خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

داستان

  1. سیده کوثر موسوی

    قصه ۱۵۰ روپیه

    پاکستان کشوری در آسیا است. بیشتر مردم آن مسلمان هستند. زبان مردم پاکستان اردو و انگلیسی و واحد آن روپیه است. سرزمین پاکستان در حدود پنجاه سال پیش از کشور هندوستان جداشد و اعلام استقلال کرد. قصه شب “۱۵۰ روپیه”: مردی بود به اسم بدر که در یکی از روستاها با زن و فرزندانش زندگی می‌ کرد. بدر یک کفاش...
  2. سیده کوثر موسوی

    قصه موش صحرایی

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره خانواده قصه شب “موش صحرایی”: یک بچه موش صحرایی بود که با خانواده‌اش زیر یک درخت لانه داشت. او چندتای خواهر و برادر داشت. پدر و مادرش هم بودند. موش کوچولو از همه بزرگ‌ تر بود و دلش می‌ خواست خیلی کارها را به تنهایی انجام بدهد. اما هر جا می‌ رفت و یا هر کاری می‌...
  3. داستان پیرمرد و حیوانات جنگل

    در یک جنگل سبز و خرم، کلبه چوبی کوچکی بود که پیرمرد مهربانی در آن زندگی می کرد. او عاشق حیوانات بود و به خاطر علاقه به حیوانات بود که به تنهایی در جنگل زندگی می کرد. پیرمرد مهربان روزها در جنگل می گشت اگر حیوانی زخمی پیدا می کرد آن را به کلبه می برد معالجه و مداوا می کرد. اگر کسی به کمک احتیاج...
  4. داستان بادکنک حسود

    بچه ها دو تا بادکنک خریدند. یکی سفید و یکی صورتی. هر دو تا بادکنک را باد کردند و با کمک بابا از سقف اتاق آویزان کردند. اما بادکنک سفید از بادکنک صورتی چاقتر و بزرگتر بود. به خاطر همین بادکنک صورتی عصبانی بود. بادکنک صورتی شروع کرد به غر زدن و گفت: بچه ها عمدا من و کم باد کردند و تو رو بیشتر...
  5. داستان جغد و قو

    روزی روزگاری جغدی در یک جنگل زندگی میکرد که با یک قو که در دریاچه زندگی میکرد دوست بود. قو پادشاه تمام قو های دریاچه بود و همه به او احترام میگذاشتند و هروقت هرکس مشکلی داشت به سراغ قو می آمد تا او مشکلش را حل کند. جغد فکر میکرد که چون قو پادشاه است، حتما او هم باید پادشاه باشد تا بتوانند با هم...
  6. قورباغه و لاک‌پشت

    قورباغه روی سنگ قهوه‌ای خوابید غروب که شد قورباغه از آب بیرون اومد و روی یه تکه سنگ قهوه ای نشست. خیلی خسته بود و دیگه دوست نداشت دوباره تو آب بره . به خاطر همین همونجا روی سنگ قهوه ای به خواب رفت. قورباغه انقدر خسته بود که تمام شب یکسره خواب بود و متوجه هیچ چیزی نشد. وقتی از خواب بیدار شد به...
  7. تولد لاک پشت‌ها

    سارا خیلی خوشحال و هیجان زده بود. آن ها روزهای زیادی منتظر بودند تا بچه لاک پشت های کنار ساحل از تخم بیرون بیایند و بالاخره آن شب وقتش بود و پدر سارا قصد داشت او را برای دیدن بچه لاک پشت ها به ساحل ببرد. به خاطر همین سارا و پدرش آن شب خیلی زود از خواب بیدار شدند. هوا هنوز تاریک بود آن ها چراغ...
  8. پروانه زیبا

    یکی بود یکی نبود. جنگل زیبا و سر سبزی بود که همه ی حیوانات آن برای مهمانی بزرگ آماده می شدند. این مهمانی هر سال در یک شب بهاری زیبا برگزار می شد تا همه ی حیوانات جنگل با صفا و صمیمیت دور هم جمع بشوند. حیوانات خوشحال بودند، با هم می گفتند و می خندیدند، پروانه ی زیبا هم روی یک گل نشسته بود و از...
  9. Kilwa

    مرغ طلایی

    داستان مرغ طلایی روزی روزگاری در یک دهکده، یک کشاورز و همسرش زندگی می کردند. آنها بسیار فقیر بودند و چیزی جز یک مزرعه کوچک که در آن سبزیجات پرورش می دادند نداشتند. کشاورز هر بار که سبزیجات مزرعه ی خود را می فروخت مقداری از پول آن را پس انداز می کرد تا اینکه سرانجام پول کافی برای خرید یک مرغ جمع...
  10. Kilwa

    شیر احمق

    . شیر احمق داخل یک جنگل، یک شیر زندگی می‌کرد. شیر قصه ما پیر شده بود و نمی‌تونست سریع بدوه. هر روزی که می‌گذشت برای شکار کردن سخت تر می‌شد. یک روز شیر وارد جنگل شد تا غذا پیدا کنه و به یک غار رسید. آروم به غار نزدیک شد و یک بویی از داخل غاز به مشامش خورد. وارد غار شد اما چیزی داخلش نبود. با...
  11. Kilwa

    خانواده کبوتر

    ۳. خانواده‌ی کبوتر یکی بود یکی نبود. توی جنگل‌های شمال ایران کنار یک رودخانه درخت بزرگی قرار داشت که کبوتر پدر و کبوتر مادری با جوجه‌هایشان روی آن درخت زندگی می‌کردند. هر چه جوجه‌ها بزرگتر می‌شدند به غذای بیشتری نیاز داشتند برای همین کبوتر مادر و پدر با هم به دنبال غذا رفتند. یک روز که جوجه‌ها...
  12. Kilwa

    داستان کوتاه پچ پچ

    یک شب نینو بال‌های کوچکش را تکان داد و گفت: «فردا می‌خواهم پرواز یاد بگیرم.» شاهینِ پدر گفت: «حالا زود است دخترم. چند روز دیگر صبر کن!» شاهینِ مادر گفت: «از برادرهایت یاد بگیر. ببین چه ساکت نشسته‌اند و صدایشان در نمی‌آید.» نینو جواب نداد و رفت ته لانه پیش برادرهایش تا بخوابد. کمی بعد پدر گفت...
  13. سیده کوثر موسوی

    قصه من آرزو دارم

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره آرزو کردن قصه شب “من آرزو دارم”: نوید از پدرش پرسید:”آرزو یعنی چه؟” پدر کمی موهایش را خاراند و جواب داد:”آرزو! آرزو یعنی هر چیزی را که دوست داری داشته باشی. یعنی چیزی بهتر از اینکه هستی و یا داری.” نوید گفت:”نمی فهمم. یعنی چه؟” پدر گفت:”ممکن است در حال حاضر خیلی...
  14. سیده کوثر موسوی

    قصه چگونه گاو روی زمین پیدا شد

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره کمک کردن قصه شب “چگونه گاو روی زمین پیدا شد”: در روزگاران خیلی خیلی دور، ستاره ای در آسمان بود که گاو نام داشت. آن وقت ها مردم زمین هایشان را به سختی شخم می زدند. آنها خیلی زحمت می کشیدند و تلاش می کردند، اما فقط می توانستند هر شش روز یک بار غذا بخورند. روزی،...
  15. سیده کوثر موسوی

    قصه تبر و درخت سپیدار

    قصه تبر و درخت سپیدار: روزی تبر در جنگل گردش می کرد. به هر درختی که می رسید. ضربه ای می زد و به آنها می گفت: ” اینجا، من اربابم! اگر دلم بخواهد، همه شما را می برم.” همین طور که می رفت و حرف می زد، چشمش به درخت سپیدار زیبایی افتاد. دلش خواست او را اذیت کند. ایستاد و گفت : ” آهای درخت سپیدار...
  16. سیده کوثر موسوی

    قصه داداش کوچولوی لیلا

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره بزرگ شدن قصه شب: داداش کوچولوی لیلا، بر اساس یک افسانه مازندرانی است. مازندران یکی از استان‌های ایران است. مردم آنجا به زبان مازندرانی صحبت می‌کنند. آب و هوای مازندران معتدل است. در آنجا باران زیادی می‌بارد و همه جا سرسبز و زیباست. برنج و مرکباتی مانند پرتقال...
  17. سیده کوثر موسوی

    قصه یونگ کیونگ پیونگ

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره عاقل بودن آنانسی یکی از قصه های معروف مردم سرزمین آفریقاست. آفریقا یکی از قاره های بزرگ روی کره زمین است. کشورهایی مانند تونس، مصر، زامبیا، غنا، کنیا و … در این قاره هستند. مردم این قاره به زبان های مختلف صحبت می کنند و دین های متفاوتی دارند. قصه شب”یونگ کیونگ...
  18. سیده کوثر موسوی

    قصه خرگوش گریز پا

    قصه ای کودکانه درباره مادر قصه شب”خرگوش گریزپا”: روزی روزگاری خرگوش کوچولویی بود که با مادرش زندگی می کرد. بعضی وقت ها او از دست مادرش ناراحت می شد و تصمیم می گرفت که از او جدا شود. مادرانه یک روز به مادرش گفت:”من می خواهم جایی بروم که تو را نبینم.” مادرش گفت:”هر جا بروی من هم به دنبالت می...
  19. سیده کوثر موسوی

    قصه سفید برفی قسمت دوم

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره حسادت در ادامه ی قسمت اول هفت کوچولو فکر کردند که سفیدبرفی دیگر مرده است. آنها خیلی غمگین و غصه دار شدند. اما ناگهان یکی از برادرها گل سر را دید. آن را برداشت و ناگهان اتفاق عجیبی افتاد. سفید برفی دوباره نفس کشید و زنده شد. هفت کوچولو خیلی خوشحال شدند و از...
  20. سیده کوثر موسوی

    قصه سفید برفی قسمت اول

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره حسادت سفید برفی یکی از داستان های معروف کودکان است. بیستر از صد سال پیش، برادران گریم در کشور المان، افسانه ها و قصه های بسیاری را جمع کردند. قصه سفیدبرفی یکی از همین افسانه های برادران گریم است. ملکه مغروری ، در سرزمینی زندگی می کرد. او هر روز در برابر آینه...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا