مشاعره با حرف م

MēLįKąღ · 26/6/24

ما بی غمان سرخوش دل از دست داده ایم
همراز عشق و همنفس جام باده ایم

بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند
تا کار خود ز ابروی جانان گشاده ایم

-FãTéMęH- · 26/6/24

MēLįKąღ گفت:
ما بی غمان سرخوش دل از دست داده ایم
همراز عشق و همنفس جام باده ایم

بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند
تا کار خود ز ابروی جانان گشاده ایم

می‌دمد صبح و کِلِّه بست سحاب
الصَبوح الصَبوح یا اصحاب

moh@mad · 26/6/24

-FãTéMęH- گفت:
می‌دمد صبح و کِلِّه بست سحاب
الصَبوح الصَبوح یا اصحاب

منصب گوهرفروشی نیست مخصوص صدف
هر نوایی‌ کز لـ*ـب خاموش جوشد گوهر است

از مآل جستجوهای نفس آگه نی‌ام
اینقدر دانم‌که سیر شعله تا خاکستر است

بیدل
مآل : عاقبت کار

-FãTéMęH- · 26/6/24

moh@mad گفت:
منصب گوهرفروشی نیست مخصوص صدف
هر نوایی‌ کز لـ*ـب خاموش جوشد گوهر است

از مآل جستجوهای نفس آگه نی‌ام
اینقدر دانم‌که سیر شعله تا خاکستر است

بیدل
مآل : عاقبت کار

می نوش که عمر جاودانی اینست
خود حاصلت از دور جوانی اینست
هنگام گل و باده و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی اینست

moh@mad · 26/6/24

-FãTéMęH- گفت:
می نوش که عمر جاودانی اینست
خود حاصلت از دور جوانی اینست
هنگام گل و باده و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی اینست

ملامت گوی عاشق را چه گوید مردم دانا
که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل

-FãTéMęH- · 26/6/24

moh@mad گفت:
ملامت گوی عاشق را چه گوید مردم دانا
که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل

منم عاشق مرا غم سازگار است

تو معشوقی تو را با غم چکار است

مرا گر نیست دیدار تو روزی

تو باقی باش در عالم فروزی

moh@mad · 26/6/24

-FãTéMęH- گفت:
منم عاشق مرا غم سازگار است

تو معشوقی تو را با غم چکار است

مرا گر نیست دیدار تو روزی

تو باقی باش در عالم فروزی

ما را به تو سریست که کس محرم آن نیست
گر سر برود سر تو با کس نگشاییم

ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار ز رخ پرده که مشتاق لقاییم

-FãTéMęH- · 26/6/24

moh@mad گفت:
ما را به تو سریست که کس محرم آن نیست
گر سر برود سر تو با کس نگشاییم

ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار ز رخ پرده که مشتاق لقاییم

من خود دلم از مهر تو لرزید وگرنه
تیرم به خطا می‌رود اما به هدر، نه

moh@mad · 26/6/24

-FãTéMęH- گفت:
من خود دلم از مهر تو لرزید وگرنه
تیرم به خطا می‌رود اما به هدر، نه

من در این جای همین صورت بیجانم و بس
دلم آنجاست که آن دلبر عیار آنجاست

تنم اینجاست سقیم و دلم آنجاست مقیم
فلک اینجاست ولی کوکب سیار آنجاست

-FãTéMęH- · 26/6/24

moh@mad گفت:
من در این جای همین صورت بیجانم و بس
دلم آنجاست که آن دلبر عیار آنجاست

تنم اینجاست سقیم و دلم آنجاست مقیم
فلک اینجاست ولی کوکب سیار آنجاست

موجم و جرأت پیش آمدنم نیست، مگر
به دل سنگ تو از من نرسد آزاری

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر نیمه فعال

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین