مشاعره با حرف د

MaRjAn · 3/4/24

Melika_hsh گفت:
درد ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث

حافظ

دوست نباشد به حقیقت که او
دوست فراموش کند در بلا

- سعدی

-FãTéMęH- · 4/4/24

MaRjAn گفت:
دوست نباشد به حقیقت که او
دوست فراموش کند در بلا

- سعدی

در رویت آن که تیغ نظر می‌کشد به جهل

مانند من به تیر بلا محکم اوفتد

سعدی

moh@mad · 4/4/24

-FãTéMęH- گفت:
در رویت آن که تیغ نظر می‌کشد به جهل

مانند من به تیر بلا محکم اوفتد

سعدی

دست به جان نمی‌رسد تا به تو برفشانمش
بر که توان نهاد دل تا ز تو واستانمش

قوت شرح عشق تو نیست زبان خامه را
گرد در امید تو چند به سر دوانمش

سعدی

YeGaNeH · 23/4/24

دوری جانان بود
از دوریِ جان تلخ تر...

- صائب تبریزی

moh@mad · 24/4/24

YeGaNeH گفت:
دوری جانان بود
از دوریِ جان تلخ تر...

- صائب تبریزی

دلم فریاد میخواهد ولی در انزوای خویش
چه بی ازار با دیوار نجوا میکنم هرشب

کجا دنبال مفهومی برای عشق میگردی
من این واژه را تا صبح معنا میکنم هرشب

zariiiiiiiii · 24/4/24

دل جدا دیده جدا سوی تو پرواز کند
گرچه من در قفسم بال و پرم بسیار است
- میرعیسای یزدی

moh@mad · 24/4/24

zariiiiiiiii گفت:
دل جدا دیده جدا سوی تو پرواز کند
گرچه من در قفسم بال و پرم بسیار است
- میرعیسای یزدی

دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو
که من این ظَن، به رقیبانِ تو هرگز نَبَرم

همتم بدرقهٔ راه کن ای طایرِ قدس
که دراز است رَهِ مقصد و من نوسفرم

zariiiiiiiii · 24/4/24

دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
- عماد خراسانی

moh@mad · 29/4/24

zariiiiiiiii گفت:
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
- عماد خراسانی

دیوانه یارم من و با کس نظرم نیست
مشغول خودم وز همه عالم خبرم نیست

من سرخوش دل آشفته ام ای همدم مشفق
خارم مکش از پای پروای سرم نیست
اهلی شیرازی

zariiiiiiiii · 30/4/24

دل درد اشنا را در تو دیدم
تو می دانی خدا را در تو دیدم
نمی دانم که بی تو چیستم من
اگر روزی نباشی نیستم من
- هما میرافشار

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی