همیشه. _ حتی اگر بمیرم، فلیپه؟ همیشه دوستم...
  19. MaRjAn

    پس از تو | جوجو مویز

    حالا که روزمرگی‌مان را از دست داده بودیم، احساس سردرگمی می‌کردم. هفته‌ها طول کشید تا دست‌هایم که دیگر بدنش را لمس نمی‌کردند، احساس بی‌کفایتی نکنند؛ پیراهن لطیفش که دکمه‌اش را می‌بستم، دست‌های گرم و بی‌حرکتش که به آرامی می‌شستم، موهای ابریشمی‌اش که هنوز می‌توانستم لای انگشت‌هایم حسش کنم. دلم برای...
  20. MaRjAn

    اگنس | پتر اشتام

    اگنس گفت: هر وقت یک کتاب رو تا آخر می‌خونم، غمگین میشم. داستان که تموم میشه، زندگی آدم هم به آخر میرسه. ولی گاهی هم خوشحال میشم. وقتی که پایان داستان مثل رها شدن از یک خواب ناراحت کننده است، احساس سبکباری و آزادی می‌کنم، انگار تازه به دنیا اومده باشم. گاهی از خودم می‌پرسم، یعنی نویسنده‌ها میدونن...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا