مشاعره با ج

b_a244 · 2/12/24

~ZaHrA~ گفت:
جوانی گفت پیری را چه تدبیر

که یار از من گریزد چون شوم پیر

جوابش داد پیر نغز گفتار

که در پیری تو هم بگریزی از یار

جدا از رویت ای ماه دل افروز

نه روز از شو شناسم نه شو از روز

~ZaHrA~ · 2/12/24

b_a244 گفت:
جدا از رویت ای ماه دل افروز

نه روز از شو شناسم نه شو از روز

جـمالــت آفتـــــاب هر نــظر بــــاد
ز خـوبــــی روی خوبــت خوبـتــر بـاد

b_a244 · 2/12/24

~ZaHrA~ گفت:
جـمالــت آفتـــــاب هر نــظر بــــاد
ز خـوبــــی روی خوبــت خوبـتــر بـاد

جهان و کار جهان سر به سر اگر بادست
چرا ز باد مکافات داد و بیدادست

~ZaHrA~ · 2/12/24

b_a244 گفت:
جهان و کار جهان سر به سر اگر بادست
چرا ز باد مکافات داد و بیدادست

جمع ما جمع نباشد تو پریشان باشی
یاد حیرانی ما آری و حیران باشی

b_a244 · 2/12/24

~ZaHrA~ گفت:
جمع ما جمع نباشد تو پریشان باشی
یاد حیرانی ما آری و حیران باشی

جـوانـی شـمـع ره کـردم کـه جـویـم زنـدگانی را
نـجـسـتـم زنـدگـانـی را و گـم کـردم جـوانـی را

~ZaHrA~ · 2/12/24

b_a244 گفت:
جـوانـی شـمـع ره کـردم کـه جـویـم زنـدگانی را
نـجـسـتـم زنـدگـانـی را و گـم کـردم جـوانـی را

جهانیان را بسیار امیدهاست بدو

وفا کناد بفضل آن امیدها یزدان

b_a244 · 2/12/24

~ZaHrA~ گفت:
جهانیان را بسیار امیدهاست بدو

وفا کناد بفضل آن امیدها یزدان

جهان سر به سر حکمت و عبرت است
چرا بهره ی ما همه غفلت است

~ZaHrA~ · 3/12/24

b_a244 گفت:
جهان سر به سر حکمت و عبرت است
چرا بهره ی ما همه غفلت است

جدا شد عاقبت دستت ز دستم
من آن غمگین تنهایم که هستم

b_a244 · 4/12/24

~ZaHrA~ گفت:
جدا شد عاقبت دستت ز دستم
من آن غمگین تنهایم که هستم

جـذبــه عاشق اثـــــر در سنگ خـارا می کند

کوهکن معشوق خود از سنگ پیدا می کند

~ZaHrA~ · 4/12/24

b_a244 گفت:
جـذبــه عاشق اثـــــر در سنگ خـارا می کند

کوهکن معشوق خود از سنگ پیدا می کند

جمع ما جمع نباشد تو پریشان باشی
یاد حیرانی ما آری و حیران باشی

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی