مشاعره با حرف ا

-FãTéMęH- · 3/1/24

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
استاد شهریار

moh@mad · 3/1/24

-FãTéMęH- گفت:
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
استاد شهریار

ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی
چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی

تو که آتشکده عشق و محبت بودی
چه بلا رفت که خاکستر و خاموش شدی

استاد شهریار

YeGaNeH · 17/1/24

آه که چقدر بد است
به این خوبی تمام کردنِ کسی که
قرار بوده، هنوزها، تمام نشود

- حسین‌ منزوی

moh@mad · 18/1/24

YeGaNeH گفت:
آه که چقدر بد است
به این خوبی تمام کردنِ کسی که
قرار بوده، هنوزها، تمام نشود

- حسین‌ منزوی

ای دلارام که اندر دل ما‌ آمده‌ای
اندر این خانه ندانم ز کجا‌ آمده‌ای

به به ای گنج گرانمایه در این ویرانه
جای کس جز تو نباشد چه به جا آمده‌ای

-FãTéMęH- · 18/1/24

اندر دل من درون و بیرون همه او است

اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست

مولانا

YeGaNeH · 19/1/24

اندوهی واهی مرا می‌کشد در بر، چنان پیراهن‌ام.

- احمد شاملو

moh@mad · 4/2/24

YeGaNeH گفت:
اندوهی واهی مرا می‌کشد در بر، چنان پیراهن‌ام.

- احمد شاملو

آن نفس باخته غواص جگرسوخته ام
که به جز آبله دل گهری نیست مرا

روزگاری است که با ریگ روان همسفرم
می روم راه و ز منزل خبری نیست مرا

صائب

Moubina · 4/2/24

moh@mad گفت:
آن نفس باخته غواص جگرسوخته ام
که به جز آبله دل گهری نیست مرا

روزگاری است که با ریگ روان همسفرم
می روم راه و ز منزل خبری نیست مرا

صائب

ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست
گر امید وصل باشد هم چنان دشوار نیست

moh@mad · 4/2/24

Moubina گفت:
ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست
گر امید وصل باشد هم چنان دشوار نیست

اگر از عشق به طور دلت اشراق آید
ارنی گوی تو را انفس و آفاق آید

نه عجب باشد اگر خرمن گردون سوزد
برق آهی که برون از دل عشاق آید

YeGaNeH · 17/2/24

آن کس که تو را دارد؛ از عیش چه کم دارد؟
وان کس که تو را بیند؛ ای ماه! چه غم دارد؟

- مولانا

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی