مشاعره با حرف س

-FãTéMęH- · 26/6/24

moh@mad گفت:
سر رشتهٔ شادیست خیال خوش تو
سرمایهٔ گرمیست مها آتش تو

هرگاه که خوشدلی سر از ما بکشد
رامش کند آن زلف خوش سرکش تو

سپاه شمر رسیدند درهمش بکنند
به تیغ و نیزه سپردند تا کمش بکنند

قرار بود که باشد مقطعه بدنش
عیان که شد نوه ی فاطمه ست می زدنش

moh@mad · 26/6/24

-FãTéMęH- گفت:
سپاه شمر رسیدند درهمش بکنند
به تیغ و نیزه سپردند تا کمش بکنند

قرار بود که باشد مقطعه بدنش
عیان که شد نوه ی فاطمه ست می زدنش

سخن عشق تو بی‌آن‌که برآید به زبانم
رنگ رخساره خبر می‌دهد از سر درونم

-FãTéMęH- · 26/6/24

moh@mad گفت:
سخن عشق تو بی‌آن‌که برآید به زبانم
رنگ رخساره خبر می‌دهد از سر درونم

سست پیمانا به یک ره دل ز ما برداشتی
آخر ای بدعهد سنگین دل چرا برداشتی

خاطر از مهر کسان برداشتم از بهر تو
چون تو را گشتم تو خود خاطر ز ما برداشتی

سعدی

moh@mad · 26/6/24

-FãTéMęH- گفت:
سست پیمانا به یک ره دل ز ما برداشتی
آخر ای بدعهد سنگین دل چرا برداشتی

خاطر از مهر کسان برداشتم از بهر تو
چون تو را گشتم تو خود خاطر ز ما برداشتی

سعدی

ساقیا می ده که جز می عشق را پدرام نیست
وین دلم را طاقت اندیشه ی ایام نیست

عشق در ظاهر حرام است از پی نامحرمان
زآنکه هر بیگانه ای شایسته ی این نام نیست

سنائی