مشاعره با حرف چ

-FãTéMęH- · چهارشنبه در 15:28

چه دل‌ها بردی ای سـ*ـاقی به ساق فتنه‌انگیزت
دریغا بـ*ـو*سه چندی بر زنخدان دلاویزت

moh@mad · چهارشنبه در 15:50

-FãTéMęH- گفت:
چه دل‌ها بردی ای سـ*ـاقی به ساق فتنه‌انگیزت
دریغا بـ*ـو*سه چندی بر زنخدان دلاویزت

چه غم ار گردش گردون نکند یاری ما
می کند گردش چشم تو نگهداری ما

-FãTéMęH- · چهارشنبه در 16:33

moh@mad گفت:
چه غم ار گردش گردون نکند یاری ما
می کند گردش چشم تو نگهداری ما

چون عهده نمی‌شود کسی فردا را
حالی خوش دار این دل پر سودا را
می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را

moh@mad · چهارشنبه در 16:42

-FãTéMęH- گفت:
چون عهده نمی‌شود کسی فردا را
حالی خوش دار این دل پر سودا را
می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را

چه کنی با من و با کلبه درویشی من
تو که مهمان سراپرده شاه آمده ای

می تپد دل به برم با همه شیر دلی
که چو آهوی حرم شیرنگاه آمده ای

-FãTéMęH- · چهارشنبه در 16:44

moh@mad گفت:
چه کنی با من و با کلبه درویشی من
تو که مهمان سراپرده شاه آمده ای

می تپد دل به برم با همه شیر دلی
که چو آهوی حرم شیرنگاه آمده ای

چاره ما ساز که بی داوریم

گر تو برانی به که روی آوریم

moh@mad · چهارشنبه در 16:45

-FãTéMęH- گفت:
چاره ما ساز که بی داوریم

گر تو برانی به که روی آوریم

چون شرط وفا هیچ به جز ترک جفا نیست
گر ترک جفا را نکنی شرط وفا نیست

ک.س بار نبست از سر کویت که دو صد بار
در هر قدم او را نظری سوی قفا نیست

-FãTéMęH- · چهارشنبه در 16:45

moh@mad گفت:
چون شرط وفا هیچ به جز ترک جفا نیست
گر ترک جفا را نکنی شرط وفا نیست

ک.س بار نبست از سر کویت که دو صد بار
در هر قدم او را نظری سوی قفا نیست

چون رایت عشق آن جهانگیر

شد چون مه لیلی آسمان گیر

moh@mad · چهارشنبه در 16:48

-FãTéMęH- گفت:
چون رایت عشق آن جهانگیر

شد چون مه لیلی آسمان گیر

چند رنجانی نگارا این دل مشتاق را
یا سلامت خود مسلم نیست مر عشاق را

هر کرا با عشق خوبان اتفاق آمد پدید
مشتری گردد همیشه محنت مخراق را

-FãTéMęH- · چهارشنبه در 16:49

moh@mad گفت:
چند رنجانی نگارا این دل مشتاق را
یا سلامت خود مسلم نیست مر عشاق را

هر کرا با عشق خوبان اتفاق آمد پدید
مشتری گردد همیشه محنت مخراق را

چو عاجز گشت خسرو در جوابش

نیامد بیش پرسیدن صوابش

moh@mad · چهارشنبه در 16:50

-FãTéMęH- گفت:
چو عاجز گشت خسرو در جوابش

نیامد بیش پرسیدن صوابش

چو عشق بر دوجهان حرف اتحاد نوشت
چه فرق از حرم کعبه تا حریم کنشت

بر این صحیفه مکش خط اعتراض که نیست
بجز نگاشته یک قلم چه خوب و چه زشت

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین