خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

قفسه کتاب

  1. YeGaNeH

    نبرد من | آدولف هیتلر

    البته فساد مالی خود در دگرگون کردن یک جامعه، از یک جنگ واقعی موفق تر است! *** این که دانش آموز بداند تاریخ وقوع جنگ ها چه زمانی بوده و مارشال چندم در چه تاریخی به دنیا آمده است بی فایده است. چیزی که در جنگ ها مهم هست، علت وقوع جنگ و تحقیق درباره نبردها و حوادث تاریخ است. *** مردی که تمام عمر خود...
  2. YeGaNeH

    فرندز | متیو پری

    «پطرس می‌گه هیچ جای زخمی نداری؟ وقتی اکثر آدم‌ها با افتخار جواب می‌دهند خب نه راستش ندارم، پطرس می‌گه چرا نداری؟ هیچی توی زندگی‌ت ارزش جنگیدن نداشت؟» *** یک بار معلم‌ ها صندلی‌ام را رو به دیوار عقب کلاس گذاشتند، چون زیادی حرف می‌زدم و تمام وقتم را به خنداندن آدم‌ها می‌گذراندم. یکی از معلم‌ها،...
  3. YeGaNeH

    تولستوی و مبل بنفش | نینا سنوکیچ

    آیا تابه‌حال قلبت به‌خاطر تمام شدن کتابی به درد آمده است؟ آیا شده تا مدت‌ها بعد از تمام کردن کتابی نویسنده‌اش همچنان در گوشَت نجوا کند؟ *** همه‌جا به جست‌وجوی آرامش برآمدم و آن را نیافتم، مگر نشسته در کنجی، تک‌وتنها با کتابی کوچک. *** افلاطون گفته: «مهربان باش؛ زیرا هر کسی را که می‌بینی در نبردی...
  4. YeGaNeH

    ۱۹۸۴ | جورج اورول

    در دقایق بحرانی انسان هرگز با دشمن خارجی مبارزه نمی‌کند بلکه علیه بدن و جسم خود در مبارزه است *** وینستن، یک فرد بشر چگونه برفرد دیگر بشر اعمال قدرت می‌کند؟ وینستن فکر کرد و گفت: ــ از این راه که او را رنج می‌دهد. *** جنایت فکری به‌مرگ منتهی نمی‌شود: جنایت فکری خود مرگ است. *** ما می‌دانیم که...
  5. YeGaNeH

    نیروی حال | اکهارت تله

    ناتوانی در متوقف کردن افکار، بیماری وحشتناکی‌ست که از آن آگاه نیستیم و چون تقریباً همه از آن رنج می‌برند، روندی طبیعی تلقی می‌شود. *** اگر شما خودتان را در بهشت هم بیابید، مدتی طول نخواهد کشید که ذهنتان خواهد گفت: «بله، اما!…» *** زندگی رها از دردها، نگرانی‌ها و روانی رنجور ممکن است. برای این...
  6. MaRjAn

    شاید عروس دریایی | آلی بنجامین

    اما من نمی‌دانم چطور باید تو را متوجه کنم. چه پیامی بدهم که بفهمی، من می‌خواهم دوباره به چیزهایی که برای من مهم است، اهمیت بدهی. نمی‌دانم چطور باید بگویم، قبلاً وقتی کنارت بودم، خودم را دوست داشتم، اما الآن دیگر مطمئن نیستم. نمی‌دانم چطور باید بگویم، لطفاً، لطفاً تو هم مثل بقیه تغییر نکن.
  7. MaRjAn

    دختری که ماه را نوشید | کلی بارن هیل

    «چون تو نمی‌بینیش دلیل نمی‌شه وجود نداشته باشه. بیشتر چیزای خارق‌العادهٔ دنیا نامرئی‌ان. اعتماد کردن به چیزای نامرئی تو رو قوی‌تر و شجاع‌تر می‌کنه. حالا می‌بینی.»
  8. MaRjAn

    از طرف آبری، با عشق | سوزان لافلور

    شاید اگه بدنم حواسش به نفس‌کشیدن نبود، خودم تنبلیم می‌اومد نفس بکشم.
  9. MaRjAn

    بازگشت ساحره | کریس کالفر

    گاهی سادگی می‌تونه موفقیت زیادی نصیبمون کنه.»
  10. MaRjAn

    طلسم آرزو | کریس کالفر

    در خیالاتش مرگ وقتی به سراغش می‌آمد که او در قلعه‌اش آرام خوابیده و جک و ده دوازده‌تا از بچه‌هایشان بالای سرش حاضرند.
  11. ZaHRa

    مغازه جادویی | جیمز آر دوتی

    فقط به این دلیل که چیزی شکسته است، به این معنی نیست که همه چیز خراب است.
  12. MaRjAn

    موش‌ها و آدم‌ها | جان استاین بک

    جورج از جا در رفت که: «سس مُس خبری نیست! تو هرچی نداشته باشیم همونو هـ*ـوس می‌کنی! پناه بر خدا! اگه تو رو بیخ ریشم نداشتم زندگیم چه راحت بود! هر جا می‌رفتم برام کار بود. نه دردسری، نه دقمصه‌ای! آخرِ ماهم که می‌شد پنجاه چوقمو می‌گرفتم و می‌رفتم شهر و هر غلطی می‌خواستم می‌کردم. غذامو هرجا دلم...
  13. Tabassoum

    پنج قدم فاصله | ریچل لیپینکات

    لحظه ای می‌ایستم،برمیگردم و به او نگاه میکنم. اوهرگز نخواهد فهمید. - هیچ چیز نمیتونه‌جون من رو نجات بده استلا؛ توهم همینطور. دوباره به راهم ادامه می‌دهم و از پشت سر‌ می گویم: - همه ی ما آدما توی این دنیا مسافریم..
  14. Tabassoum

    ته کلاس ردیف اخر صندلی اخر | لوئیس سکر

    برادلی پشت میزش ته کلاس، ردیف اخر، صندلی آخر نشست. آنجا احساس امنیت می‌کرد..
  15. MaRjAn

    اورندا | جوزف بویدن

    دهکده کنار رودخانه‌اى است که اگر فقط کمى در امتدادش راه بروى تو را به دریاچه‌اى بزرگ مى‌رساند و به نظر مى‌رسد وسعتش، گذشتن از آن را غیرممکن کرده باشد. روى یخ راه مى‌روم و به ناله‌هایش گوش مى‌دهم، حدس مى‌زنم با فصلى که در حال آمدن است صحبت مى‌کند. آن قدر جلو مى‌روم که پاهایم از حرکت امتناع کند و...
  16. MaRjAn

    از میان صنوبرهای سیاه | جوزف بویدن

    یک چیز خوب درباره‌ى داشتن دوستى که هرگز صحبت نمى‌کند، وجود دارد؛ اینکه همیشه مجبور است گوش بدهد.
  17. MaRjAn

    متولد شده با یک دندان | جوزف بویدن

    همیشه تصور مى‌کنم که بچه‌ى گرگ به دنیا خواهم آورد؛ شبیه همان که داشتم. با سر پوشیده از خز خاکسترى و دندان‌هاى تیز. به من نگاه خواهد کرد و با لـ*ـب‌هاى سیاه و چشم‌هاى زرد، لبخند خواهد زد.
  18. MaRjAn

    مزرعه حیوانات | جرج اورول

    تا اواخر تابستان، خبر وقایع «مزرعه‌ی حیوانات» در نیمی از ناحیه پخش شده بود. اسنوبال و ناپلئون هر روز چند دسته کبوتر را به پرواز درمی‌آوردند که ماموریت داشتند با حیوانات مزارع همسایه گرم بگیرند و ماجرای «قیام» را برایشان بازگو کنند و سرود «جانوران انگلیس» را به آن‌ها یاد بدهند.
  19. MaRjAn

    دنیای سوفی | یوستین گردر

    عجیب نبود که نمی دانست کیست؟ و بی انصافی نیست که انسان در قیافه خود دستی ندارد؟ این قیافه را به او قالب کرده بودند. آدم می تواند دوستانش را خود انتخاب کند، اما انتخاب خودش درست خودش نیست. حتی بشر بودنش هم دست خودش نیست.
  20. MaRjAn

    همزاد | فیودور داستایفسکی

    آقای گالیادکین، هرچند هوا گرفته و بارانی بود، پنجره‌های دو طرف کالسکه را پایین کشیده و با توجه و علاقه‌ی بسیار رهگذران را از راست و چپ تماشا می‌کرد و همین که می‌دید نگاه کسی را به‌سوی خود جلب کرده است، باد به غبغب می‌انداخت و راست می‌نشست و حالتی بسیار محترمانه و باوقتار اختیار می‌کرد.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا