خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

قلم خوبی دارم؟

  • بله، خیلی خوبه

    رای: 2 33.3%
  • تا حدودی

    رای: 3 50.0%
  • خیر، هنوز جای کار داره

    رای: 1 16.7%

  • مجموع رای دهندگان
    6
  • نظرسنجی بسته .

• Zahra •

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/20
ارسال ها
1,133
امتیاز واکنش
11,577
امتیاز
373
زمان حضور
90 روز 22 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت نوزدهم

نادیا اومد پایین رنگش پریده بود، گفت:
-بچه ها میشه بریم یه جا رو پیدا کنیم، یه چیزی بخوریم!
اریکا با صدای ضبط رو ضعیفی گفت:
-جایگاه اسبی که رفتیم یه مغازه زیرزمینی کنارش بود، دیدم چند نفر، چند تا بیسکوییت و و کیک دستشون بود به نظرم دوباره بریم اونجا شاید یه سوپری باشه.
بلند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلاوران یال | • Zahra • کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: Meysa، فاطمـ♡ـه، Saghár✿ و 12 نفر دیگر

• Zahra •

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/20
ارسال ها
1,133
امتیاز واکنش
11,577
امتیاز
373
زمان حضور
90 روز 22 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیستم

اریکا چشمش رو به زمین دوخت و گفت:
-آران دونفر دعواشون شد. یهو یکیشون با مشک زد تو شکمش. به جایی این که آروم پرت شه رو زمین، پرت شد نیم متر جلوتر! باورت نمی شه.
از جاش بلند شد و رفت جلوی پنجره ی اتاق وایساد. منم پاشدم رفتم کنارش.
دوباره گفت:
-آریا ببین اونجا که یه چراغ قدیه،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلاوران یال | • Zahra • کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: Meysa، فاطمـ♡ـه، Saghár✿ و 14 نفر دیگر

• Zahra •

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/20
ارسال ها
1,133
امتیاز واکنش
11,577
امتیاز
373
زمان حضور
90 روز 22 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست و یکم

همینجور که پشمک میخوردیم بیرون هم تم
اشا می کردیم. تمام شهر از این بالا مشخص بود. جلوتر که رفتیم از رنگ های زرد و قرمز و سبزی که مثل یه نقاشی کشیده شده بود فهمیدم وارد جنگل شدیم.
نادیا که پشمکشو تموم کرده بود، چوبش رو از وسط نصف کرد و انداخت رو پای رابرت و گفت:
-بچه ها...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلاوران یال | • Zahra • کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: Meysa، فاطمـ♡ـه، Saghár✿ و 10 نفر دیگر

• Zahra •

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/20
ارسال ها
1,133
امتیاز واکنش
11,577
امتیاز
373
زمان حضور
90 روز 22 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست و دوم

از تله کابین اومدیم بیرون و یه نفس راحت کشیدیم.
با احساس خفه گی، یه دستمو گرفتم به گلوم و یه دسته دیگمو تکیه دادم به درخت کنارم تا مانع افتادنم بشه.
با سرفه هایی که کردم، تازه بچه ها متوجه مقعیتم شدن. سریع خودشونو بهم رسوندن. برایان با دستپاچگی گفت:
-آریان اسپریتت با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلاوران یال | • Zahra • کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: Meysa، فاطمـ♡ـه، Saghár✿ و 11 نفر دیگر

• Zahra •

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/20
ارسال ها
1,133
امتیاز واکنش
11,577
امتیاز
373
زمان حضور
90 روز 22 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست و سوم

با اعصاب های داغون راهمونو پیش گرفتیم و به سمت هتل حرکت کردیم.
وقتی که رسیدیم بچه ها همگی نشسته بودند و هر از گاهی با هم حرف می زندن.
-بچه ها همین الان باید برگردیم قصر تا هوا تاریک نشده.
رابرت گفت:
-یعنی چی که می خوایی بری؟ باید وایسیم ته تو این قضیه رو در بیاریم.
از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلاوران یال | • Zahra • کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: Meysa، فاطمـ♡ـه، Saghár✿ و 11 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا