مشاعره با حرف م

moh@mad · 12/6/24

~NIKA~ گفت:
منم در موج دریاهای عشقت
مرا گویی کجایی من چه دانم

من تشنه آن یارم گر خفته و بیدارم
با نقش خیال او همراهم و هم جفتم

چون صورت آیینه من تابع آن رویم
زان رو صفت او را بنمودم و بنهفتم

~NIKA~ · 12/6/24

moh@mad گفت:
من تشنه آن یارم گر خفته و بیدارم
با نقش خیال او همراهم و هم جفتم

چون صورت آیینه من تابع آن رویم
زان رو صفت او را بنمودم و بنهفتم

ما افسرده دلان ساکن کوی غم و دردیم
در عشق شکست خورده ولی توبه نکردیم

moh@mad · 12/6/24

~NIKA~ گفت:
ما افسرده دلان ساکن کوی غم و دردیم
در عشق شکست خورده ولی توبه نکردیم

مژدهٔ وصل توام ساخته بیتاب امشب
نیست از شادی دیدار مرا خواب امشب

گریه بس کرده‌ام ای جغد نشین فارغ بال
که خطر نیست در این خانه ز سیلاب امشب

YeGaNeH · 17/6/24

من جسم و جان ندانم، من این و آن ندانم
من در جهان ندانم، جز چشم پُر خمارش

- مولانا

moh@mad · 18/6/24

YeGaNeH گفت:
من جسم و جان ندانم، من این و آن ندانم
من در جهان ندانم، جز چشم پُر خمارش

- مولانا

ما آتش عشقیم که در موم رسیدیم
چون شمع به پروانه مظلوم رسیدیم

یک حمله مردانه مستانه بکردیم
تا علم بدادیم و به معلوم رسیدیم

مولانا

ماه تی تی · 18/6/24

moh@mad گفت:
ما آتش عشقیم که در موم رسیدیم
چون شمع به پروانه مظلوم رسیدیم

یک حمله مردانه مستانه بکردیم
تا علم بدادیم و به معلوم رسیدیم

مولانا

مادرم گفت که عاشق نشوی گفتم چشم
چشم های تو مرا بی خبر از چشمم کرد

moh@mad · 18/6/24

ماه تی تی گفت:
مادرم گفت که عاشق نشوی گفتم چشم
چشم های تو مرا بی خبر از چشمم کرد

ما قصه ی دل جز به بر یار نبردیم
وز یار شکایت سوی اغیار نبردیم

معلوم نشد صدق دل و سر محبت
تا این سر سودازده بر دار نبردیم

ما را چه غم سود و زیان است که هرگز
سودای تو را برسر بازار نبردیم

ابتهاج

-FãTéMęH- · 18/6/24

moh@mad گفت:
ما قصه ی دل جز به بر یار نبردیم
وز یار شکایت سوی اغیار نبردیم

معلوم نشد صدق دل و سر محبت
تا این سر سودازده بر دار نبردیم

ما را چه غم سود و زیان است که هرگز
سودای تو را برسر بازار نبردیم

ابتهاج

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی

تو بمان و دگران وای به حال دگران

moh@mad · 19/6/24

-FãTéMęH- گفت:
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی

تو بمان و دگران وای به حال دگران

من درین بحر، نه‌ کشتی نه‌ کدو می‌آرم
چون حباب از بر خود جامه فرو می آ‌رم

حرف او می‌شنوم جلوه او می‌بینم
پیش رو آینه‌ ای چند ازو می آ‌رم

بیدل

-FãTéMęH- · 26/6/24

moh@mad گفت:
من درین بحر، نه‌ کشتی نه‌ کدو می‌آرم
چون حباب از بر خود جامه فرو می آ‌رم

حرف او می‌شنوم جلوه او می‌بینم
پیش رو آینه‌ ای چند ازو می آ‌رم

بیدل

ما چو ناییم و نوا در ما ز توست ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست

مولانا

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار حقوق

کاربر ممتاز

معاونت کل سایت رمان ۹۸

کاربر ممتاز

عضو جدید انجمن

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین