مشاعره با کلمه‌ی درد

-FãTéMęH- · 26/9/23

Delvin22 گفت:
درد، حرف نیست

درد، نام دیگر من است

من چگونه خویش را صدا کنم؟

درد مسکینان کشم
یا ابروان یار را

moh@mad · 28/9/23

-FãTéMęH- گفت:
درد مسکینان کشم
یا ابروان یار را

دو سه دیوان غزل و شعر سرودیم ولی
درد بالاتر از این نیست که معشوقی نیست

Delvin22 · 28/9/23

moh@mad گفت:
دو سه دیوان غزل و شعر سرودیم ولی
درد بالاتر از این نیست که معشوقی نیست

دردهای پوستی کجا؟

درد دوستی کجا؟

moh@mad · 4/10/23

Delvin22 گفت:
دردهای پوستی کجا؟

درد دوستی کجا؟

درد یعنی زندگی، یعنی شکست
درد یعنی نعش دل،برروی دست

درد یعنی عشق تو بر قلب من
درد یعنی روح چون زخمی به تن

-FãTéMęH- · 4/10/23

درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می‌زنم؟

moh@mad · 5/10/23

-FãTéMęH- گفت:
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می‌زنم؟

درد عشق تو که جز جان منش منزل نیست
در دل می‌زند و جز تو، کسی در دل نیست

این محال است که رویت به همه آیینه روی
ننمایید مگر آنجا محل قابل نیست

YeGaNeH · 6/6/24

درد دارد که هرچه بنویسی،
‏نتوانی شرحِ غم بدهی
‏درد دارد به طفلِ احساست،
‏شب به شب قبلِ خواب سم بدهی... .
‏‌
- علیرضا‌ آذر

moh@mad · 11/6/24

YeGaNeH گفت:
درد دارد که هرچه بنویسی،
‏نتوانی شرحِ غم بدهی
‏درد دارد به طفلِ احساست،
‏شب به شب قبلِ خواب سم بدهی... .
‏‌
- علیرضا‌ آذر

کجا گوییم به کی گویم من از درد
کسی اینجا ندیده دیده پردرد

سخن بامن نگفت هیچکس از درد
که کم دید درد کس این دیده سرخوش

MēLįKąღ · 12/6/24

moh@mad گفت:
کجا گوییم به کی گویم من از درد
کسی اینجا ندیده دیده پردرد

سخن بامن نگفت هیچکس از درد
که کم دید درد کس این دیده سرخوش

درد ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث

moh@mad · 13/6/24

MēLįKąღ گفت:
درد ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث

سـ*ـینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی

چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی