مشاعره با حرف چ

-FãTéMęH- · چهارشنبه در 16:52

moh@mad گفت:
چو عشق بر دوجهان حرف اتحاد نوشت
چه فرق از حرم کعبه تا حریم کنشت

بر این صحیفه مکش خط اعتراض که نیست
بجز نگاشته یک قلم چه خوب و چه زشت

چون موسم حج رسید برخاست

اشتر طلبید و محمل آراست

moh@mad · چهارشنبه در 16:53

-FãTéMęH- گفت:
چون موسم حج رسید برخاست

اشتر طلبید و محمل آراست

چنان میل دل دیوانه را سوی تــو می‌بینم
که هر جا گم شد او را بر سر کوی تو می‌بینم

-FãTéMęH- · چهارشنبه در 16:54

moh@mad گفت:
چنان میل دل دیوانه را سوی تــو می‌بینم
که هر جا گم شد او را بر سر کوی تو می‌بینم

چو در نیم‌ شب سر برارم ز خواب
تو را خوانم و ریزم از دیده آب

و گر بامدادست راهم به توست
همه روز تا شب پناهم به توست

moh@mad · چهارشنبه در 16:55

-FãTéMęH- گفت:
چو در نیم‌ شب سر برارم ز خواب
تو را خوانم و ریزم از دیده آب

و گر بامدادست راهم به توست
همه روز تا شب پناهم به توست

چون بوی تو دارد جان جان را هله بنوازم
هر خون که ز من رويد با خاک تو می گويد

-FãTéMęH- · چهارشنبه در 16:57

moh@mad گفت:
چون بوی تو دارد جان جان را هله بنوازم
هر خون که ز من رويد با خاک تو می گويد

چشم در راه کسی هستم

کوله بارش بر دوش

آفتابش در دست

moh@mad · چهارشنبه در 17:12

-FãTéMęH- گفت:
چشم در راه کسی هستم

کوله بارش بر دوش

آفتابش در دست

چشم گریان تو نازم ، حال دیگرگون ببین
گریه ی لیلی کنار بسـ*ـتر مجنون ببین

بر نتابید این دل نازک غم هجران دوست
یارب این صبر کم و آن محنت افزون ببین

-FãTéMęH- · چهارشنبه در 18:00

moh@mad گفت:
چشم گریان تو نازم ، حال دیگرگون ببین
گریه ی لیلی کنار بسـ*ـتر مجنون ببین

بر نتابید این دل نازک غم هجران دوست
یارب این صبر کم و آن محنت افزون ببین

چیزی که میان تو و من نیست غریبی است
صد بار تو را دیده‌ام ای غم به گمانم؟